معرفی و دانلود کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت
برای دانلود قانونی کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت
کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت، اثرِ مهدی میرمحمدی نویسندهی معاصر ایرانی، روایتیست متهورانه و متأثرکننده از زندگی غلامرضا تختی، یکی از بزرگترین اسطورههای ورزشی ایران و جهان. میرمحمدی در این کتاب صوتی، حکایتی متفاوت از قهرمانِ محبوبِ ملی، که با زندگی و مرگش در حافظهی تاریخیِ ایران همیشه ماندگار باقی خواهد ماند را برای شما بازگو کرده است.
دربارهی کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت
هفدهم دی ماه سال 1346 خورشیدی بود که غلامرضا تختی، جهانپهلوان و قهرمانِ محبوب ایرانی در هتل آتلانتیک تهران درگذشت. این خبر که در ساعت 14 بعدازظهر روز هجدهم دی ماه، به تیتر درشتِ صفحههای اول روزنامههای کیهان و اطلاعات تبدیل شد، مردم ایران را در بهت و غم فرو برد. بیش از نیم قرن از این حادثه میگذرد و همچنان این اتفاق، که چندوچونِ آن هرگز بهراستی آشکار نشد، هر سال در سالمرگِ او، مانند رازی سربهمهر، قلب میلیونها ایرانی را به درد میآورد. مهدی میرمحمدی در کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت، از فرازونشیبهای فراوانِ زندگی تختی، که او را تا واپسین لحظات رها نکرد، بسیار سخن گفته است.
غلامرضا تختی را اسطورهی بزرگ ورزش ایران میدانند. تختی، پهلوانْاول ایران و از پرافتخارترین کشتیگیران و ورزشکاران ایرانی در المپیک است. دو قهرمانی و دو نایبقهرمانی در رقابتهای کشتی جهان، دو نشانِ نقره در بازیهای المپیکِ سال 1952 در هلسینکی و سال 1960 در رم، نشانِ طلای بازیهای آسیاییِ سال 1958 در توکیو و دریافت بازوبند پهلوانی ایران در سه سال پیاپی تنها برخی از عناوین افتخاراتِ بیشمار تختی هستند. اما محبوبیتِ تختی در میانِ مردم، دلایلی علاوه بر ورزش هم داشت. تختی با کارهای خیرخواهانه و همراهیِ صمیمانهاش با مردمِ در رنج، به نمادی برای پهلوانی و جوانمردی تبدیل شد. هنوز هم کمکهای او به زلزلهزدگان بوئین زهرا – فاجعهای غمانگیز که 12 هزار کشته و مجروح به جای گذاشت – و امدادرسانیهای او و دیگر پهلوانان به بازماندگان و آسیبدیدگان این فاجعه، در یاد و خاطرهی ایرانیان باقی مانده است. تختی دوست و همراه بازیگر قدیمیِ سینمای ایران، محمدعلی فردین بود. او نیمنگاهی نیز به سیاست داشت و از اعضای جبههی ملی ایران به شمار میرفت.
از زندگیِ او روایات متفاوت و گاه متضادی وجود دارد که برخی را با اطمینان میدانیم و برخی را به حدس و گمانِ خود، تأیید یا رد میکنیم. مهدی میرمحمدی در کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت از آن روایات برای ما گفته است. حاج قلی، پدربزرگ او، یخچالداری بود که در محلهی خانیآباد تهران، شناسِ محل بود. او همیشه بر تخت بلندی مینشست و به همین خاطر، تختی صدایش میزدند. تختیِ جوان، ورزش را از زورخانه شروع کرد و استعدادِ شگرف او در کشتی، بهزودی توانست توجه پیشکسوتان و بزرگان را به خود جلب کند. اما راه او به سوی ورزش قهرمانی، با فراز و فرود فراوان مواجه بود که در نهایت، پشتکار و همت تختی بر تمام آن سختیها فائق آمد و او را به یکی از بزرگانِ ماندگار در تاریخ ورزش ایران و جهان تبدیل کرد.
