معرفی و دانلود کتاب زمستان هلند

معرفی کتاب زمستان هلند

هنگامی که دشمن خارجی هجوم می‌آورد، آدم‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند: مبارز؛ مزدور. کتاب زمستان هلند نیز ما را با گروهی از نوجوانان و جوانان هلندی مقاوم و مبارز آشنا می‌کند که نمی‌خواهند در برابر هجوم ارتش نازی تسلیم شوند. اما در بین آن‌ها یک جاسوس وجود دارد. اگر هویت او فاش نشود، تمام اعضای گروه مقاومت کشته می‌شوند و ایستادگی‌شان در برابر دشمن بی‌نتیجه می‌ماند. یان ترلو ما را به فضای این داستان تاریخی وارد می‌کند تا به میخیل در پیدا کردن این فرد نفوذی کمک کنیم.

کتاب زمستان هلند

جنگ آغاز شده. دشمن شهرها را بمباران می‌کند. لشکرش خانه به خانه پیش می‌آید. مردم قتل‌عام و شهرها به ویرانه بدل می‌شوند. کسی نمی‌داند لحظه‌ی دیگر زنده است یا نه. بعضی‌ها دست روی دست گذاشته‌اند و منتظرند تا به قربانی جنگ تبدیل شوند. ترجیح می‌دهند شرایط را تحمل کنند تا شاید چند روزی مرگشان به تعویق افتد؛ اما همه این‌طور فکر نمی‌کنند. خوشبختانه در این شهر نوجوانان و جوانانی وجود دارند که مقاومت و مبارزه کردن را انتخاب کرده‌اند. آن‌ها اجازه نمی‌دهند تا دشمن خارجی بدون هیچ مانع و مشکلی سرزمینشان را فتح کند؛ دیرک یکی از همین نوجوانان است. او نمی‌خواهد بدون هیچ مقاومت و مبارزه‌ای به یکی از هزاران کشته‌ی جنگ تبدیل شود. ترس او از مرگ و کشته شدن نیست، از تسلیم شدن است. کتاب زمستان هلند (Winter in Wartime) نوشته‌ی یان ترلو (Jan Terlouw) قرار است یکی از تلخ‌ترین دوره‌های اروپا را برای ما نمایان کند؛ جنگ جهانی دوم.

زمستان هلند؛ داستان خیانت در دل مقاومت!

در آن دوران ارتش نازی رسماً اروپا را فتح کرده بود و همچون هر اشغال‌گری، به هر شهری که می‌رسید، قحطی غذا و آذوقه و آوارگی را به مردم آن‌جا هدیه می‌داد. این وضعیت برای دیرک و دوستانش قابل تحمل نیست و نمی‌توانند مرگ هموطنانشان را نظاره کنند. او و دوستانش تصمیم می‌گیرند برای بازپس گرفتن آذوقه‌ی موردنیازشان به انبار سوخت که حالا در دست نازی‌هاست، حمله کنند و و مردم را از یخ‌زدن و سرما نجات دهند. آن‌ها نه سلاح دارند نه آموزش نظامی دیده‌اند، اما با این‌حال یک گروه مقاومت را تأسیس کرده‌اند. هنوز عملیات بازپس‌گیری آذوقه آغاز نشده که نیروهای نازی گروه مقاومت را پیدا، یکی از آن‌ها را تیرباران و دیرک را دستگیر می‌کنند. او پیش از مرگ اطلاعات مهمی را در نامه‌ای نوشته و به دوستش «میخیل» داده تا آن را به‌دست یکی دیگر از نیروهای مقاومت برساند؛ اما به‌محض اینکه میخیل به‌سراغ آن فرد می‌رود، خانه‌ی او را بهم ریخته می‌بیند. نیروهای آلمانی او را با خود برده و خانه‌اش را هم تفتیش کرده‌اند.

