معرفی و دانلود کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید

معرفی کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید

کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید به قلم داستین تائو، داستان عاشقانه‌ی دختر و پسر جوانی به‌نام‌های جولی و سم است که رابطه‌شان با تصادف و مرگ پسر، به‌شکل دردناکی به پایان رسیده. اما جولی نمی‌تواند با این حقیقت کنار بیاید و دلتنگ شنیدن دوباره‌ی صدای عشقش است. روزی با ناامیدی شماره‌ی تلفن همراه سم را می‌گیرد تا صدای ضبط‌شده‌ی او را روی پیغام‌گیر بشنود که اتفاقی بسیار عجیب و باورنکردنی رخ می‌دهد! این درام عاشقانه در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک‌تایمز نیز قرار گرفته و طرفداران زیادی در سراسر دنیا دارد.

درباره‌ی کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید

داستان و رمان عاشقانه در میان طرفداران کتاب و ادبیات همیشه جایگاه خاص و ویژه‌ای داشته‌اند. داستین تائو (Dustin Thao) نویسنده‌ی جوان آمریکایی-ویتنامی‌ست که با اولین اثر داستانی خود، یعنی کتاب عاشقانه‌ی شما با سم تماس گرفته‌اید (You've Reached Sam) در میان مخاطبان این ژانر سروصدایی بر پا کرده است. داستان عاشقانه‌ی این کتاب غم‌انگیز و درباره‌ی یک رابطه‌ی عاطفی نافرجام است اما تائو با پیشروی خط داستان، خوانندگان خود را حسابی غافلگیر می‌کند!

جولی دختر خوشبختی‌ست که یک زندگی کاملاً معمولی و البته بسیار خوب را در کنار عشق خود، سم می‌گذراند. همه‌چیز روال طبیعی و عادی خود را طی می‌کند، جولی تا ده سال آینده‌ی زندگی‌شان را کاملاً پیش‌بینی کرده و رؤیاهای زیبایی در سر پرورانده؛ او حتی مقصد سفر برای تعطیلات بعدی‌شان را نیز انتخاب کرده! اما حقیقت دردناک این است که دنیا همیشه با اتفاقات شیرین از انسان‌ها استقبال نمی‌کند؛ هیچ‌ خوشی‌ای همیشگی نیست و هیچ‌کس از آینده خبر ندارد. درست مانند جولی که در یک چشم‌به‌هم‌زدن، زندگی‌اش را رو به زوال دید؛ سم در تصادفی دردناک، جان خود را از دست می‌دهد و جولی با تنهایی وحشتناکی روبه‌رو می‌شود!

داستین تائو در ادامه‌ی داستان به شرح غم و اندوه بی‌اندازه‌ی جولی می‌پردازد، اینکه زندگی‌ دختر جوان برای همیشه دگرگون شده و او نمی‌تواند با این فقدان عظیم کنار بیاید. جولی حتی در مراسم دفن سم حاضر نمی‌شود، لباس‌های خود را دور انداخته و برای از یاد بردن عشقش دست به کارهای عجیبی می‌زند! اما حقیقت تلخ دیگر در زندگی این است که از یاد بردن عشق و احساسات هرگز ساده نبوده و نیست... . با پیشروی خط داستان جولی پیغامی عجیب از سم در یک دفترچه‌ی یادداشت پیدا می‌کند. دلتنگی حالا امان دختر را بریده، آنقدر که روزی ناامیدانه شماره‌ی سم را گرفته و منتظر شنیدن صدای ضبط‌شده‌ی او روی پیغام‌گیر می‌شود، اما به محض تماس، صدای خود سم از پشت گوشی شنیده می‌شود! این صدا نه تنها جولی را آرام نمی‌کند، بلکه داغ او را تازه‌تر کرده و گویی زخمش سر باز می‌کند. حالا او می‌خواهد باز هم با سم تماس بگیرد و صدایش را بشنود.

داستین تائو در کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید روایتی بسیار جذاب و تأثیرگذار از عشق و مرگ را در اختیار خوانندگان خود قرار داده. شاید این حقیقت که همه‌چیز در این دنیا فانی و آسیب‌پذیر است، از چشم بسیاری مخفی مانده باشد و در میان دغدغه‌های روزمره فراموشش کرده باشیم. اما با خواندن رمان پیش رو به ما یادآوری می‌شود که بهتر است تمامی فرصت‌ها را غنیمت بشماریم، چراکه شاید هیچ‌یک از ما آنقدرها خوش‌شانس نباشیم و مثل جولی از فرصتی جادویی بهره‌مند نشویم.

