معرفی و دانلود کتاب افسانههای آذربایجان
برای دانلود قانونی کتاب افسانههای آذربایجان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب افسانههای آذربایجان
کتاب افسانههای آذربایجان نوشتهی صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، دربردارندهی داستانهای محلی و عامیانهای است که کودکان و نوجوانان را با فرهنگ و آیینهای آذربایجان آشنا میکند. این اثر جذاب و خواندنی شما را به خاطرات دوران کودکیتان میبرد.
دربارهی کتاب افسانههای آذربایجان:
فولکلور (Folklore) دربردارندهی داستانها، ضربالمثلها و باورهای مردمی درباره بخت و شگون، چشم زخم، آیینها، سنتها و ... است. افسانهها قسمت بسیار مهمی از فولکلور محسوب میشوند؛ زیرا در افسانهها علاوه بر نکات عامیانهای که دستگیر جامعهشناسان میشود میتوان اصیلترین زبان نثر را یافت.
افسانهها از میان شرایط اقلیمی و حوادث تاریخی گوناگون زاده میشوند که هر کدام دارای ویژگیهایی منحصر به فرد هستند که آنها را از افسانههای ملتهای دیگر متمایز مینماید. برای مثال آنچه که در فولکلور سیاهپوستان مشاهده میشود اندوه و رنجی است که طی سالها بردهداری بر قلبهای آنان سنگینی میکند. صمد بهرنگی فولکلور را انعکاسی از افکار و آرزوهای از دست رفتهی طبقات محروم و پایین جامعه میداند و گاهی که از اشرافزادگان صحبت میکند دقیقاً زمانی است که طبقات محروم برای امرار معاش نزد آنان میروند.
داستانهای فولکلور آذربایجان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- داستانهای حماسی که دربردارندهی رشادتهای پهلوانان در هنگام مبارزه با پادشاهان، خوانین و فئودالهاست.
2- افسانههایی که صرفاً به موضوعات عاشقانه پرداختهاند.
3- افسانههایی که توسط خانوادهها برای بچهها، نوهها و نتیجهها در شبهای دراز زمستان میخواندند تا سرگرم شوند.
کتاب افسانههای آذربایجان برای چه کسانی مناسب است؟
افسانههای خواندنی و سرگرمکنندهی این کتاب برای کودکان و نوجوانان بسیار لذتبخش خواهد بود.
با صمد بهرنگی بیشتر آشنا شویم:
او 2 تیر سال 1318 در خانوادهای ضعیف چشم به جهان گشود و کودکیاش را در آن شرایط گذارند. صمد بهرنگی با وجود تمام سختیها در سال 1336 از دبیرستان فارغالتحصیل شد و از همان زمان نیز به کار معلمی اشتغال یافت. همچنین او تحصیلات خود را در رشتهی ادبیات انگلیسی در تبریز ادامه داد.
با بهروز دهقانی بیشتر آشنا شویم:
او معلم و نویسندهی ایرانی است که در سال 1318 در شهر تبریز متولد شد. بهروز دهقانی جزو نویسندگان و محققان برجستهی آذربایجانی محسوب میشود که فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی زیادی را انجام داده است.
در بخشی از کتاب افسانههای آذربایجان میخوانیم:
روزی روزگاری مردی بود به نام حاجی صیاد و یک دوستی داشت که ملا1 بود. ملا معلم دختر حاجی صیاد هم بود. حاجی صیاد میخواست به مکه برود و زن و پسرش را هم با خود میبرد. ملا تو جلد حاجی رفته بود که مبادا پری را هم ببری که از درس و مشق عقب خواهد ماند. حاجی صیاد در جست و جوی کسی بود که دخترش را به دست او بسپارد و با دل قرص به مکه برود و عاقبت آمد پیش ملا که با او مشورت و مصلحتی بکند. ملا که انتظار او را میکشید گفت: حاجی البته خودتان بهتر از من صلاح کارتان را میدانید اما اگر من را میگویید، عرض کنم که هیچ کسی مطمئنتر از خود من نیست. دخترتان را به دست من بسپارید و با خیال آسوده مسافرت کنید. قول میدهم که بهتر از شما مواظبش باشم. نمیگذارم یک تار مو از سرش کم بشود.
حاجی صیاد به ملا اطمینان کرد. دخترش را پیش او گذاشت و زن و پسرش را برداشت و رفت به مکه.
هفت هشت ده روزی گذشت. روزی سر درس، ملا دختر را نیشگون گرفت. پری که فهمید هوای شیطنت به سر ملا زده، گفت: پدرم مرا به دست تو سپرده است. خجالت نمیکشی با این ریش و پشم پاپیچ من میشوی؟
ملا گفت: گوش من بدهکار این حرفها نیست. همین حالا باید زن من بشوی.
پری دید که هوا پس است و ملا دستبردار نیست، به بهانۀ دست به آب، بیرون رفت و سر گذاشت به دشت و بیابان. وسط دشت و بیابان به چشمهای رسید. درخت بلندی کنار چشمه روئیده بود. پری از درخت بالا رفت و بنا کرد به فکر کردن که خدایا خداوندا چه کار بکنم چه کار نکنم. توی این بر و بیابان چه قضا و قدری سر راهم هست!
پادشاهی از آن جا میگذشت. خواست اسبش را آب بدهد. اسب توی چشمه نگاه کرد و رم کرد. پادشاه دوباره اسب را به طرف آب راند. اسب باز هم پس پسکی رفت. پادشاه این دفعه از اسب پیاده شد و چشمه را نگاه کرد دید عکس دختری توی آب افتاده. پادشاه سرش را بالا کرد و دید دختری مثل پنجۀ آفتاب لای شاخ و برگها نشسته است. یک دل نه صد دل عاشق پری شد.
پری گفت:ای برادر روز قیامتم، نگاهم نکن. مگر نمیبینی سر برهنهام. برو پی کار خودت.
پادشاه گفت: من نمیتوانم تو را این جا تنها بگذارم و بروم. باید بگویی کی هستی، چه کارهای. خودت هم بیا پایین با هم برویم به خانۀ من.
پری گفت: مگر نمیبینی سر برهنهام! من نمیتوانم جایی بروم.
فهرست مطالب کتاب
مشخصات قهرمان در افسانههای آذربایجان
دختر حاجی صیاد
پدر هفت دختر و پدر هفت پسر
آدی و بودی
قصۀ آه
دختر درزی و شاهزاده
شتر و روباه
آلتین توپ
اذانگو
گل خندان
ایوایهای
نخودی
ملک محمد
بیزووم
پیرزن و سه دخترش
گرگ و گوسفند
عروسک سنگ صبور
بیبیلیجان
موش گرسنه
دیو پخمه
شیر و روباه
هفت جفت کفش آهنی، هفت تا عصای آهنی
رفیق خوب و رفیق بد
به دنبال فلک
فاطمه خانم
پیراهن عروسی از سنگ آسیا
پسر زرنگ و دختر تنبل پادشاه
بز ریش سفید
انارخاتون
محمد گل بادام
گرگ و روباه
گلی و «سیناور»
پرندۀ آبی
درویش و میومیو خانم و دختر غازچران
دختران انار
شاهزادۀ حلوا فروش
تیزتن
روباه و پیرزن خمره سوار
گنج
کچل مم سیاه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب افسانههای آذربایجان |
نویسنده | صمد بهرنگی، بهروز دهقانی |
ناشر چاپی | انتشارات اختر |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 254 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-486-582-1 |
موضوع کتاب | کتابهای قصه های کهن نوجوان |