همه چیز در نظر میخیل مشکوک به‌نظر می‌رسد. این‌طور که مشخص است یکی از اعضای گروه‌های مقاومت خائن و جاسوس نازی‌هاست؛ وگرنه چطور ممکن است که نازی‌ها تمام نقشه‌ها و برنامه‌های گروه را پیش‌بینی و قبل از شروع کار همه‌چیز را بهم بزنند؟ یان ترلو حالا میخیل را با یک نامه در دست تنها گذاشته است. او بدون اینکه خود بخواهد در میان یک عملیات دفاعی و مقاومتی قرار گرفته و باید به کشور و مردمش کمک کند. البته رمان نوجوان «زمستان هلند» مسئولیت دشوارتری را نیز برعهده‌ی او گذاشته! میخیل حالا باید بتواند آن جاسوس را که موجب کشته و دستگیر شدن دوستانش شده، پیدا کند. او وظیفه‌ی مهمی برعهده دارد که اگر نتواند به‌خوبی انجامش دهد، خود و سایر اعضای گروه مقاومت را به ورطه مرگ و چوبه‌ی دار می‌کشاند.

داستان زمستان هلند روایت‌گر مقاومت و مبارزه در برابر نیروهای دشمن است. یان ترلو کوشیده با شرح فجایعی که بر سر مردم هلند در طول جنگ جهانی دوم آمده، ما را با رنجی که بر این افراد روا داشته شده، آشنا کند. کتاب زمستان هلند با یاری انتشارات کتاب دوک و ترجمه‌ی معصومه شیخی منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب زمستان هلند

• برنده‌ی جایزه‌ی Gouden Griffel در سال 1973
• نماینده‌ی برتر ادبیات کودکان هلند در سال 1974
• نامزد جایزه‌ی Translated YA Book Prize در زبان انگلیسی

اقتباس سینمایی از کتاب زمستان هلند

• مارتین کولهوفن در سال 2008 فیلم Winter in Wartime را که با اقتباس از داستان زمستان سخت پیش می‌رود، کارگردانی و تولید کرده است. این فیلم توانست در جشنواره‌های گوناگونی همچون Golden Film و Platinum Film حضور پیدا و جوایز گوناگونی را کسب کند.

نکوداشت‌های کتاب زمستان هلند

• داستان زمستان هلند از مرز سرگرمی فراتر رفته است. یان ترلو دیدگاه‌ها و دانسته‌های خود را درباره‌ی جنگ و مسئولیت اخلاقی ارائه می‌دهد. این اثر کتابی است که می‌تواند به‌عنوان الگویی برای نویسندگان ادبیات نوجوان معرفی شود. (نشریه‌ی The Bay)
• این رمان بخشی از جنگ جهانی دوم را روایت می‌کند که پیش‌تر در ادبیات کودکان و نوجوان کمتر به آن پرداخته شده. یان ترلو اثری اندوهگین و پر رمز و راز را تحریر کرده که نشان‌دهنده‌ی مبارزه و مقاومت است. (Books Your Kids Will Love)
• شخصیت‌هایی که یان ترلو آن‌ها را ساخته و پرداخته، باورپذیر هستند و مخاطب را با احساس همذات‌پنداری درگیر می‌کنند. این رمان خوانندگان نوجوان را با سختی‌های جنگ‌، قحطی، زمستان و مرگ‌های آنی آشنا می‌کند. (Diary of an Eccentric)
• کتابی که همه‌ی باید آن را بخوانند تا فراموش نکنند آزادی، صلح و رفاه نعمت‌هایی بدیهی، ازلی و ابدی نیستند. (مایکل مورپورگو)
• داستان زمستان هلند، اثری ضد جنگ، ماندگار و کلاسیک است. (1001 Buch)

کتاب زمستان هلند برای چه کسانی مناسب است؟

داستان زمستان هلند ما را به جایی می‌برد که از تصورش هم وحشت می‌کنیم: شهری جنگ‌زده و تسخیر شده به‌دست دشمن. یان ترلو مخاطبان نوجوان خود و علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی را به کشور هلند، در خلال جنگ جهانی دوم می‌برد تا با عمق بدبختی و جنگ‌زدگی روبه‌رو شویم.