انتشارات دانش‌آفرین کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید را با ترجمه‌ی الهام صیفی‌کار منتشر و روانه‌ی بازار کتاب کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید

• بهترین کتاب سال نوجوانان به انتخاب Cosmo.com در سال 2021 میلادی
• قرار گرفتن در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز
• کتاب منتخب در فهرست مستقل کتاب‌های کودکان در سال 2021 میلادی

نکوداشت‌های کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید

• رمانی معاصر با ترکیبی از جادو؛ اگر از این سبک خوشتان می‌آید حتماً آن را بخوانید. (بازفید)
• اولین تجربه‌ی داستان‌نویسی داستین تائو بسیار جذاب است. این کتاب ارزش خواندن دارد. (جولین وینترز، نویسنده)
• کاوشی در غم و اندوه و راه‌هایی که از طریق آن‌ها با فقدان عزیزانمان کنار می‌آییم. (نرد دیلی)
• رمانی ساده و مرثیه‌ای درباره‌ی غم؛ این اثر تأثیرگذار است! (بوک‌لیست)
• موقع خواندن این کتاب، دستمال‌کاغذی در کنارتان داشته باشید! (پاپ‌شوگر)
• یک اثر در سبک رئالیسم جادویی برای نوجوانان درباره‌ی شفا یافتن و گذر از غم. (مرکز کتاب نوجوانان)

کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید برای چه کسانی مناسب است؟

اگر طرفدار آثار عاشقانه‌ی فانتزی و درام هستید، مطالعه‌ی این رمان از داستین تائو را به شما پیشنهاد می‌دهیم.

در بخشی از کتاب شما با سم تماس گرفته‌اید می‌خوانیم

خاطره دوباره تغییر می‌کند. قدم در راهرویی ساخته‌شده از بادکنک‌های طلایی و نقره‌ای می‌گذارم و نور کف استیج رقص سالن ورزشی و موسیقی توجهم را جلب می‌کند. شب رقص مدرسه است و من کسی را در این سالن نمی‌شناسم. لباسی جدید که مادرم در انتخابش کمک کرد را پوشیده‌ام. پیراهن ساتن آبی تیره که از روی کمر چین می‌خورد. موهای بلندم را که پشت سرم جمع کردم، خودم هم به سختی در آینه خودم را شناختم. می‌خواستم در خانه بمانم اما والدینم اصرار کردند بیرون بروم و دوست پیدا کنم. نمی‌خواستم آن‌ها را ناامید کنم. یک ساعت تمام به دیوار سرد سیمانی تکیه دادم و به استیج رقص و افراد در حال خنده و رقص خیره ماندم. تند تند گوشی‌ام را چک می‌کنم، تظاهر می‌کنم که منتظر کسی هستم اما در حقیقت به صفحه‌ی خالی زل می‌زنم. شاید آمدنم به اینجا از اول هم اشتباه بود.

اما چیزی مانع از رفتنم می‌شود. سم گفته بود احتمالاً او هم امشب به مهمانی بیاید. چند ساعت پیش به او پیام دادم، اما جوابم را نداد. شاید هنوز گوشی‌اش را چک نکرده باشد. موسیقی که آرام می‌شود و جمعیت پراکنده می‌شوند، از دیوار فاصله می‌گیرم و به سمت استیج می‌روم تا او را پیدا کنم. مدتی طول می‌کشد، اما همین که چشمم به او می‌افتد، قلبم می‌ایستد. او اینجاست. دستانش را دور تیلور حلقه کرده و به آرامی می‌رقصد. دلم پیچ می‌خورد. چرا آمدم؟ باید در خانه می‌ماندم. نباید به او پیام می‌دادم. پیش از اینکه کسی مرا ببیند، می‌چرخم و به سمت در سالن می‌روم.

تاریکی شب که اطرافم را پر می‌کند و صدای موسیقی کمتر می‌شود، نفس راحتی می‌کشم. پارکینگ که با نور چراغ‌های خیابان کمی روشن شده، در مقایسه با سالن، در سکون کامل است. هوا مه‌آلود است. باید پیش از بارش باران به خانه برگردم. فکر می‌کنم به مادرم پیام بدهم که بیاید دنبالم، اما هنوز خیلی زود است. نمی‌خواهم با سؤالاتش در مورد اینکه چه مشکلی پیش آمده، کلافه‌ام کند. شاید بهتر است تا خانه قدم بزنم و بعدش هم به درون اتاقم بخزم. پاشنه‌های پایم درد می‌کند اما این درد را نادیده می‌گیرم. همین که وارد پارکینگ می‌شوم، پشت سرم در سالن هم باز می‌شود و صدای شخصی که صحبت می‌کند را بلافاصله تشخیص می‌دهم.