معرفی و دانلود کتاب رویاهای ربوده شده

معرفی کتاب رویاهای ربوده شده

صفحه‌ی «قدرت جادوانگی» گم شده. اگر این جادو به‌دست مالستین بیفتد، نه ریچل و نه رابرت و نه هیچ کودکی در هزاران سال آینده نمی‌تواند طعم آزادی و خوشبختی را بچشد. آن‌ها باید صفحه‌ی گمشده‌ی کتاب رویاهای ربوده شده را بیابند و از محقق کردن جادو به‌دست رئیس‌جمهور قاتل و دیکتاتور کشورشان جلوگیری کنند. دیوید فار در این داستان فانتزی و ماجراجویانه وضعیتی را ترسیم می‌کند که ایستادگی و مبارزه با ظلم دیگر تنها برعهده‌ی بزرگترها نیست و نوجوانان نیز برای نبرد با خفقان دست به‌کار می‌شوند.

درباره‌ی کتاب رویاهای ربوده شده

«رئیس‌جمهور مالستین به سلامت باشد!»، «زنده‌باد مالستین»... صدای بلندگوهای رادیوی حکومت هر لحظه بلند و بلندتر می‌شود. ریچل کلاین و رابرت از پشت میله‌های زندان فریادهای مردم علیه دولت را می‌شنوند. آن دو نوجوان مجرم هستند. بعضی از روزنامه‌های حکومتی آن‌ها را «تروریست» و روزنامه‌هایی که کمی مهربان‌تر هستند «شورشی» خطابشان می‌کنند. مهم نیست که رسانه‌ها، دولت و پلیس چه می‌گویند؛ زیرا تک‌تک ما شاهدان و نظاره‌گران از ابتدای کتاب رویاهای ربوده شده (The Book of Stolen Dreams) با رابرت و ریچل آشنا شده‌ایم و خود دیده‌ایم که این خواهر و برادر هیچ خلاف و جنایتی مرتکب نشده‌اند. آن‌ها فقط کوشیده‌اند تا مردم را از مصیبتی که ممکن است تا ابد ادامه داشته باشد، نجات دهند.

برای اینکه بهتر بدانیم این دو نوجوان چه کرده‌اند و به چه‌دلیل به زندان افتاده‌اند، دیوید فار (David Farr) ما را به یک‌سال قبل می‌برد؛ زمانی که پدر ریچل و رابرت، فرزندانش را تا کتابخانه‌ی عمومی براوای شمالی با خود همراه و رازی بزرگ را برای آن‌ها فاش می‌کند؛ رازی که مالستین از آن باخبر است و برای تصاحبش، از ریختن خون بی‌گناهان کوچک‌ترین ترس و ابایی ندارد.

وضعیتی که در کتاب رویاهای ربوده شده حکم‌فرماست، چهره‌ای عیان از حکومت یک دیکتاتور است؛ فردی که به‌عنوان «رئیس‌جمهور» شناخته می‌شود، اما نه مردم او را انتخاب کرده‌اند و نه حاضر به تحملش هستند. تنها چیزی که این حاکم جنایت‌کار را همچنان بر سر قدرت نگه‌داشته سرکوب‌های بی‌امان و زندان‌های مخوف است. در حکومت مالستین هیچ بچه‌ای حق ندارد در خیابان بازی کند. تا مدتی پیش کودکان مجبور بودند کارهای ارزان‌قیمت و طاقت‌فرسای حکومت را نیز انجام دهند و بدون دریافت مزد عادلانه، بیگاری را متحمل شوند.

مالستین تمام کتاب‌هایی که جهانی زیباتر و وضعیتی بهتر را ترسیم کرده‌اند، ممنوع اعلام کرده و افرادی که این کتاب‌ها را پنهان کنند و نزد خود نگه‌دارند، به کیفری سخت و سنگین دچار می‌شوند؛ یکی از این افراد پدر ریچل و رابرت است. او حالا به زندان افتاده اما پیش از این، در کتابخانه‌ی عمومی شهر مشغول به کار بود. او کتابی جادویی را در بخشی از کتابخانه مخفی کرده بود؛ نام آن کتاب رویاهای ربوده شده است. دیوید فار در این کتاب جملات رویایی نوشته که می‌توان با آن‌ها مردگان را احضار و تخیلات را به واقعیت تبدیل کرد. اما مهم‌ترین صفحه‌ی آن همان بخشی است که اگر خوانده شود، به خواننده‌اش عمر ابدی می‌بخشد؛ همان صفحه‌ای که حالا گم شده و رابرت و ریچل باید پیدایش کنند.

