معرفی و دانلود کتاب صوتی مارادونا

معرفی کتاب صوتی مارادونا

برای ما زمین‌خورده‌ها و مردم عادی، قهرمانی که از زمین خاکی برخاسته باشد، قهرمانی به قدرت خداست. توپ، خدای مقدس مارادونا بود و مارادونا، خدای یاغی و عصیان‌گر تمام دوران فوتبال. خوانش کتاب صوتی مارادونا، ادای احترام عادل فردوسی پور به قهرمان ابدی خود، دیه‌گو مارادونا است. ما به پیروی از رسانه‌ها، اخبار و شایعات، مدام روی این مساله متمرکزیم که مارادونا چه بلایی بر سر زندگی خودش آورده است اما گیلم بالاگه به ما یادآوری می‌کند که این اسطوره چه تاثیر شگفت‌انگیزی بر زندگی ما گذاشته است!

درباره‌ی کتاب صوتی مارادونا

ما از خدا ممنونیم، اول به‌خاطر فوتبال، دوم برای مارادونا و بعد هم به‌خاطر پسرعموی مهربانش که در سه‌سالگی به او یک توپ فوتبال هدیه داد. زندگی دیه‌گو از آن به بعد برای همیشه تغییر کرد، توپ فوتبال به پاهای او چسبید و شاهزاده‌ی زمین‌های خاکی را تبدیل به خدای یاغی فوتبال کرد. دیه‌گو زندگی سختی داشت؛ پدر او خیلی زود از عکس‌های خانوادگی‌شان خارج شد و دیه‌گو هم تصمیم گرفت تا «مارادونا» را به‌عنوان نام خانوادگی‌اش انتخاب کند، اسمی که به مادرش تعلق داشت. جابه‌جایی‌های مداوم و زندگی در نهایت فقر تصویری ابدی در ذهن می‌سازد که خارج‌کردنشان هیچ‌گاه ممکن نخواهد بود، حتی اگر وسط زمین فوتبال باشید، همه فریاد بزنند «دیه‌گووو... دیه‌گووو» و گزارشگر بگوید که شما بهترین بازیکن دنیایید، دیه‌گو در چنین دنیای ذهنی‌ای زندگی می‌کرد.

نوشتن در مورد مارادونا همیشه سخت بوده است. نوشتن درباره‌ی او، حتی بعد از فوت، هنوز هم به دشواری سابق است؛ اما گیلم بالاگه (Guillem Balagué) توانسته است به‌خوبی از پس وظیفه‌ای که از سوی فوتبال‌دوستان به دوش او گذاشته شده است بر بیاید. نویسنده در کتاب صوتی مارادونا (Maradona: The Boy. The Rebel. The God)، بسته به موقعیت، مارادونا را تحسین و یا عیب‌جویی می‌کند. این سرگذشت‌نامه نه یک انتقاد کامل از دیه‌گو است و نه یک ستایش طولانی. گیلم بالاگه با نگه داشتن تعادل در به رخ کشیدن سیاهی‌ها و سفیدی‌های زندگی این اسطوره، تصویری عمیق و چندبعدی از مارادونای پیچیده و متناقض می‌دهد. هرچقدر هم که مطمئن باشیم مارادونا خطاکار است، در نهایت جادوی «مارادونا بودن» ما را مسحور تماشای لحظات شگفت‌انگیز زندگی او می‌کند؛ بالا و پایین‌هایی عجیب در خارج از مستطیل فوتبال که در نهایت نفس این مهاجم سریع را گرفت.

فصل‌های ابتدایی این زندگی‌نامه‌ی صوتی که آن را با صدای خاطره‌انگیز عادل فردوسی پور می‌شنوید، پر از جزئیات جذابی است که اطلاعات مهمی از شرایط خانوادگی دیگو مارادونا به خواننده ارائه می‌کند. وقتی که نویسنده توپ را در زندگی مارادونا به ما نشان داد و آن را زیر پاهای جادویی دیه‌گو انداخت، وقایع با همان سرعتی جلو می‌روند که پسر طلایی بعد از گرفتن توپ به سمت دروازه می‌دوید. جام جهانی جوانان 1979 ژاپن، جام جهانی 1982 در اسپانیا، ماجراهای او در تیم بارسلونا، هم تیمی ها، رسانه ها و دوستانش در آن‌جا، حضور رویایی او در تیم ناپولی و قهرمانی در جام جهانی 1994 از جمله پرتلاطم‌ترین دوران زندگی او بوده است. علی‌رغم وجود جزئیات فراوان از دوران بازی مارادونا، دوران مربی‌گری او چندان زیر چراغ گیم بالاگه قرار ندارد و به یکباره از خداحافظی مارادونا با فوتبال به فوت او می‌رسیم.

