معرفی و دانلود کتاب چه کار کردی؟!

معرفی کتاب چه کار کردی؟!

در شهر کوچک و خواب‌آلود فرهیل هرگز هیچ اتفاقی نمی‌افتد! اینجا همه همدیگر را می‌شناسند و کسی شب‌ها در خانه‌اش را قفل نمی‌کند. حالا خبر قتلی شهر را زیر و رو کرده! شاری لاپنا در کتاب چه کار کردی؟! داستان قتل دایانا بروئر را روایت می‌کند و در تلاش برای کشف قاتل، یکی از جذاب‌ترین داستان‌های جنایی یک سال اخیر را رقم می‌زند. شایان ذکر است این رمان معمایی‌جنایی با استقبال چشمگیری روبه‌رو شده و در فهرست پرفروش‌های ساندی تایمز جای گرفته است.

درباره‌ی کتاب چه کار کردی؟!

فرهیل یکی از آن شهرهای کوچک و خوش‌آب‌وهوایی است که کوچک‌ترین شایعه و خبری مثل گردباد در آن می‌پیچد. اینجا همه چیز همیشه آرام است، گل‌ها با طلوع آفتاب می‌شکفند و گنجشک‌ها نوید صبح تازه و سرحالی را می‌دهند، اهالی به موقع بیدار می‌شوند و سر کار می‌روند، از ترافیک، شلوغی و حادثه‌ هیچ خبری نیست و نوجوان‌ها تمام رویدادهای روزمره را زیر نظر دارند؛ به امید اینکه شاید بالاخره خبر هیجان‌انگیزی آن‌ها را از چرت ملولشان بپراند. ناگهان این خبر همه‌جا پیچید: جسد برهنه‌ی دایانا بروئر در حالی پیدا شده که در مزرعه‌ای رها شده بود و لاشخورها داشتند دورش حلقه می‌زدند؛ و از آن لحظه تمام اهالی فرهیل می‌دانستند دیگر هرگز زندگی‌شان مثل قبل نخواهد شد. شاری لاپنا (Shari Lapena) در همان چند صفحه‌ی اول کتاب چه کار کردی؟! (What Have You Done? A Novel) ما را در دل این موقعیت وحشتناک می‌اندازد و تا زمانی که از راز این قتل پرده برنداشته از روایت کردن داستان خود دست نمی‌کشد.

رایلی، اِوِن و دایانا سه دوست صمیمی هستند، هفده سال دارند و بی‌صبرانه منتظرند زندگی پرهیجانشان را دور از مرزهای تنگ فرهیل آغاز کنند؛ فقط کافی است یک سال دیگر در این شهر کوچک و خسته‌کننده دوام بیاورند. اما متاسفانه یکی از آن‌ها قرار نیست هرگز این فرصت را پیدا کند، چون روز جمعه‌ای در اواخر اکتبر همان سال، جسد دایانا وسط مزرعه‌ی رسلرها پیدا می‌شود و طولی نمی‌کشد که همه می‌فهمند دایانا به‌طرز وحشتناکی به قتل رسیده. حالا شایعات و اسرار قتل دایانا در این شهری که روزی چنان آرام بود پیچیده و هیچکس از اتهام مبرا نیست. در این میان رازهای بی‌شمار دیگری رو می‌شوند و شاری لاپنا تمام شواهد و مدارک را در اختیارمان می‌گذارد تا خودمان راز قتل این دختر و عمق شرارت این انسان‌های ظاهراً بی‌گناه را کشف کنیم.

آرامش قبل از طوفان: امضای روایی شاری لاپنا

شاری لاپنا رمان چه کار کردی؟! را مثل دیگر آثار داستانی پرطرفدار خود با به تصویر کشیدن یک آرامش مطلق و فضایی کاملاً امن شروع می‌کند. لاپنا یکی از محبوب‌ترین نویسندگان جنایی معاصر است و تاکنون چند اثر داستانی پرفروش و پرطرفدار خلق کرده و وجه مشترک و امضای کارش را می‌توان در همین آرامش قبل از طوفان خلاصه کرد. در آثار شاری لاپنا آرامش و روزمرگی هیچ احساس امنیتی را به خواننده منتقل نمی‌کند و خواننده می‌تواند در پس تشبیهات دلنشین و فضای خوش‌آب‌ورنگ داستان، حضور دلهره‌آور خطری را احساس کند.

لاپنا در کتاب چه کار کردی؟! نیز مانند دیگر آثارش مخاطب را با توصیف روزی آرام و دلپذیر به دل داستان دعوت می‌کند، با معرفی مختصر شخصیت‌ها توجهش را جلب می‌کند، سپس ناگهان با گزارش غیرقابل‌انتظار و تکان‌دهنده‌ی مرگ دختری نوجوان یقه‌اش را می‌گیرد، او را پای داستان می‌نشاند، مجبورش می‌کند واقعه را از نگاه مظنونان و قربانیان بشنود و تا لحظه‌ای که دست قاتل را رو کرده و نفس خواننده را کاملاً بریده او را رها نمی‌کند.