کتاب رویاهای ربوده شده حالا در دست ریچل کلاین و رابرت است و مالستین هم که مدتی‌ست بیمار شده و در آستانه‌ی مرگ قرار دارد، باید به هرقیمتی که شده آن کتاب جادویی را به‌دست آورد؛ اما نه ریچل کلاین و نه رابرت، حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی آن را به رئیس‌جمهور قاتل و ظالم تقدیم کنند. برای این خواهر و برادر مهم نیست که زندانی می‌شوند و یا حتی ممکن است به قتل برسند، تنها چیزی که اهمیت دارد، مراقبت از کتاب رویاهای ربوده شده است تا مبادا به‌دست مالستین بیفتد. آن دو نوجوان برای محافظت از این کتاب جادویی، با خطرات واقعی و ماورائی مختلفی روبه‌رو می‌شوند که حل آن‌ها از عهده‌ی آن دو خارج است. اگر ریچل و رابرت نتوانند در برابر مالستین پیروز شوند، رئیس‌جمهور خودکامه تا ابد زنده می‌ماند و جهان را در بی‌رویایی و پلیدی فرو می‌برد؛ اما اگر موفق شوند به قهرمانان تاریخی تبدیل خواهند شد.

دیوید فار می‌کوشد تا ضرورت مبارزه با ظلم، ایستادگی در برابر زورگویی و لزوم شجاع بودن در شرایط خفقان‌آمیز را با استفاده از ماجرایی تخیلی و فانتزی به نوجوانان نشان دهد و مخاطبان خود را به عدالت‌خواهی تشویق کند. کتاب رویاهای ربوده شده با ترجمه‌ی معصومه شیخی در انتشارات مشاوران آموزش (دوک) منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب رویاهای ربوده شده

• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودک ردبریج سال 2022
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب جونیپر سال 2023
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودک واتراستونز سال 2023
• از برندگان جایزه‌ی جوانه‌های تاریخ‌نگار برای بهترین داستان‌های تاریخی سال 2023
• از آثار ثبت شده در فهرست اولیه‌ی جایزه‌ی برنفورد بوس

نکوداشت‌های کتاب رویاهای ربوده شده

• این داستان ادای دینی است به آزاداندیشی. نویسنده کوشیده تا قدرت کلمات را در نثر درخشان خود بر ما پدیدار سازد. (ایریش ایندپندنت)
• دیوید فار یک ماجراجویی جادویی و پرهیجان را روایت کرده است. (دیلی میرور)
• داستان رویاهای ربوده شده مخاطبان نوجوان خود را با صدایی نو و دیدگاهی که شاید تاکنون به آن توجهی نداشتند، روبه‌رو می‌کند. (مایکل مورپورگو)

کتاب رویاهای ربوده شده برای چه کسانی مناسب است؟

یک صفحه از کتاب رویاهای ربوده شده گم شده. اگر آن صفحه پیدا نشود فاجعه‌ای بزرگ رخ می‌دهد و جهان در ظلم و مرگ فرو می‌رود. حالا شما باید با ریچل و رابرت همراه شوید و با آن دو به دنیای جادویی و فانتزی این کتاب که برای مخاطب نوجوان به تحریر درآمده، بروید. امیدواریم که بتوانید در در برابر مالستین بایستید و شهر کراسنیا را نجات دهید.

در بخشی از کتاب رویاهای ربوده شده می‌خوانیم

صبح ساکت بود. رابرت به تابلوی قطارهای ورودی ایستگاه خیره شده بود. روی تابلو نوشته شده بود: قطار استراناتا با تأخیر می‌رسد. تا این لحظه اطلاعات بیشتری در دست نیست. ریچل به سالن ورودی خالی ایستگاه نگاه کرد. جمع‌های کوچکِ افراد چشم‌انتظار اینجا و آن جا ایستاده بودند. زمانی، هر روز جمعیت عظیمی به ایستگاه می‌آمد، از خیلی وقت پیش دیگر این‌طور نبود. زندانی‌هایی که به خانواده‌هایشان رسیده بودند، حالا در خانه‌های خوشبختشان در سراسر شهر داشتند در کنار هم صبحانه می‌خوردند؛ قهوۀ گرم و شیرینی‌ و تخم‌مرغ تازه و آب‌پرتقال.

ریچل پالتواش را به خودش چسباند. همان پالتویی که در تمام سفرهایش تنش بود. این پالتو ریچل را در همه‌جور خطر و ماجرایی همراهی کرده بود. شده بود پالتوی شانسش. حالا باید یک بار دیگر هم برایش شانس می‌آورد.

خواهر و برادر با هم حرف نمی‌زدند. حتی به هم نگاه هم نمی‌کردند. طی این چند هفته متوجه شده بودند که بدون نگاه‌کردن به چشم‌های همدیگر حفظ آرامش برایشان راحت‌تر است؛ مخصوصاً ریچل که هیچ علاقه‌ای به نشان‌دادن احساساتش نداشت. تمام تمرکزش را گذاشته بود روی قوی ‌ماندن.

ریچل فکر کرد چند ماه اخیر چقدر عجیب‌وغریب گذشت. سیاست‌مدارها آن‌ها را تحسین و تمجید کرده بودند، سربازها زده بودند پشتشان و بانوهای سالخوردۀ دوست‌داشتنی بوسیده بودندشان. همه می‌دانستند که ریچل و رابرت کلاین عضو جبهۀ مقاومت کراسنیا بودند. قهرمان بودند! کنستانزا گلیمف به آن‌ها مدال افتخار داده بود. اما در تمام این مدت هر دو آن‌ها فقط به یک چیز فکر می‌کردند. تنها چیزی که واقعاً می‌خواستند این بود که تنها باشند و منتظر بازگشت مردی بمانند که تمام این کارها را به‌خاطر او کرده بودند.

نوشتۀ روی تابلو عوض شد: قطار نزدیک ایستگاه است. صدایی از بلندگوی ایستگاه پخش شد. «قطار ورودی شش و پنجاه دقیقۀ استراناتا، با تأخیر، نه دقیقۀ دیگر وارد سکوی شمارۀ 7 می‌شود.»

جمعیت خانواده‌های منتظر کم‌کم به‌طرف سکوی شمارۀ 7 رفتند. نگهبانان ایستگاه بدون هیچ سؤالی آن‌ها را به سکو راه دادند. ریچل و رابرت عقب ایستادند. بارها و بارها، روزها و روزها، این کار را کرده بودند. ریچل تقریباً باورش شده بود که امیدواری زیاد اثر معکوس دارد.

سکو به‌سمت ییلاقِ آن‌سوی کارخانه‌های شهر کشیده شده بود. آسمان گرفته بود، هوا خنک و مرطوب بود. تابستان به پایان رسیده بود و پاییز کراسنیا داشت از راه می‌رسید. در حالت عادی، این فصل محبوب ریچل بود. قبلاً باران و برگ‌های زرد و سکوت گرفتۀ آن را دوست داشت. اما امروز به نظرش فقط غم‌انگیز و تهدیدآمیز می‌آمد.

فهرست مطالب کتاب

کتاب یکم
مقدمه
فصل یکم: روی عرشۀ زیرین پگاسوس
فصل دوم: یوزف سِنتوریِن
فصل سوم: همه‌چیز دربارۀ ریچل کلاین
فصل چهارم: کتابخانۀ عمومی براوای شمالی
فصل پنجم: اندوه
فصل ششم: مایر و پسران
فصل هفتم: پشت چشم‌ها
فصل هشتم: سنت سیسیلیا
فصل نهم: جیم‌میم‌کاف
فصل دهم: مسواکِ زن شاعر
فصل یازدهم: رؤیاهای درون پرورشگاه
فصل دوازدهم: شکست‌خورده
فصل سیزدهم: بازرس بهداشت
فصل چهاردهم: دروازه
فصل پانزدهم: جرج
فصل شانزدهم: خانوادۀ پترونلی
فصل هفدهم: غژغژ پله‌ها
فصل هجدهم: خانوادۀ مایر
فصل نوزدهم: لورفته
کتاب دوم
فصل بیستم: کودکی یوزف سنتورین
فصل بیست‌ویکم: بندر کلمنت
فصل بیست‌ودوم: پسری کک‌ومکی
فصل بیست‌وسوم: شب‌های بی‌خوابی در هتل اکسلسیور
فصل بیست‌وچهارم: یوزف تصمیمی می‌گیرد
فصل بیست‌وپنجم: اسیر
فصل بیست‌وششم: سالمون دودی با تخم‌مرغ
فصل بیست‌وهفتم: خیابان گریمالدی
فصل بیست‌وهشتم: نقشه
فصل بیست‌ونهم: خانۀ امن
فصل سی‌ام: دویست گروش
فصل سی‌ویکم: کاخ
فصل سی‌ودوم: بلوک کاف
فصل سی‌وسوم: کشوی پایینی
فصل سی‌وچهارم: لام
فصل سی‌وپنجم: باغ
فصل سی‌وششم: زاغچه‌ها
فصل سی‌وهفتم: دروازه
فصل سی‌وهشتم: عذرخواهی
فصل سی‌ونهم: گزارش‌های روزنامۀ براوان دیلی نیوز!
فصل چهلم: ایستگاه مرکزی براوا، سکوی شمارۀ 7