معرفی و دانلود کتاب جنگ تمبرها

معرفی کتاب جنگ تمبرها

مارش نظامی نواخته می‌شود. تاریخ تکرار شده و هیتلر دوباره هوس کرده تا شکست بخورد. کتاب جنگ تمبرها ما را به شرکت در یک جبهه‌ی نبرد دعوت می‌کند؛ نه برای اینکه بجنگیم؛ نه، بلکه هدفش این است که حرف جم را باور کنیم و ما نیز مطمئن شویم که تمبرها زنده‌اند و ملیت و جنسیت دارند. اولکو تامر روایت‌گر یک داستان نسبتاً تخیلی و طنز است که تمبر چهره‌ی افرادی همچون مارشال پتن و مارکوپولو از شخصیت‌های اصلی آن هستند و ناچار می‌شوند با هیتلر بجنگند و ما را در فضایی جنگی با خود همراه کنند.

درباره‌ی کتاب جنگ تمبرها

هیتلر به‌عنوان ملکه‌ی زیبایی معرفی شده؟ یعنی واقعاً خود را ملکه‌ی زیبایی هلند دانسته؟ این موضوع نمی‌تواند جدی باشد! اصلاً کدام یک از تمبرها چنین توطئه‌ی مضحکی را قبول می‌کنند؟ جم، پسر بچه‌ای کمی خیال‌پرداز که مهم‌ترین انسان داستان جنگ تمبرها (Pullar Savasi) است، نمی‌تواند این اتفاق را بپذیرد. او آرزو دارد که باقی تمبرها بتوانند آلمان‌ها را شکست دهند؛ اما نگران است و می‌ترسد که تمبرها بیش از حد مهربان باشند.

پیش از اینکه نازی‌ها چنین جسارت و وقاحتی به‌خرج دهند، «ملکه سبا» ملکه‌ی زیبایی بود و کسی هم اعتراضی نداشت، اما حالا هیتلر خود را ملکه‌ی هلند، بعد ملکه‌ی آلبوم و بعد ملکه‌ی زیبایی تمام تمبرهای دنیا معرفی کرده است! البته هیچ‌کس این ماجرا را باور ندارد. نه مادر جم و نه پدربزرگ و اطرافیان او! همه معتقدند تمبرها صرفاً عکس هستند؛ جان ندارند؛ نمی‌توانند تصمیم بگیرند و مسابقه‌ی انتخاب ملکه‌ی زیبایی را هم برگزار نمی‌کنند! اما جم می‌داند که حقیقت این‌گونه نیست. او با چشمان خود دیده که یک تمبر لهستانی، چند سانتی‌متر جابه‌جا شده اما دیگران معتقدند که جم خیالاتی است! ما که نمی‌توانیم او یا اطرافیانش را قضاوت کنیم، پیشنهاد می‌کنیم به وقایع کتاب جنگ تمبرها از ابتدای ماجرا توجه کنید.

اولکو تامر (Ülkü Tamer) ما را به خانه‌ی جم می‌برد. پدر او کلکسیونر تمبر است و تمبر تمام دوره‌های تاریخی و فرهنگی و... را جمع‌آوری کرده. برخلاف تمام اعضای خانواده که تصور می‌کنند تمبرها فقط یک کاغذ بی‌اهمیت هستند، جم آن‌ها را همچون موجودی زنده می‌بیند. او باور دارد که تمبرها هم همچون آدم‌ها ملیت، جنسیت، عقیده و خانواده دارند. مهم نیست که کسی حرف او را باور دارد یا نه، چیزی که اهمیت دارد این است که جم شاهد آغاز یک نبرد میان تمبرهاست. کتاب جنگ تمبرها روایت‌گر وقایع تاریخ است، با این تفاوت که به‌جای هیتلر و ادگار آلن‌پو و... چهره‌ی آن‌ها بر روی تمبرها به نمایش گذاشته‌اند. حالا هم که هیتلر خود را ملکه‌ی زیبایی معرفی و ملکه سبا را با تانک، از معرکه بیرون کرده، باقی تمبرها باید همدیگر متحد شوند. هیچ‌کدام از آن‌ها دوست ندارند جنگ را آغاز کنند، اما ناچارند به‌خاطر حفظ آرامش و عدالت در جهان تمبرها و سلب مقام «ملکه‌ی زیبایی» از هیتلر، با این دیکتاتور و تمبرهایی که در کنار او ایستاده‌اند، بجنگند. نمی‌‌توان تشخیص داد چه چیز در پایان این جنگ در انتظار تمبرهاست، فقط باید آرزو کنیم که «تمبر صلح» در این جنگ آسیب نبیند و کشته نشود.

