معرفی و دانلود کتاب زائران کوهستان مه آلود
برای دانلود قانونی کتاب زائران کوهستان مه آلود و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب زائران کوهستان مه آلود
کتاب زائران کوهستان مه آلود به قلم محمدرضا بایرامی، داستان سفر عدهای را به کوهستانی پررمز و راز روایت میکند. هر ساله مراسمی مذهبی در این کوه برگزار میشود که جمع کثیری از شیفتگان معنویت را گرد هم میآورد. در طی این سفر حوادث عجیبی و غیرمنتظرهای برای آنها رخ میدهد...
درباره کتاب زائران کوهستان مه آلود:
تعدد استفاده از استعارۀ سفر، در ادبیات داستانی سراسر جهان باعث ایجاد درونمایهای بینالمللی برای بیان مضمون تغییر و چالشهای مسیر زندگی شده است. داستان زائران کوهستان مه آلود نیز از این موتیف بهره گرفته است و در غالب سفری حقیقی و فیزیکی، از نوعی سفر معنوی سخن میگوید. بیشک یکی از نکات مثبت این رمان، فضای پر رمز و راز و عرفانی آن است که هر مخاطب داستاندوستی را بر سر ذوق میآورد.
زائران کوهستان مهآلود، با لحنی صمیمانه و دلنشین، داستان سفر مردمانی معتقد و خداجو را روایت میکند که در حین سفر معنویشان رویدادهایی هیجانانگیز و پندآموز رخ میدهد و هر کدام درسی سخت و مهم از زندگی به آنان را میآموزد. این افراد که از گوشه گوشۀ کشور گرد هم آمدند تا نفس خویش را پالوده کنند، در این سفر، رفاقت، صمیمیت و ازخود گذشتگی و خشوع را میآموزند.
محمدرضا بایرامی طرح اولیه داستان را بر اساس تجربه زیستۀ خودش تألیف کرده است. او در مصاحبهای داستان سفر به منطقهای دورافتاده در ایام محرم را روایت میکند که با سختیها و موانع غیرقابل پیشبینیای مواجه شده بود.
خواندن کتاب زائران کوهستان مه آلود به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
تمامی نوجوانان علاقمند به داستانهای ماجرایی و تخیلی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
با محمدرضا بایرامی بیشتر آشنا شویم:
او سال 1344 در اردبیل متولد شد و از سن 7 سالگی در تهران رشد کرد. محمدرضا بایرامی که یکی از اعضای هیات داوران جایزه ادبی جلال آلاحمد است، افتخارات و جوایزی در سطح بینالملل را از آن خود نموده است. او نویسندهای خلاق و حساس به موضوعات اجتماعیست که به زیباترین سبک ممکن آنها را در داستانهایش منعکس مینماید. وی از نوجوانی به نوشتن داستان علاقمند بوده و نوشتن را از سنین کم آغاز کرده است. دو درونمایه اصلی آثار بایرامی را تشکیل میدهد؛ نخست دفاع مقدس و دیگر روستا. این نویسنده خوشاستعداد، علاوه بر نوشتن داستان و رمان بزرگسال، در خلق داستانهایی برای کودکان و نوجوانان نیز تبحری ستودنی دارد.
