معرفی و دانلود کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد
برای دانلود قانونی کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد
گاهی برای شناختن یک زن، باید تمام تاریخ یک سرزمین را ورق زد. کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد نوشتهی ندا رسولی، تلاشی شجاعانه برای کشف چنین زنیست. این رمان با دو روایت موازی، زندگی زنی به نام سارگل در آذربایجانِ دههی 1320 ایران و مردی به نام آصال در دو دهه پس از آن را روایت میکند: بدین ترتیب نویسنده تصویری زنده از تاریخ، هراس، عشق، دروغ و فریادهای فروخوردهی زنان آن دوران به دست میدهد.
دربارهی کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد
کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد نوشتهی ندا رسولی، رمانی تاریخی و اجتماعی است که با نگاهی انسانی و روانکاوانه، به بررسی هویت، عشق، قحطی و سلطه در بستر تاریخ معاصر ایران میپردازد داستان در دو خط زمانی موازی روایت میشود؛ یکی در دههی 1320، در دوران اشغال آذربایجان توسط نیروهای شوروی و قحطی بزرگ و دیگری دو دهه بعد. این دو روایت در فصل بیستودوم به هم میپیوندند و گرههای داستانی را میگشایند. شخصیتهای اصلی، آصال و سارگل، هر یک نمایندهی بخشی از جامعهی آن زمان هستند که با باورها و سنتهای اجتماعی درگیرند. آصال، راوی اولشخص، مردی است که معنا و هویت خویش را جستوجو میکند و سارگل، زنی است که در برابر آداب و رسوم کهن قیام میکند و به همین دلیل اجتماع وی را طرد میکند.
نویسنده در کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد با مهارت، از زبان و اصطلاحات محلی آذری بهره میبرد و فضاسازی دقیقی از اقلیم و بافت فرهنگی منطقه ارائه میدهد. این استفاده از المانهای بومی، به داستان عمق و اصالت میبخشد و خواننده را به دل تاریخ و فرهنگ آن دوران میبرد. همچنین رمان با فضاسازی بومی، استفادهی هوشمندانه از زبان آذری و پرداخت روانشناسانهی شخصیتها، خواننده را درگیر جهانی آشنا و درعینحال فراموششده میکند.
ندا رسولی در کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد داستان را از زاویه دید اول شخص و از زبان یک مرد روایت میکند و نشان میدهد که توانایی بالایی در درک و بیان روانشناسی جنس مخالف دارد. او با ساختار غیرخطی، بهرهگیری از سیلان ذهن، شخصیتپردازی دقیق و نثری روان توانسته است تصویری ملموس از تأثیرات اجتماعی و روانی قحطی، اشغال و سلطه بر فرد و جامعه ارائه دهد. این کتاب همچنین مرثیهای برای زنانی است که تاریخ، نامی از آنها نبرده است؛ زنانی که نادیده ماندند؛ اما صدای خاموششان هنوز در سطرهای این کتاب طنین میاندازد.
کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد را انتشارات نیستان هنر منتشر کرده است.
نکوداشتهای کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد
- روایتی از حضور زنان در تلخترین روزهای ایران. (خبرگزاری تسنیم)
- کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد رمان متفکرانهای دربارهی اشغال ایران و قحطی بزرگ است. (خبرگزاری دفاع مقدس)
- داستانی از سلطهی گفتمان مردانه بر جامعه در طول تاریخ ایران. (فرنوش رضایی، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی)
کتاب هیچکس این زن را نمیشناسد برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای کسانی که به رمانهای تاریخی و اجتماعی ایرانی علاقهمند هستند، مناسب خواهد بود.
در بخشی از کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد میخوانیم
با صدای ناله بلندی از جا پریدم. قرار نبود خوابم ببرد. قرار بود پدر بخوابد و من خاتون را بپزم. سریع بلند شدم. پدر نشسته بود پای دار قالی، روی تخت؛ اما نمیبافت! گفتم: «صدای چی بود؟!»
جواب نداد. در اتاق را باز کردم. سوز سردی زد توی صورتم. دیدم اصلان با یکلا پیراهن هی راهباریکه بین برفها را میرود و میآید! نوک بینی کشیدهاش قرمز شده بود و موهای فرفریاش آشفتهتر از همیشه! یک لنگه از کفش کهنه خاتون پایش بود و یک لنگه از کفش خودش! کفش خاتون نوک پایش را گرفته و نیمی از کف پایش روی زمین بود. تا مرا دید، زود آمد سمتم. انگار که هزار سال ندیده باشدم. به نظرم میخواست چیزی بگوید که صدای ناله بلند ملکه دوباره آمد و نگاه اصلان دوید روی در اتاقشان.
گفتم: «نه خبر؟!»
در حیاط باز شد و خاتون و هاجر قابله آمدند تو. معروف بود به هاجرآباجی. یک زن کوتاهقد و ریزنقش، شاید اندازه یک بچه ده دوازده ساله. همیشه هم سگرمههایش توی هم بود. چادرش را بست به کمرش و رو به خاتون گفت: «اینها را بینداز بیرون. مرد خانه نباشد.»
پدر از اتاق آمد بیرون. جلیقه کاموای سبزی که خاتون برایش بافته بود، شکم برآمدهاش را تنگ چسبیده بود و کلاه گردش نیمی از سر تاسش را پوشانده بود. کت پشمیاش را انداخت روی دوشش و سرفه کرد، بدون اینکه جایی از بدنش تکان بخورد. بعد کفشش را روی زمین کشید و کِرکِر کرد و از خانه رفت بیرون. همیشه خدا پای دار قالی بود. گاهی هم که از خانه میرفت بیرون، همه میدانستیم کجا... میرفت قهوهخانه آنطرف رودخانه و قلیانی چیزی دود میکرد. من هیچ خوشم نمیآمد از آن جا و هیچوقت فکر نمیکردم یک روزی خودم به بهرام بگویم، بیا برویم قهوهخانه! پدر هیچ خوشش نمیآمد از بهرام...
اصلان مثل چوب خشک ایستاده بود وسط حیاط و نگاهش خیره بود به در اتاقشان که گاهی باز و بسته میشد و خاتون میآمد و میرفت. مادر چشمغرهای رفت و گفت: «مگر نشنیدید چه گفت؟! بروید.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب هیچ کس این زن را نمیشناسد |
نویسنده | ندا رسولی |
ناشر چاپی | انتشارات نیستان هنر |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 255 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-337-985-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |