معرفی و دانلود کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3
برای دانلود قانونی کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3
کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3 نوشتهی محمدرضا بایرامی، قصهی سفر پسری به نام جلال است که به همراه داییاش به ییلاق و محل زندگی مادربزرگ، پدر بزرگش میرود.
نویسنده در این اثر نیز از هیچ کدام از جزئیات کوچکی که تشخص و هویت زندگی ایلیاتی است غافل نمیشود و در داستانش هیچ رفتار کلی که بتوان آن را منتسب به هر نوع شیوه زندگی در هر جغرافیایی دانست، مشاهده نمیشود.
شخصیتهای داستان حتی در هنگام سادهترین امور روزمره مثل خوردن نان و پنیر، رفتاری کاملا روستایی و اصیل دارند. اما نکته بارز این است که نویسنده در بیان این رفتارها، آیینها و مشغلههای روستایی، آنقدر شیفته مستندگویی نمیشود که لزوم داستانی آن را فراموش کند. در داستان «در ییلاق» جلال هنوز در فکر قاشقا است و همواره خواب او را میبیند.
این نشانهها ذهن خواننده را به این سو میکشاند که شاید یافتن قاشقا، قرار است پایانی برای سه گانه این مجموعه باشد.
ماجرای دستبرد زدن شبانه یک اسب به خرمنهای علوفه دایی صابر و کمین کردن جلال و دوستش ارسلان برای پیدا کردن این اسب، از اتفاقاتی است که به این ذهنیت در خواننده دامن میزند. اما اسب از دست جلال و ارسلان میگریزد و آنها نمیتوانند چهره او را ببینند. به این ترتیب، داستانی که از همان ابتدا پر از نشانهها و ردپاهای قاشقاست، در هالهای از ابهام و خیال و رویا به پایان میرسد، تا قاشقا در ذهن جلال همواره اسبی زنده و وحشی بماند و نویسنده را نیز از یک پایانبندی کلیشهای و بسته خلاص کند.
پایان کتاب در ییلاق، اگرچه فصلی برای یافتن قاشقا نیست، اما فصل دوستی دوباره جلال و ارسلان است که با هم قهر بودهاند، پایانی برای کینهها و سرآغازی برای یک رویای همیشگی، رویای اسبی که پیوسته در کوهستانهای سبز ذهن جلال، به این سو و آن سو میدود و ردپایی از خودش به یادگار میگذارد. نثر پاکیزه و روان بایرامی که بر اثر سالها نوشتن صیقل خورده، در این اثر هم روایت را به سادگی و سهولت پیش میبرد.
در بخشی از کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3 میخوانیم:
کنارش مینشینم و زل میزنم به دیوارهی سفید آن طرف چمنزار؛ که با پیچ ملایمی، بالا میرود. نمیدانم چهقدر به آن حال ماندهام که احساس میکنم صدایی میشنوم. نگاهی به ارسلان میکنم و بلند میشوم. دوروبرم را نگاه میکنم. خبری نیست. دوباره میخواهم بنشینم که به نظرم میآید سیاهیای پایین چمنزار دیده میشود؛ سیاهیای که قبلاً آنجا نبوده است. با خودم میگویم: «حتماً خیالاتی شدهام.» و زل میزنم به سیاهی. آنقدر به همان حال میمانم که سیاهی به حرکت درمیآید. از هیجان، قلبم شروع میکند به تپیدن. آرام شانهی ارسلان را تکان میدهم.
- بلند شو... بلند شو ارسلان... انگار آمد!
پاهایش را جمع میکند و چشم باز میکند.
- چیزی شده؟
- هیس! یواش! مثل اینکه آمد.
تندی از جایش بلند میشود و خودش را میکشد پشت خرمن.
- کجاست؟
سیاهی را نشانش میدهم. هر دو، بدون اینکه چیزی بگوییم، مدتی به سیاهی زل میزنیم. آخر سر اول ارسلان است که به حرف میآید.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب در ییلاق: قصههای سبلان 3 |
نویسنده | محمدرضا بایرامی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 136 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-506-807-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی نوجوان |
پیشنهاد میکنم حتما بخونید پشیمون نمیشید.
دنیای بسیار جذاب و دلنشینی داره