معرفی و دانلود کتاب فروپاشی

معرفی کتاب فروپاشی

کتاب فروپاشی به قلم بی. ای. پاریس، جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز، رمانی جنایی معمایی‌ست که زندگی معلم جوانی به نام کساندرا روایت می‌کند. کساندرا پس از عبور از جاده جنگلی و مشاهده‌ی قتلی که در آن‌جا صورت گرفته بود، زندگی‌اش دگرگون شد.

دربارۀ کتاب فروپاشی:

داستان از جایی شروع می‌شود که کساندرا یک شب از مهمانی به قصد برگشت به خانه‌اش از جاده‌ای فرعی و خطرناک عبور می‌کند. او در جادۀ جنگلی ماشینی را می‌بیند که زنی در آن نشسته و چهره‌اش برای کساندرا آشناست، کساندرا توقف می‌کند و مدتی منتظر او می‌ماند اما انتظارش بی‌فایده است زیرا یک جنازه نمی‌تواند واکنشی از خود نشان دهد! کساندرا که متوجه کشته شدن او شده است، آن‌جا را ترک می‌کند و به سمت خانه می‌رود.

کساندرا که از این حادثه هولناک وحشت‌زده است، احساس گناه می‌کند که به آن زن کمک نکرده است. این دلهره و ترس با تماس‌های مشکوک ناشناسی که احتمالا قاتل آن زن در جنگل بوده، بیشتر و بیشتر می‌شود. از طرفی مادر کساندرا که دچار زوال عقلی شده است، به نگرانی دیگر این معلم جوان بدل شده؛ او نگران است که به لحاظ عقلی به سرنوشت مادرش دچار شود.

بی‌شک یکی از دلایل موفقیت رمان فروپاشی (The Breakdown) استفاده از صنعت ایهام است. ماشین به عنوان یک اِلمان نمادین در این داستان به زیبایی هرچه تمام‌تر به کار رفته است و نام داستان نیز به زبان اصلی، دلالتی بر همین وضعیت دارد. ماشین کساندرا در نقاط مختلفی از داستان خراب می‌شود و حتی تأثیر وضعیت جوی روی آن به زیبایی توصیف می‌شود. جان‌بخشی به اشیا و همگونی وضعیت شخصیت‌ها با المان‌های داستان، از دیگر نقاط قوت داستان و نثر قدتمند بی‌ای پاریس به شمار می‌آید. در جایی از داستان کساندرا و خودروی او هر دو به وضعیت فروپاشی می‌رسند، یکی به لحاظ روانی و دیگری به لحاظ فیزیکی.

نویسندۀ رمان معروف «پشت درهای بسته»، بی. ای. پاریس (B. A. Paris) در این رمان متفاوتش، شما را در فضایی ابهام‌آلود و پرتنش با خود همراه می‌کند و تجربۀ لذتی متفاوت از خواندن رمان را به شما هدیه می‌دهد.

افتخارات کتاب فروپاشی:

- نامزد جایزه ITW Thriller برای بهترین رمان سال 2018
- نامزد جایزه Goodreads Choice برای تریلر معمایی در سال 2017

نکوداشت‌های کتاب فروپاشی:

- کتابی مملو از جذابیت‌های روانشناختی (نشریۀ Good Housekeeping)
- صدایی جدید و ماندگار در داستان‌های تعلیقی (سوفی آنا)
- به شدت تأثیرگذار، هوشمندانه و پر از هیجان (لیزا هال)
- بی. ای. پاریس یک بار دیگر خود را اثبات کرد! داستانی هیجان‌انگیز که شما را به همه چیز بی‌اعتماد خواهد کرد! (وندی واکر)

کتاب فروپاشی به چه کسانی توصیه می‌شود؟

خواندن این رمان جذاب و شگفت‌انگیز به تمامی علاقمندان داستان‌های معمایی – پلیسی و دوست‌داران ادبیات داستانی انگلیسی پیشنهاد می‌شود.

