معرفی و دانلود کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت

معرفی کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت

کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت نوشته‌ی مریم ولی اثری داستان‌وار با محوریت قصه‌ی زندگی امام حسن عسکری (ع)، امام یازدهم شیعیان است. نویسنده در این کتاب ضمن ترکیب اتفاقات واقعی با شخصیت‌های خیالی، سختی‌های زندگی ایشان در دوران خلفای عباسی را به نمایش گذاشته است.

درباره‌ی کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت

امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان بودند که همچون دیگر ائمه‌ی مسلمین در زمان حیاتشان متحمل سختی‌های زیادی از جانب دشمنان دین شدند. ایشان در عصری زندگی می‌کردند که خلفای عباسی بر مردم حکومت می‌کردند و آن‌ها چنان خفقان و محدودیتی را به ایشان تحمیل کرده بودند که امام بیشتر طول عمرشان را در حبس خانگی به سر می‌بردند. در آن دوران و باتوجه‌به محدودیت دسترسی یاران و پیروان به امام حسن عسکری (ع)، افرادی بودند که شجاعانه و با وجود تمام تهدیدات، پیام آن حضرت را به پیروانشان می‌رساندند و موجبات ملاقات مخفیانه‌ی آن‌ها با حضرت را فراهم می‌کردند. مریم ولی در کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت داستان یکی از همین واسطه‌های شجاع را روایت می‌کند که اهل ایران بود.

شخصیت اصلی داستان کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت مرد جوانی به نام هامون است که پسر عطاری به نام یحیی است. هامون به‌واسطه‌ی آموزه‌های پدرش با تفکر و سخنان امام حسن عسکری (ع) آشنا می‌شود. او در این فاصله چنان مرید آن حضرت می‌شود که تصمیم می‌گیرد در همان محل سکونتش یعنی ری، شبکه‌ای میان شیعیان به وجود آورد و آن‌ها را به هم وصل کند تا پیام امام را به دست هم برسانند. وی سپس برای انجام مأموریتی پرخطر راهی سامرا می‌شود و خود را تا کاخ خلیفه‌ی عباسی نیز جلو می‌برد تا بلکه بتواند از نزدیک با امام ارتباط برقرار کند.

کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت کاری از نشر صوتی نیستان هنر است. این کتاب را با صدای محمد رضوانی زاده می‌شنوید.

کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های مذهبی و تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب صوتی یک نفس تا نگاهت می‌شنویم

مادر نیز با حضور لیلی دل‌شوره‌هایش کمتر شده؛ گاه مادر لیلی می‌شود و گاه خواهرش؛ به وقت رسیدگی به محمد و دلداری و آرام‌کردن دل‌تنگی‌های لیلی، مادرش و گاه که خودش نیاز به دو گوش شنوا دارد تا بار دل بکاهد، خواهرش. حضور لیلی، توجه مادر را به من کمتر کرده است؛ دیگر خبری از فرامین پی‌درپی او نیست. به او می‌گویم: «فرزند جدیدت مبارک مادر! دختردار شده‌ای و هامون را از یاد برده‌ای! خدا خواهرم، لیلی را اجر دهد که قدمش مبارک بود و هامون‌هامون‌گفتن را از دهانت انداخت.» پنهانی می‌خندد و می‌گوید: «می‌دانستی حسد نیز گناه کبیره است؟ شگفتا که حسادت زن و مرد نمی‌شناسد.»

مهمان که از سامرا می‌آید، حجره را زودتر می‌بندم؛ گویا نیرویی مرا به‌سوی خانه می‌کشاند. جذبه‌ای در کلام مهمانان است، آن‌گاه ‌که از امام می‌گویند و سامرا. غرق آن جذبه می‌شوم و به خود که می‌آیم گویی هامون برایم غریبه می‌شود؛ شبیه پدر می‌شود؛ سراپا گوش و چشم؛ اما هامون مانند پدر آرام نیست؛ قلبش به تپش می‌افتد و خون در رگ‌هایش غلیان می‌یابد. شگفتی وجودش را لبریز می‌کند و ندایی در درونش او را می‌خواند به سامرا. چندی است از مقاومتش در برابر این ندا،‌ کاسته شده.

فهرست مطالب کتاب صوتی