در بخشی از کتاب زمستان هلند می‌خوانیم

میخیل فکر می‌کرد اصلاً چشم روی هم نگذاشته و برای همین تا دید صبح از راه رسیده، تعجب کرد. تمام کارهای معمولش را انجام داد و وقتی نامه را مخفیانه از جعبۀ جوجه‌کشی درآورد، دیگر ساعت ده شده بود. هرچند چندان مخفیانه هم این کار را نکرد چون مجبور شد مرغ کُرچی را دنبال کند که چنان جیغ می‌کشید و جوری بال‌بال می‌زد که انگار میخیل می‌خواست آن را به سیخ بکشد و کبابش کند. البته مهم نبود. قدقد یک مرغ کسی را به شک نمی‌انداخت. نامه را چپاند زیر پلیورش و با دوچرخه‌اش راه افتاد. راه درازی در پیش داشت چون خانۀ برتوس دستِ‌کم هشت کیلومتر آن‌سوتر بود.

البته آن روز به خانۀ برتوس نرسید چون همه‌جور دردسری برایش پیش آمد. داستان از تایر لاستیکی سفت و جدا شدنش از چرخ شروع شد. تَرَک بزرگی رویش افتاده بودند، درنتیجه نمی‌توانست خودش تایر را بیندازد سر جایش. رفت سراغ تعمیرکار دوچرخه اما تعمیرکار نبود. برای همین رفت سراغ یک تعمیرکار دیگر. تایرها تمام شده بودند و تایر کهنه باید تعمیر می‌شد ولی تعمیرکار باید کار دیگری را تمام می‌کرد. قضیه یک ساعت و نیم طول کشید. آهی کشید و دوباره سوار دوچرخه شد.

میخیل هنوز در جادۀ اصلی بود که دید ماشینی نزدیک می‌شود. اهالی روستای دِ ولانک عادت داشتند با دیدن وسایل نقلیۀ موتوری حسابی حواسشان را جمع کنند و همان‌طور که خواهیم دید کارشان بی‌دلیل هم نبود. انگار خلبان هواپیما آن ماشین را بو کشید چون غرش‌کنان در آسمان پیدا شد. میخیل فوراً واکنش نشان داد. از روی دوچرخه پرید پایین و پروازکنان پرید توی یکی از گودال‌های کنار جاده که برای همین منظور حفر شده بودند و به اندازه‌ای بزرگ بودند که یک نفر تویشان پناه بگیرد. ماشین ایستاد و دو‌تا سرباز آلمانی از ترس جانشان دویدند سمت انبوه درختان تنومند و درست به‌موقع هم در رفتند. خلبان شیرجه زد و با مسلسلش شلیک کرد. میخیل سرش را دزدید و تا جایی که می‌شد خودش را جمع کرد. یک لحظه، همان‌طور که گلوله‌ها روی سطح جاده و کنارش غوغا می‌کردند، قلبش از حرکت ایستاد. بعد تمام شد. همه‌جا ساکت شد. از روی لبۀ گودال نگاهی انداخت و دید ماشین آتش گرفته. هردو‌ سرباز آلمانی صحیح‌وسالم بودند اما یکی از گاوهای داخل مَرغزارِ کنار جاده تیر خورده بود. حیوان بیچاره نمی‌توانست بایستد و ماغِ دلخراشی می‌کشید. سربازها از پشت درخت بیرون آمدند و به ماشین شعله‌ور نگاه کردند. بعد شانه بالا انداختند و به‌سمت روستا راه افتادند.

میخیل نامه را زیر پلیورش احساس می‌کرد. انگار یک تُن وزنش بود. گاو همچنان ماغ می‌کشید. میخیل حدس زد مرغزار مال پوتستاین باشد. نمی‌توانست حیوان بیچاره را همان‌جور به حال خودش رها کند. پس رفت به مزرعۀ پوتستاین اما همۀ مردهای خانواده بیرون بودند. فقط خانم پوتستاین در خانه بود و او هم پادرد داشت. میخیل دربارۀ موقعیت پیش‌آمده با او حرف زد و بعد با اوقات‌تلخی سوار دوچرخه شد و رفت سراغ قصاب. معلوم بود که تلاش برای مداوای گاو بی‌فایده است.