کتاب جنگ تمبرها برای نوجوانان و با ترجمه‌ی پری اشتری در انتشارات مشاوران آموزش (کتاب دوک) به‌چاپ رسیده است.

کتاب جنگ تمبرها برای چه کسانی مناسب است؟

بسیاری از ما انیمیشن اسباب‌بازی‌ها را به یاد داریم و آن را باور کرده‌ایم. مطمئنیم که بسیاری از اشیاء هنگامی که حواسمان به آن‌ها نیست، حرف می‌زنند و متوجه وقایع اطراف خود هستند اما نمی‌توانیم این موضوع را اثبات کنیم. کتاب جنگ تمبرها نیز ما را به‌سراغ پسری می‌برد که خود شاهد زنده بودن و تکان خوردن تمبرهاست اما کسی حرف او را باور ندارد؛ تا اینکه جنگی سهمگین میان تمبرها به راه می‌افتد. این کتاب برای نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های طنز تاریخی مناسب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب جنگ تمبرها می‌خوانیم

جنگ با تمام وحشت خود ادامه داشت که فکری به ذهن قاضی‌آنتپ رسید. یک تمبر روس را صدا زد. روی تمبر عکس یک سفینۀ فضایی بود. به سفینۀ فضایی گفت: «من رو بردار و تا جایی که می‌تونی بالا ببر و هروقت گفتم، ولم کن.»

سفینۀ فضایی جواب داد: «اما اگه از اون ارتفاع پایین بیفتی تیکه‌پاره می‌شی!»

قاضی‌آنتپ گفت: «تو کاری نداشته باش.»

«نمی‌تونم اجازه بدم خودت رو بکشی.»

«من فرمانده هستم. باید هر چی می‌گم اطاعت کنی!»

سفینۀ فضایی قاضی‌آنتپ را سوار کرد و اوج گرفت. بالا رفتند و بالا رفتند. حالا بر فرازِ سر مهاجمان بودند. قاضی‌آنتپ فریاد زد: «ولم کن!» سفینۀ فضایی قاضی‌آنتپ را ول کرد.

در آن لحظه اتفاقی افتاد که در تاریخ تمبرها بی‌سابقه بود. قاضی‌آنتپ میان زمین‌وهوا شروع کرد به بزرگ‌شدن. بله، بزرگ‌شدن. حروف، خیابان‌ها، مناره‌ها و خانه‌هایش بزرگ شدند. بزرگ شدند و تمبر غول‌آسا شد و روی مهاجمان افتاد. و البته به‌محض افتادن تکه‌تکه شد. تمام مهاجمان را له کرد و خودش هم مُرد. هیتلر زیر نقطه‌های حرف «ی» له شد.

جنگ با پیروزی آزادی‌خواهان به پایان رسیده بود. همه معلق میان غم و شادی بودند. از نابودی مهاجمان خوشحال بودند و برای دوستشان که مرده بود غصه می‌خوردند. غمی که به‌خاطر قاضی‌آنتپ در دلشان احساس می‌کردند، خیلی عمیق بود. تکه‌های این تمبر جوانمرد را که از آلبومی دیگر آمده و برای آزادی آن‌ها جنگیده و نجاتشان داده بود، جمع کردند و روی اولین صفحۀ آلبوم چسباندند و زیر آن با خطی که آدم‌ها نمی‌توانستند آن را ببینند و بخوانند، یک نوشتۀ کوچک گذاشتند:

«تمبری صلح‌جو بود

نامش قاضی‌آنتپ

جانش را فدا کرد

برای نجات آزادی.»