اکنون سالهاست که هفدهم دیماه روز غمانگیزی برای ایران و ایرانیان است. هفدهم دی ماه هر سال، آرامستانِ ابنبابویه میزبان مردمی است که از سراسر ایران به دیدارِ جهانْپهلوانِ خود میآیند. غلامرضا تختی برای مردم نه تنها یک قهرمان که نمادی از منشِ پهلوانی و خصلتهای جوانمردانه است. شایعههای بسیاری که همچنان دربارهی جزئیات زندگی و درگذشت او مطرح میشود، از محبوبیت و جایگاهش در میانِ مردم نکاسته است. کتابها، مقالات و فیلمهای داستانی و مستند بسیاری در شرح زندگی او ساخته شدهاند و هر کدام از جنبهای متفاوت، تختی را به ما میشناسانند. غلامرضا تختی، در واپسین سالهای زندگیاش غریبانه با انبوهی از مشکلات دستوپنجه نرم میکرد و نه میتوانست آنچنان که دوست داشت، به ورزشِ محبوبش بپردازد، نه میتوانست به مصدقی که آنقدر به او ارادت داشت یاری برساند و نه حضور در جمع خانواده و دوستان، از اندوه او میکاست؛ همین اندازه چالش کافیست تا درگذشت پر از ابهام او را به یکی از بزرگترین رازهای کشفنشدهی تاریخ معاصر تبدیل کند. در پایان بسنده میکنیم به کلامی از جلال آلاحمد در وصف غلامرضا تختی که او «امید یک ملت بود، ملت ایران، او مبنا و معنی آزادگی و بزرگی بود.»
کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. هماکنون میتوانید نسخهی گویای آن را که بههمت نشر صوتی رادیو گوشه و با صدای گرمِ اشکان عقیلیپور آماده شده است، بشنوید.
کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت برای تمام علاقهمندانِ تاریخ معاصر ایران و طرفدارانِ اَبَرپهلوانِ ایران، غلامرضا تختی، شنیدنی و جذاب خواهد بود.
در بخشی از کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت میشنویم
دهم شهریور 1341 زلزلهای شهرستان بوئینزهرا در استان قزوین را لرزاند. آن زمان، تختی بهتازگی، و بعد از یک عمل جراحی و گذراندنِ دورهی درمانی از نیویورک به ایران بازگشته بود. در سیزده شهریور 1340 تختی به مجموعهی کیهان رفت و خبر داد که میخواهد فردا با دوستانش برای جمعآوری کمکهای مردمی به نفع زلزلهزدگان از دوراهی یوسفآباد تا میدان راهآهن راهپیمایی کند. در جریانِ همین دیدار است که تختی با گزارشنویسِ کیهان ورزشی همصحبت میشود و از اشباعشدنش از کشتی و خداحافظی با تشک میگوید. گزارش کیهان ورزشی با این حرفهای تختی به پایان میرسد: «دنیای تازهی من شروع شده. میخوام برای مردم باشم. تو مایلی به من کمک کنی تا وظیفهی وجدانیِ خودمون رو در قبالِ زلزلهزدهها ادا کرده باشیم؟» اینچنین تختی برای جمع کردنِ کمک به خیابان میآید و صحنههای باشکوهی از همراهیِ مردم با قهرمان ثبت میشود. او ابتدا از طریق روزنامهی کیهان اعلام میکند که چهارشنبه، چهارده شهریور، گروهی از دوستانِ او در مسیر دوراهی یوسفآباد تا میدان راهآهن در هفده نقطه از شهر حضور خواهند داشت تا پذیرای کمکهای مردمی باشند. خودش نیز با دوستانِ ورزشکارش ساعت هشت صبح از دوراهی یوسفآباد به سمت میدان راهآهن خواهد رفت تا در میانِ راه کمکهای مردمی را جمع کند.
از همان ابتدا مردم از گروهِ همراهِ تختی استقبال میکنند. کودکِ دستفروشی بلافاصله بعد از فروختنِ یک بلیت بختآزمایی دو تومانی پول خود را به تختی میرساند و میگوید: «آقای تختی، این هم کمکِ من.» کارگری کتاش را میدهد و میگوید: «میدونم به دست زلزلهزدهها میرسه.» وقتی گروه به چهارراه پهلوی (ولیعصر) میرسد، بیوک جدیکار، فوتبالیستِ همدورانِ تختی به سمتِ مردمی میرود که در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودند و از آنها برای کمک دعوت میکند. آنهایی که در صف ایستاده بودند، برای بیرون آوردنِ اسکناسهای یک تومانی تا بیست تومانی دستبهجیب میشوند. کارمندانِ بانکِ تهران دور تختی جمع میشوند و میگویند که آنها هم قصد دارند مبلغی را برای کمک جمعآوری کنند و کمکها را تا فردا به دستِ او میرسانند. زنی یک اسکناسِ پنجاه تومانی میدهد و میگوید: «تختی، به جوانمردیِ تو اطمینان دارم.» در ابتدای راه یکی دو وانت برای دریافت کمکهای غیرنقدی پشتِ سر تختی حرکت میکرد اما کاروان هرچه در شهر پایینتر میرفت، همراهیِ مردم شورانگیزتر میشد. کار به جایی رسید که از میانهی راه، کامیونی پشتِ سر تختی به حرکت درآمد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی غلامرضا، غلامرضا را کشت |
نویسنده | مهدی میرمحمدی |
راوی | اشکان عقیلی پور |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | رادیو گوشه |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۷ ساعت و ۵۹ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای زندگینامه |