با مظنونان و قربانیان اصلی قتل دایانا بروئر در کتاب چه کار کردی؟! بیشتر آشنا شویم

از همان فصل‌های ابتدایی داستان جنایی‌معمایی چه کار کردی؟! متوجه می‌شویم تمام اهالی بی‌حاشیه‌ی شهر فرهیل رازهایی را در سینه‌ی خود حمل می‌کنند و اتهاماتی بر دوششان سنگینی می‌کند. اولین مظنون، کامرون، دوست‌پسر دایاناست. کامرون پسری هم‌کلاسی دایاناست که در یک سال اخیر با او در رابطه بوده، اما از آنجایی که همه از حسادت و کنترل‌گری او خبر دارند، طبیعتاً به‌عنوان مظنون اصلی پرونده توجه همه را به خود جلب می‌کند. اما چیزی نمی‌گذرد که مظنونان دیگری نیز وارد صحنه می‌شوند؛ و ما سردرگم میان انسان‌هایی که به بی‌گناهی‌شان ایمان داشتیم، تلاش می‌کنیم راز این قتل دلخراش را کشف کنیم.

حالا علاوه‌بر نیروهای پلیسی که برای کشف قاتل دایانا دست‌به‌کار شده‌اند، دوستان صمیمی‌اش، رایلی و اِوِن نیز تصمیم گرفته‌اند خودشان سرنخ‌هایی که دارند، دنبال کنند و شاید حتی با کمک واسطه‌های غیرعادی، با روح دایانا ارتباط برقرار کنند و از خودش کمک بخواهند. اما خود دایانا می‌داند چگونه به قتل رسیده؟ فراموش نکنید! هیچ‌چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست!

به‌نظر شما کدام یکی از این متهمان ممکن است دایانا را به قتل رسانده باشد؟ برای کشف راز قتل دایانا شما را به مطالعه‌ی کتاب چه کار کردی؟! به قلم شاری لاپنا و چاپ نشر کتابراه دعوت می‌کنیم.

کتاب چه کار کردی؟! توسط الهام صیفی‌کار به فارسی ترجمه شده و با همت انتشارات کتابراه در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب چه کار کردی؟!

• لاپنا استاد دستکاری روانی است. (یواس‌ای تودی)
• گیراست ... داستانی‌ست که با یک معمای معمولی شروع می‌شود و کم‌کم تصویر شهری را در مقابل ما به تصویر می‌کشد که در حال فروپاشی است. هرچند نمی‌توان سبک "رازهای مخفی در دل یک شهرستان کوچک" را دقیقاً بی‌سابقه دانست اما شخصیت‌پردازی عمیق لاپنا و هنرش در خلق تعلیق، جان دیگری به این روایت می‌بخشد. این داستان به‌شدت جذاب است. (پابلیشرز ویکلی)
• همیشه می‌توانید روی نویسنده‌ی کتاب پرفروش زوج همسایه حساب کنید تا داستان جنایی‌ای بنویسد که دلتان بخواهد تمام شب بیدار بمانید و اول تا آخرش را بخوانید. (آی‌نیوز)
• رمان جنایی چه کار کردی؟! یک روایت شاهکار از عواطف انسانی است که با همدلی به عمق روحیات تمام شخصیت‌هایش نفوذ می‌کند و در عین حال نمی‌خواهد هیچ توجیهی برای رفتار وحشتناکشان به دست دهد. (کریمینال المنت)
• کتاب چه کار کردی؟! یک داستان جنایی بی‌نظیر است و کاری که شما باید انجام بدهید این است که هرچه سریع‌تر آن را بخرید. (کارا هانتر، نویسنده‌ی کتاب قتل در خانواده)

کتاب چه کار کردی؟! برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی کتاب چه کار کردی؟! را به تمام مخاطبان آثار داستانی جنایی و به‌خصوص طرفداران آثار نویسنده‌ی محبوب کانادایی، شاری لاپنا پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب چه کار کردی؟! می‌خوانیم

به سراغ پیام‌هایش با دایانا می‌رود و دوباره آن‌ها را می‌خواند. صدها و شاید هزاران پیام ردوبدل کرده‌اند. مدت زیادی را صرف بررسی آن‌ها می‌کند. آن‌ها را می‌خواند، عکس‌های ضمیمه را تماشا می‌کند و خاطره‌هایشان را به یاد می‌آورد. گاهی هم لبخند به لب می‌نشانَد. سرانجام، به آخرین پیامی می‌رسد که از دایانا گرفته است. ساعت 09:52 شبی که از دنیا رفت.

«کامرون داره می‌آد دنبالم.»

به پیام‌هایی که بعداز این برای دایانا فرستاده است، نگاه می‌کند.

«صبح به‌خیر. چند دقیقه دیگه می‌بینمت.»

«سلام دایانا. من توی کافه‌ام.»

«اونجایی؟»

بعد:

«سلام دایانا. دلم برات تنگ شده.»

«کاشکی اینجا بودی. کاش می‌دونستم چه بلایی سرت اومده.»

آب بینی‌اش راه می‌گیرد. بینی‌اش را بالا می‌کشد و شروع می‌کند به تایپ کردن: «نمی‌دونم چطوری می‌خوام این روزها رو از سر بگذرونم. دنیا بدون تو خالیه. مهم نیست چقدر طول بکشه، اون کسی که این بلا رو سرت آورده، پیدا می‌کنیم.»

به عقب تکیه می‌دهد. خسته و درمانده است. چشمانش را می‌بندد. لحظه‌ای بعد صدای دینگ پیامش بلند می‌شود. فکر می‌کند اِوِن است. چشمانش را باز می‌کند و به صفحۀ گوشی‌اش می‌نگرد. پیام از طرف دایاناست!

«نه. پیداش نمی‌کنی.»

جیغ می‌کشد و گوشی‌اش را می‌اندازد.