معرفی و دانلود کتاب فصل درو کردن خرمن
برای دانلود قانونی کتاب فصل درو کردن خرمن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب فصل درو کردن خرمن
کتاب فصل درو کردن خرمن نوشتهی محمدرضا بایرامی، داستانی برای نوجوانان دربارهی پسری روستایی است که از خدمت سربازی فرار میکند و به خانه برمیگردد و دژبانها همهجا دنبال او هستند.
بخشی طولانی و جذاب از کتاب به کشمکش اهالی روستا و مأموران پاسگاه، پیرامون جستوجوی سرباز فراری میگذرد. به جز این نویسنده نشان میدهد که دیالوگنویس خوبی میباشد. شخصیتها گزیده، بجا و بدون پراکندهگویی صحبت میکنند و گفتارشان به خوبی، شخصیت روستایی و یا شهری آنها را نشان میدهد. داستان سرباز فراری با زندانی شدن پدرش و سفر برادر و مادرش به شهری دیگر جهت یافتن او ادامه مییابد.
نویسنده در شرح درماندگیها، ترسها و شادیهای اندک این روستاییها که کم کم به جریان انقلاب میرسند، بسیار موفق عمل کرده است. او با نثری روان و صمیمی، دنیای نوجوانانی که بخش مهمی از حرکت انقلاب اسلامی را به وجود آوردند به شکلی نو، بدون اغراق و شعارزدگی ترسیم نموده است. او در این اثر با توصیف دقیق و واقعگرایانهای از روستا و روابط آدمهایش، داستانی هنری و خوش ساخت پدید آورده است که در ذهن خواننده به یادگار میماند.
بایرامی نویسندهای است که خود جنگ را دیده و لمس کرده است. او تقریباً روال ثابتی در آفرینش آثارش دارد و هیچ گاه یک سوژه و حس را بلافاصله به داستان تبدیل نمیکند. در واقع به قدری با آن زندگی میکند و پر و بالش میدهد و در خواب و بیداری به آن فکر میکند تا اینکه اعماق و ابعاد یابد.
در ابتدا یک چیز مبهم به ذهنش خطور میکند که فقط میداند احتمالاً داستان میشود که این خودآگاه نیست. در ناخودآگاه فایلی برایش باز میکند که در طول ده یا بیست سال چیزهای هم جنس و مربوط در آن جمع میگردد و آهسته انسجام و قوام میگیرد.
در بخشی از کتاب فصل درو کردن خرمن میخوانیم:
خیلی زودتر از آنی که فکر میکردیم، بازوی علی خوب شد. ننه هم درست و حسابی بهش میرسید. هر بار که کسی گوسفند میکشت، میرفت و جگرش را میخرید و میآورد برایش. هر روز مرا میفرستاد تا از کرم خرما بخرم. میگفت خرما دوای هزار درد است و داداش را مجبور میکرد صبح و ظهر و شام، خرما بخورد.
آن قدر که دیگر وقتی اسم خرما را میآوردیم، حالش به هم میخورد. با این حال برای اینکه دل ننه را نشکند، چیزی نمیگفت. حالا دیگر رنگ رویش برگشته بود سر جاش. فقط گاهی سرش گیج میرفت. این جور وقتها مینشست. دستش را میگرفت به پیشانیش و چشمهاش را میبست و وقتی میپرسیدیم چی شده، میگفت: «چیزی نیست. الان خوب میشم.»
بعد از اینکه بابا را برده بودند، بیشتر سیبزمینیها همانطور سر زمین مانده بود. چند کرت را هم که هنوز اصلاً بیل نزده بودند. فردای آن روز، عمو حیدر آمد به کمکمان. با هم روی زمین کار میکردیم. عمو بیل میزد و من سیبزمینیها را جمع میکردم. عصر بود که دیدیم کسی میآید به طرفمان. اسب ما را سوار بود. نزدیکتر که شد، شناختمش. داداش علی بود. آمده بود کمک کند. عمو حیدر اول زیر بار نمیرفت. میگفت مگر تو با این حالت، میتوانی کار بکنی؟ اما وقتی اصرار علی را دید، بالاخره مجبور شد کوتاه بیاید. سه تایی افتادیم به جان زمین. داداش با همان یک دستش، بیشتر از من کار میکرد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب فصل درو کردن خرمن |
نویسنده | محمدرضا بایرامی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۵ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 200 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-506-484-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان انقلابی برای نوجوانان |