معرفی و دانلود کتاب بدرود سعادت زمین

معرفی کتاب بدرود سعادت زمین

کتاب بدرود سعادت زمین، رمانی علمی تخیلی و هیجان‌انگیز از دی جی کامپتون است. خواننده در این اثر با ماجراهای افرادی همراه می‌شود که به مریخ تبعید شده‌اند. در این داستان، مریخ، مستعمره‌ای است برای نگهداری مجرمان و طردشدگانِ جامعه. پس از مطالعه‌ی کتاب حاضر در کنار لذت بردن از داستانی نفسگیر با دیدگاه نویسنده درباره‌ی مفاهیم انسانی مانند فروپاشی اخلاقی و اجتماعی انسان‌ها آشنا می‌شوید.

درباره‌ی کتاب بدرود سعادت زمین

کتاب بدرون سعادت زمین (Farewell, Earth's Bliss)، داستانی تاریک، جذاب و تامل‌برانگیز را در خود گنجانده است. دی جی کامپتون (D G Compton)، نویسنده‌ی کتاب، با قرار دادن شخصیت‌های داستان در سیاره‌ی مریخ به‌عنوان مکانی دور افتاده، ماجرایی خواندنی را در این اثر به رشته تحریر درآورده است. در کنار داستانی خواندنی، مطالعه‌ی کتاب حاضر، پرسش‌های بنیادینی درباره‌ی رفتار بشری، جامعه، بقا و ماهیت انسان پیش روی خواننده قرار می‌دهد.

داستان کتاب بدرود سعادت زمین، خواننده را با سرنوشت مجرمانی همراه می‌کند که به مریخ تبعید شده‌اند. این تبعید، به‌عنوان بخشی از پروژه‌ی بازپروری شناخته می‌شود. از طرف دیگر قرار است دانشمندان، پژوهشی درباره‌ی چگونگی آغاز زندگی جدیدِ این محکومان در سیاره‌ی مریخ انجام دهند. هر کدام از این محکومین با ورود به مریخ، نام جدیدی از کتاب مقدس را بر می‌گزینند. تبعیدی‌ها در مریخ کسی را ندارند و فقط یک صدای برنامه‌‌ریزی‌شده، با آن‌ها صحبت می‌کند.

شخصیت‌پردازی‌ اثربخش دی جی کامپتون باعث شده تا خواننده به‌راحتی با شخصیت‌های مختلف رمان همراه شود. روایت اصلی داستان بر محور شخصیت‌های ژاکوب، یک آفریقایی آمریکایی که به جرم کلاهبرداری از بانک زندانی شده و با افکار خودکشی دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ سیمون، که به دلیل سوزاندن زنده‌ی یک مرد آفریقایی آمریکایی به زندان افتاده و سرشار از نفرت نژادی است؛ مارک، رهبری ذاتی که به خاطر اقدام به ترور زندانی شده و تلاش می‌کند نظم را برقرار سازد و روث، استاد دانشگاهی با روحیه‌ای قضاوت‌گر و ظاهری محافظه‌کار، شکل گرفته است.

در ادامه‌ی کتاب بدرود سعادت زمین، هنگامی که تبعید‌ی‌ها بر روی مریخ فرود می‌آیند، اتفاق‌‌های هیجان‌انگیز و پیش‌بینی‌نشده‌ای برای آ‌ن‌‌‌ها رخ می‌دهد. پس از مدتی، به‌ناگاه طوفانی عظیم ایجاد می‌شود و آذوقه‌‌های اندوخته‌شده نیز از دست می‌روند. این شرایط باعث می‌شود تا تعدادی از شخصیت‌های داستان از بین بروند و بقیه برای بقا تلاشی نفسگیر تا انتهای داستان داشته باشند.

دی جی کامپتون با تمرکز بر شخصیت‌هایی متنوع، مفاهیمی چون نژاد، مذهب و شکنندگی تمدن را در این اثر بررسی کرده است. داستان این اثر از لحاظ جذابیت ماجرایی نیز به‌گونه‌ای نوشته‌ شده تا خواننده برای ادامه‌ی کتاب مشتاق باقی بماند و پایانی تکان‌دهنده را تجربه کند.

کتاب بدرود سعادت زمین را انتشارات نیستان هنر چاپ و روانه‌ی بازار کرده است. علی فامیان مترجم این اثر به‌حساب می‌آید.

کتاب بدرود سعادت زمین برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی علاقه‌مندان به رمان‌های علمی تخیلی و ادبیات پساآخرالزمانی به‌عنوان مخاطب‌های اصلی این اثر شناخته می‌شوند.

در بخشی از کتاب بدرود سعادت زمین می‌خوانیم

گرسنگی و دوران نقاهتِ پس از آن به گونه‌ای بر یوشا اثر گذاشته بود که مارک به سختی توانست او را باز شناسد. سر و وضعش بهتر شده بود. موهای کثیف و ژولیده‌ صورتش به هنگام پرواز اکنون به ریشی سیاه و یکدست بدل شده بود. دستان زرد و شکننده‌اش، باریک و سخت شده بود و شانه‌های زیبایش استخوانی و مردانه می‌نمود. یوشا آسوده و مطمئن بود. به اثرش نگاه می‌کرد و ته قلم‌موی نقاشی را همچون سیگار می‌مکید.

«مارک عزیز! چه جور باید نصیحتت کنم؟ معجزات هم بخشی از تفکرات ‌ماست. توضیح دادنشون فقط قضیه رو پیچیده‌تر و گنگ‌تر می‌کنه.»

مارک گردن کشید تا ببینید یوشا چه می‌کند. او داشت طرح تازه‌ محراب کلیسا را نقاشی می‌کرد.

مارک گفت: «همین نقاشی که مسیح داره از روی آب می‌گذره نوعی معجزه‌س. حتماً در باره اون یه احساسی داری.»

«وقتی اومدی اینجا و توی اتاق راه رفتی، آیا این خودش معجزه نبود؟ از نظر من همه چیز معجزه‌س، وگرنه هیچ چیز نیست.»

قلم‌مو را از دهانش بیرون کشید و آن را بین انگشتانش گرفت.

او گفت: «یا مسیح! چه خوب می‌شد اگه سیگار داشتم. همیشه موقع کار مثل دودکش دود می‌کردم.»

مارک احساس درماندگی می‌کرد. از خود پرسید برای چه به آنجا آمده بود. سرتاسر شنبه و یکشنبه را در اندیشه معجزه به سر برده بود. ایوی و هنری و نتل نزد فرماندار رفته و موضوع را برایش تعریف کرده بودند. کشیش هم آنان را دیده بود. مارک نمی‌خواست درگیر این جریان شود، این بود که خود را کنار کشیده بود. اگر به ناچار از او می‌خواستند آنچه را دیده بود تأیید کند، آن وقت سخنانش واقعی‌تر جلوه می‌کرد. زندگی‌اش با شکارچیان خرگوش چنان ساده بود که هیچ حوصله سر و کله‌ زدن با نشانه‌ها و معجزات و رؤیاهای عجیب و غریب پل را نداشت.