بخشی از آثار و افتخارات محمدرضا بایرامی:
- دریافت جایزه قلمزرین برای رمان «پل معلق»
- نامزد دریافت جایزه آسترید لیندگرن
- دریافت جایزه جهانی «کبرای آبی» برای رمان «کوه مرا صدا زد»
- دریافت جایزه «خرس طلایی» از کشور سوئیس
- فعالیت در سمت دبیرعلمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آلاحمد
- برگزیده و ترجمه شدن کتاب «عقابهای تپه 60» به چندین زبان
- کسب عنوان کتاب برگزیده سال 1395 برای رمان «لم یزرع»
در بخشی از کتاب زائران کوهستان مه آلود میخوانیم:
ابرها کنار رفته بودند و باران ریزتر شده بود. هوا به زودی باز میشد. انگار مه هم رفته بود طرف درهها و دیگر برنمیگشت حالاحالاها. دوروبر را نگاه کردم. اثری از نعمت نبود. لابد پشت سنگی چیزی نشسته بود برای خاک توسری. اما هر چهقدر هم که کارش بزرگ بود، باز هم نمیتوانست این همه طول بکشد. یواشکی یکی دو بار صداش کردم و جوابی نیامد. کمکم نگران میشدم که چیزی دیدم آن دورها. خودش را بالا میکشید نرمنرم و میرفت سمت قله! هلال کوچک ماه جلو روش بود مثل داسی تیز و برنده و انگار در انتظار بلعیدن و حتی بریدن. به نظرم ماه، آن ماه مهربانی نبود که تو نقاشیهای بچهها به جای سرسره ازش استفاده میکنند یا آنها را تاب میدهد.
سیاهی رو به نور و رو ماه میرفت و تیرگی شب نمیگذاشت بفهمم کیست. اما، راه رفتنش آشنا بود. این را شک نداشتم. شنیده یا خوانده بودم که تو دنیا به سختی میشود یا گویا اصلاً نمیشود دو نفر را پیدا کنی که اثر انگشتشان مثل هم باشد. نمیدانم راست میگفتند یا نه. ولی اگر این را در بارهی راه رفتن مردم گفته بودند، حتماً باور میکردم. بیچک و چانه! تو عمرم هیچ دو نفری را ندیدهام که عین هم راه بروند. خود خودش بود. نعمت! اما کجا میرفت؟ چرا میرفت؟
هرچه فکر کردم عقلم به جایی قد نداد. آخرسر به این نتیجه رسیدم که دوست چندین سالهام را خوب نمیشناسم. درست است که همهی زیروبم اخلاق نعمت دستم بود، ولی هیچ وقت با او شب را در جایی نمانده بودم تا بفهمم. آره! نعمت خوابگرد بود. یک خوابگرد حرفهای! کی فکرش را میکرد؟! راست گفتهاند که همه را فقط در سفر میشود شناخت یا درست شناخت یا درستتر شناخت. خودم هیچ وقت آدم این جوری ندیده بودم اما همیشه به نظرم مرموز میآمدند. خیلی مرموز! دایی از یکیشان زیاد حرف میزد. چیزهایی میگفت که گاهی مو به تنم سیخ میکرد. طرف تو روستای اجدادی دایی بوده. خانوادهاش همیشه در خانه را قفل میکردهاند. ولی او بدون اینکه بیفتد یا زمین بخورد، از پلههای بیحفاظ بالاخانه پایین میآمده و در حیاط را باز میکرده و میزده به کوچه و میرفته. یک شب بهاری یا تابستانی، یکی از روستاییها نیمه شب داشته از درهی بالای ده برمیگشته. جایی پر از تختهسنگ و پرتگاه و لانهی گرگ و گراز. بیلش را انداخته بوده رو دوشش و خوش خوشان میآمده که میبیند یکی دارد میآید به سویش. فکر میکند فردی است یا در واقع مردی است که قرار بوده نوبت آب را از او تحویل بگیرد. شروع میکند به حال و احوال. طرف جوابی نمیدهد. آبیار جلو میرود. فلانی چرا ساکتی؟ پس کو چکمه و بیلت؟ باز خبری نمیشود. میرود جلوتر و میبیند بهبه! اصلاً چشمهاش بسته است او! تازه میفهمد که خواب است و تو خواب راه افتاده! تکان تکانش میدهد. باز بیدار نمیشود. مجبوری، چکی میخواباند در گوش او. این بار بیدار میشود و با تعجب دوروبرش را نگاه میکند؟ من اینجا چهکار میکنم؟.. و این سؤالی است که آن یکی هم دارد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب زائران کوهستان مه آلود |
نویسنده | محمدرضا بایرامی |
ناشر چاپی | انتشارات نیستان |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 176 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-208-780-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان معمایی و ماجراجویانه نوجوان |