معرفی و دانلود کتاب صوتی همسر یک زندانی

معرفی کتاب صوتی همسر یک زندانی

داستانی واقعی از عشق در سال‌های وحشتناک جنگ... مگی بروکس در کتاب صوتی همسر یک زندانی، داستان فرار یک زوج جوان عاشق از دست سربازان نازی در میانه‌ی جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند و از دستگیر شدن و زندانی شدن آن‌ها در یک اردوگاه کار اجباری نازی می‌نویسد...

درباره‌ی کتاب صوتی همسر یک زندانی

جرقه‌ی نوشتن رمان همسر یک زندانی (The Prisoner's Wife) در سال 2007 زده شد، زمانی که مگی بروکس (Maggie Brookes) خبرنگار و تهیه‌کننده‌ی تلویزیون، در ملاقات با سیدنی رید که خود از زندانیان اردوگاه کار اجباری در زمان جنگ جهانی دوم بود، داستانی واقعی از عشق زن و مردی را شنید که در آن سال‌ها در یکی از این اردوگاه‌ها زندانی بودند. سیدنی رید از بابت کهولت سن تنها کلیات این داستان را به خاطر داشت و خاطراتش تبدیل به چارچوب اصلی این قصه شدند. مگی بروکس بعد از تحقیق فراوان و سفر به مکان‌هایی که قصه در آنجا اتفاق افتاده بود، دست به قلم برد و شروع به روایت این داستان کرد. او جای خالی جزئیات کتاب را با تخیل خودش پر کرد و نتیجه‌ی کار داستانی شد که بن‌مایه‌اش از یک قصه‌ی واقعی ساخته شده بود.

عشقی ممنوعه در اردوگاه نازی‌ها

جایی در بلوای جنگ جهانی دوم، مرد و زن جوانی به صورت پنهانی و شبانه در دشت و صحرا در حرکت‌اند تا توسط نیروهای نازی شناسایی نشوند. پسر، که بیل نام دارد سرباز جوانی اهل انگلستان است که توسط نیروهای نازی اسیر شده و بعد فرار کرده بود. دختر، که ایزابلا نام دارد، دختری روستایی اهل چک است که پیش از این با مادر و برادر کوچکش در مزرعه‌شان زندگی می‌کرد. بعد از اینکه بیل برای کار اجباری به مزرعه‌شان فرستاده شد،‌ آن‌ها با هم آشنا و دلباخته‌ی هم شدند. این آشنایی به ازدواجی پنهانی انجامید و حالا آن‌ها در حال فرار از دست نیروهای نازی بودند.

ایزابلا مجبور بود در راه فرار به سبک سربازان لباس بپوشد و خود را شبیه مردان کند، زیرا که هویدا بودن جنسیتش می‌توانست در این راه برایشان خطرهای بسیاری داشته باشد. آن‌ها مسافت زیادی را پیمودند، اما در نهایت به دست سربازان نازی‌ای افتادند که به کمک سگ‌های آموزش‌دیده، فراریان را شناسایی می‌کردند.

قرار گرفتن در میان این همه مرد و تلاش برای پنهان کردن جنسیت کاری مشقت‌بار و درعین‌حال حیاتی برای ایزابلا بود، زیرا که اگر لو می‌رفت، او را در جا اعدام می‌کردن. در عین ناباوری اما، زندانیان بعد از کشف این حقیقت که آن‌ها زن و شوهرند، تصمیم گرفتند تا با حمایت از ایزابلا و کمک به پنهان کردن هویتش از او محافظت کنند...

کتاب صوتی همسر یک زندانی کاری از نشر صوتی ترنگ است. این کتاب را با ترجمه‌ی محمدامین جندقیان بیدگلی و روایت مرضیه ابراهیمی می‌شنوید.

نکوداشت‌های کتاب همسر یک زندانی

• یک رمان عاشقانه‌ی قدرتمند از مگی بروکس که با ظرافت، شجاعت و استقامت روح انسانی را در برابر هزینه‌های عظیم جنگ به تصویر می‌کشد. (چنل کلیتون)
• شاید این کتاب منحصربه‌فردترین داستانی باشد که تاکنون درباره‌ی جنگ جهانی دوم خوانده‌ام… یک اثر تمام‌عیار و برنده. (Sarah-Jane Stratford)
• خوانندگان علاقه‌مند به داستان‌های مربوط به هولوکاست باید آماده باشند تا از این روایت کمتر دیده‌شده از جنگ شگفت‌زده شوند... همسر یک زندانی داستانی حماسی است که از بی‌رحمی‌های جنگ چشم‌پوشی نمی‌کند؛ اما در این روایت، تنها چیزی که می‌تواند در برابر این زشتی ایستادگی کند، قدرت عشق است. (The Jewish Voice and Opinion)
• ترکیبی هیجان‌انگیز از عشق، جوانی، شجاعت و امید در دنیایی تاریک. من واقعاً امیدوارم که بیل و ایزابلا بتوانند فرار کنند، اما این داستان عاشقانه مرا کاملاً درگیر کرده است. (Giles Kristian)

کتاب صوتی همسر یک زندانی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به رمان‌های جنگی و عاشقانه علاقه داشته باشید، این داستان صوتی واقعی برایتان جذاب و شنیدنی خواهد بود.

در بخشی از کتاب صوتی همسر یک زندانی می‌شنویم

بیل و هری همه‌ی این‌ها را با هم گذرانده بودند، بیل با صورت سفید و بور در یک طرف و هری، با موهای قهوه‌ای موج‌دار در طرف دیگر. دختران نمی‌توانستند در مقابل چشمان پف‌دار هری، انگار که همیشه خواب‌آلود بود، مقاومت کنند. بیل و هری در زمان جنگ صمیمی‌تر شدند. بیل وحشت‌ هری را دید و هری وحشت بیل را احساس کرد. آن‌ها به یکدیگر اعتماد کردند، پشت یکدیگر را خالی نکردند و غذای‌شان را با یکدیگر به‌اشتراک گذاشتند. البته اختلاف‌نظرهای خود را داشتند و اغلب یکدیگر را دیوانه می‌کردند؛ اما هریک می‌دانست که دیگری پشت او را خالی نمی‌کند و بدون یکدیگر یک قدم هم جلو نمی‌روند.

آن‌ها در محاصره طبرق در سال 1941 با هم اسیر شده بودند. تانک آن‌ها مورد اصابت قرار گرفت و همگی از داخل فضای پر از دود آن فرار کردند و مستقیماً به‌سمت تفنگ‌های نازی که به‌سوی آن‌ها نشانه گرفته شده بود رفتند. هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند جز اینکه دستان خود را بالای سرشان ببرند و به اسارت تن دهند.

بیل به هری گفت: «پاهایم حس ژله‌مانند دارند.»

هری لبخند تلخی زد و گفت: «حداقل دیگر مجبور نیستیم داخل تانک برویم.»

وقتی یکی از سربازان نازی اعلام کرد که: «جنگ برای شما سربازان انگلیسی تمام شده است.» آن‌ها بسیار خوشحال شدند و خندیدند.

بیل گفت: «ای بابا، هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم واقعاً چنین خبری بدهند، انگار که دارم خواب می‌بینم.»

فهرست مطالب کتاب صوتی