اگر ما به‌جای دیه‌گو بودیم، توان ایستادن زیر بار سنگین «مارادونا بودن» را داشتیم؟ دیه‌گو تنها بود. او روی بلندی‌های قله ایستاده بود، همه او را تحسین می‌کردند اما او کسی را کنار خودش نداشت. همان شیفتگیِ آتشین هم خیلی سریع جای خود را به دشمنی داد. این همان لبه‌ی تیغی بود که چهره‌های موفق روی آن حرکت می‌کردند و یکی‌یکی به پایین می‌لغزیدند. اعتیاد و تغییرات شدید روحی و روانی یکی از ویروس‌های مشترکی بود که می‌توانست تمام ورزشکاران مشهور را تا پای خفت و مرگ بکشاند. او بعد از انجام یک بازی در ناپولی بود که به استفاده از ماده‌ی مخدر کوکائین متهم شد. در طی این ماجرا پلیس ایتالیا وارد ماجرا شد و اعلام کرد که پس از جست‌وجوی خانه‌ی او موفق شده است مقادیر زیادی کوکائین در میان وسایل او پیدا کند. این برای مارادونا شروع یک پایان بود.

توپ نه، نباید لکه‌ای روی توپ بیفتد! با تمام این حواشی، مارادونا اعتقاد داشت که فوتبال زیباترین و سالم‌ترین ورزش دنیاست و نباید اجازه داد کسی در درستی این جمله تردید کند. فوتبال نباید هزینه‌ای در قبال اشتباهات ما بدهد. مارادونا مثل توپی که می‌پرستیدش یا سیاه بود یا سفید، او هیچ‌وقت خاکستری نبود. دیه‌گو اگر خطایی کرده بود تاوانش را پس داده بود و اجازه نداده بود که لکه‌ای روی توپ بیفتد. او به سفیدی لحظات آبرومندانه‌ای بود که آرژانتینی‌ها پس از پیروزی بر تیم فوتبال انگلستان بعد از حمله‌ی فالکلند تجربه کردند و گاهی هم به سیاهی و تلخی لحظات اعتیاد و افول بود.

عادل فردوسی پور با خوانش کتاب صوتی مارادونا، لشگر یک نفره‌ی دیه‌گو در جام جهانی 86 و بعد هم ناپولی را به یاد ما می‌آورد. یک بخش مهم و تاثیرگذار دیگر زندگی دیه‌گو، حضور هیجان‌انگیز او در تیم بارسلونا است. چه کسی می‌تواند گل زیبای مارادونا در مقابل رئال مادرید در 26 ژوئن 1983 را فراموش کند؟ هرکسی هم بتواند، پپ گواردیولا نمی‌تواند. او در کودکی، در میان هوادارن بارسایی بود که نیم‌ساعت زودتر از شروع بازی‌ها به زمین می‌آمدند تا فقط گرم کردن دیه‌گو را ببیند. گرم کردنی که دیه‌گو به آن نیازی نداشت و به شیوه‌ی بقیه هم انجامش نمی‌داد. گواردیولا می‌گوید: «دیگو فقط وسط زمین می‌ایستاد، توپ را می‌گرفت و آن را هوا می‌انداخت. بارهاوبارها و هرگز حتی دایره‌ی مرکزی زمین را ترک نکرد.»

دیه‌گو به‌سادگی به خوشحال‌ترین آدم روی زمین تبدیل می‌شد، تنها وقتی‌که یه توپ را می‌دید و دنبالش می‌رفت! وقتی‌که مارادونا اولین بازی‌هایش در بارسلونا را شروع کرد، میزانی از تسلط بر توپ را نشان داد که سابقاً در نیوکمپ دیده نشده بود. دیه‌گو می‌توانست توپ را روی پایش مثل حرکت اسلوموشن یک فیلم حرکت دهد و درعین‌حال می‌توانست فوراً شتاب بگیرد و بعد هم دوباره فوراً متوقف شود. مدافعان فوتبالی که مقابل دیه‌گو بازی کرده بودند سه کابوس شبانه‌ی مشترک از او داشتند: سرعت، سرعت و سرعت!