با نویسنده کتاب فروپاشی بیشتر آشنا شویم:

بی. ای. پاریس، خالق رمان ماندگار «پشت درهای بسته»، متولد 1958 در انگلستان است. آثار این نویسنده توانا جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار گرفته است و در سراسر دنیا به زبان‌های گوناگون ترجمه گشته است. بی‌ای پاریس، دوران کودکی و نوجوانی خود را در زادگاهش گذراند و پس از ازدواج به فرانسه مهاجرت کرد و در آن جا به کارهایی نظیر تدریس و حسابداری مشغول بود. پاریس که اکنون مادر پنج فرزند دختر است به انگلیس بازگشته است و در همانجا سکونت دارد. پاریس توانست با نوشتن نخستین رمانش به نام «پشت درهای بسته» افتخار کسب عنوان پرفروش‌ترین کتاب را در 37 کشور دنیا به دست آورد.

در بخشی از کتاب فروپاشی می‌خوانیم:

برق دیگری در آسمان نمایان و در دل جنگل ناپدید می‌شود. باد وحشیانه خودش را به ماشین می‌کوبد و شاخۀ درختان همچون درراه‌ماندگانی که می‌خواهند سوار ماشین شوند به شیشۀ سمت کمک‌راننده پنجه می‌کشند. پشتم می‌لرزد. ترس وجودم را فراگرفته. ترمزدستی را پایین می‌آورم و ماشین را کمی به جلو حرکت می‌دهم. امیدوارم آن زن کمی به خودش بیاید و به هر شکلی که شده از من بخواهد که بمانم. اما باز هم خبری نیست. یک بار دیگر می‌ایستم. وجدانم قبول نمی‌کند که او را همین‌طور رها کنم. اما از طرف دیگر اصلاً نمی‌خواهم خودم را به خطر بیندازم. وقتی از کنار ماشینش رد شدم او هیچ واکنشی نشان نداد تا من احساس کنم که به کمک نیاز دارد. نه دستی تکان داد و نه اشاره‌ای کرد. شاید کس دیگری در راه است. مثلاً شوهرش یا امداد جاده‌ای. اگر برای خود من مشکلی پیش بیاید و در راه بمانم، طبیعتاً اولین گزینه‌ای که به ذهنم می‌آید متیو است، نه یک رانندۀ ناشناس.

در چنین حالت تردید و اضطرابی هستم که باران شدیدتر می‌شود و قطراتش محکم‌تر به سقف ماشین می‌کوبند؛ انگار به من می‌گویند «برو! برو! برو!» ترمز را رها می‌کنم و با کمترین سرعتی که می‌توانم راه می‌افتم. یک بار دیگر به او فرصت می‌دهم تا از من بخواهد که برگردم، اما باز هم خبری نیست.

چند دقیقه بعد، از جادۀ جنگلی خارج می‌شوم و راهم را به سمت خانه ادامه می‌دهم؛ کلبه‌ای قدیمی و زیبا، با گل‌های رُز بالارونده از سردر جلویی و باغی از گیاهان خودرو پشت آن. گوشی‌ام دنگی صدا می‌کند. این یعنی آنتنش برگشته و پیامی بهم رسیده. بعد از حدود یک مایل وارد جاده‌ای می‌شوم که خانۀ ما در آن قرار دارد، و خوشحال از این‌که به‌سلامت رسیده‌ام، ماشین را در نزدیک‌ترین جای ممکن به خانه پارک می‌کنم. همچنان در فکر آن زن هستم. با خودم کلنجار می‌روم که آیا با پلیس یا امداد جاده‌ای تماسی بگیرم یا نه، که ناگهان یاد پیامی می‌افتم که موقع خارج شدن از جاده برایم آمده. گوشی را از داخل ساک درمی‌آورم و به صفحه‌اش نگاه می‌کنم. از طرف راشل است.