نویسنده برای بیان روایت کتاب صوتی مارادونا از منابع مختلف و به‌روزی استفاده می‌کند، منابعی از قبیل وبسایت‌های مرتبط، تلویزیون، روزنامه‌ها، مصاحبه، گزارش، و حتی شبکه‌ی اجتماعی ایکس. تحقیقات گیم بالاگ به‌شیوه‌ای بسیار موشکافانه انجام شده است، او که از مشهورترین روزنامه‌نگاران فوتبال اسپانیا است، هم‌چون کارآگاهی پرتلاش به دنبال افرادی از دوران کودکی مارادونا رفته است که زندگی او را تحت تأثیر قرار داده‌اند. تماس تلفنی مائوریسیو پوچتینو با مارادونا یکی از بهترین بخش‌های این کتاب شنیدنی است و این مطلب که او توانسته است با شخصیتی به پرمشغلگی او مصاحبه داشته باشد، به ارزش محتوای دقیق این کتاب می‌افزاید.

ناشر متنی کتاب پیش رو نشر چشمه بوده است. وظیفه‌ی تهیه‌ی این کتاب صوتی برعهده‌ی نشر صوتی رادیو گوشه بوده است و ترجمه‌ی این کتاب را نیز عادل فردوسی پور و علی شهروز برعهده داشته‌اند. این کتاب صوتی در نهایت تمام می‌شود اما را با یک پرسش مهم تنها می‌گذارد: این‌که آیا ما هرگز دوباره پیش می‌آید که صدای ضربه خوردن توپ از پای بچه‌ی سه‌ساله‌ای بلند شود که بتواند خدای فوتبال شود و این‌طور دنیای ما را زیبا کند؟

در نکوداشت کتاب مارادونا

• کتاب پیش رو داستان زندگی خیره‌کننده‌ی دیه‌گو مارادونا، یکی از بزرگترین و جنجالی‌ترین فوتبالیست‌های تاریخ است که توسط زندگینامه‌نویس برنده‌ی جایزه، گیلم بالاگه نوشته شده است. (Book Description)

کتاب صوتی ماردونا برای چه کسانی مناسب است؟

علاقمندان به دنیای فوتبال و اسطوره‌ی تکرارنشدنی آن، دیه‌گو مارادونا با شنیدن این کتاب صوتی جذاب با صدای دلنشین عادل فردوسی پور می‌آموزند که دنیای سیاه و سفید دیه‌گو جدا از تمام شایعات، چه شکلی بوده است.

در بخشی از کتاب صوتی مارادونا می‌شنویم

قدم اول ناپولی درخواست برگزاری بازی دوستانه در تابستان بود. بارسلونا، که می‌ترسید مصدومیت مارادونا مانع انتقالش شود، پاسخ داد: «قبوله، اما مارادونا نمی‌تونه بازی کنه. مریضه.» کورادو فرلایینو، رئیس ناپولی، با سیترسپیلر تماس گرفت. خورخه گفت: «هیچ مشکلی نیست.» و فرلایینو را در جریان اوضاع نابسامانِ موکلش گذاشت. «اگه برای جذبش اقدام کنیم چی؟» این ایده داشت در ذهن فرلایینو پروبال می‌گرفت، هر چند عملی کردنش کار راحتی نبود. رئیس وقت ناپولی تعریف می‌کند: «یک روز بله می‌شنیدم و روز بعد نه!» سیترسپیلر به مارادونا خبر داد و او هم از مدیربرنامه‌اش خواست اگر دو باشگاه به توافق رسیدند، مذاکرات درباره‌ی دستمزدش را شروع کند. فیورنتینا و اینتر هم اوضاع را زیر نظر داشتند، اما هرگز مانند ناپولی مشتاق این انتقال نبودند.

نونیز به جوزپ ماریا مینگه‌یا، که در جریان علاقه‌ی ناپولی بود و با آن‌ها ارتباط داشت، گفت: «حرف زیاد می‌زنند، اما فکر نکنم یک پنی هم پول داشته باشند. بذار اول یک ضمانت بانکی بیارن.» مینگه‌یا ادامه‌ی داستان را این‌طور روایت می‌کند: «در کمال تعجب دیدیم این باشگاهِ به‌ظاهر کوچیک یک ضمانت بانکی معادل ده‌میلیون دلار امریکا آورد. یک آدم قدرتمند پشت این ماجرا بود. این پول مال فرلایینو نبود، چون اون‌قدرها هم پولش از پارو بالا نمی‌رفت.» در سی‌ام ژوئن، یعنی سه هفته پیش از مهلت باشگاه‌های ایتالیایی برای جذب بازیکنان خارجی، این ضمانت فراهم شد.

فهرست مطالب کتاب صوتی