معرفی و دانلود کتاب رها شده‌ها

معرفی کتاب رها شده‌ها

ارثیه‌هایی که خانواده‌ها برای فرزندان خود باقی می‌گذارند تفاوت‌های عمده‌ای با یکدیگر دارند؛ برخی برای فرزندان خود خانه‌های سرسبز به‌جا می‌گذارند و برخی به آن‌ها بیماری‌های روانی هدیه می‌دهند. کتاب رها شده‌ها نوشته‌ی توماس آگدن داستان خانواده‌ای فقیر از کانزاس است که چرخه‌ای معیوب از بیماری‌های روانی در میان اعضای آن جریان دارد و همین چرخه درنهایت باعث می‌شود تا سیاهی، خودکشی و فرار به قلب این خانواده رخنه کند.

درباره‌ی کتاب رها شده‌ها

هنرمندان، پیشگوهای بزرگ دنیای ذهن هستند و این مطلب بارها به ما ثابت شده است که بسیاری از مفاهیم مهم روان‌شناسی سابقاً در آثار نویسندگان ادبی ظاهر شده‌اند. کتاب رها شده‌ها (The Parts Left Out) نوشته‌ی توماس آگدن (Thomas H. Ogden) دربردارنده‌ی یکی از همین پیش‌گویی‌های جهان مدرن روان‌شناسی است: این‌که چه‌طور مشکلات روانی می‌توانند بر اعضای چند نسل از یک خانواده تأثیر بگذارند و سرنوشت تمام این اعضا را دستخوش تغییرات و دگرگونی‌های اساسی کنند.

شخصیت اصلی کتاب رها شده‌ها، پسر خانواده‌ای است که تمام اعضای آن درگیر مشکلات روحی و روانی عمده‌ای هستند. این پسر از کودکی تحت‌فشارهای شدید روانی قرار داشته است و مادر او، مارتا که دچار مشکلات روانی بسیاری است، تأثیر بسیاری بر شکل‌گیری مشکلات روحی اعضای خانواده‌ی خود داشته است. این مادر از طریق ژنتیک خود و مهم‌تر از آن، از طریق رفتارهای بیمارگونه‌ی خود، سرنوشت این خانواده را برای همیشه تغییر می‌دهد. تنها عضو این خانواده که می‌تواند مارتا را تحمل کند، پدر این خانواده است. یکی از مهم‌ترین نقاط این داستان تراژیک، خودکشی شخصیت اصلی داستان است. خودکشی پسر این خانواده به‌خوبی نشان‌دهنده‌ی عمق این دسته از فجایع روانی در خانواده‌ها است.

شما اگر جای مادر این خانواده بودید، چه تصمیمی برای برطرف کردن مشکلات خانوادگی خود می‌گرفتید؟ احتمالاً سعی می‌کردید تا اعضای خانواده‌ی خود را تسلی بدهید؛ اما این زن عجیب‌وغریب در کتاب رها شده‌ها نوشته‌ی توماس آگدن تصمیم می‌گیرد تا با فرار کردن از خانه، صورت‌مسئله‌ی چنین مشکل بزرگی را به‌کلی پاک کند! تنها منجی این خانواده، دوست فرزند آنان است؛ او با از راه رسیدنش سعی دارد تا در حق اعضای این خانواده ادای دین کند و به آنان کمک کند تا با مواجه شدن با مشکلات گذشته‌ی خود، در مسیر بهبود قدم بردارند.

کتاب رهاشده‌ها نوشته‌ی تامس آگدن است. ترجمه‌ی این کتاب را الهام ذوالقدر برعهده داشته است. وظیفه‌ی انتشار این کتاب برعهده‌ی نشر هنوز بوده است.

نکوداشت‌های کتاب رها شده‌ها

• توماس آگدن در کتاب رهاشده‌ها مهارت خود را به‌عنوان نویسنده‌ای داستانی به رخ می‌کشد. نگاه ظریف او به درهم‌تنیدگی روابط انسانی و ضعف‌های انسانی، شخصیت‌ها را چنان ملموس و واقعی به نظر می‌رساند که گویی ما آن‌ها را می‌شناسیم. (آنتونیو فرو، پزشک روان‌شناس)
• توماس آگدن درعین‌حال که اثری تراژیک می‌آفریند، به طرز اثرگذار و باورپذیری در مورد زندگی روزمره می‌نویسد. (مادلون اسپرنتر، استاد دانشگاه)
• توماس آگدن نه‌تنها خلاق‌ترین نویسنده‌ی عرصه‌ی روان‌شناسی امروزی است، در این رمان او خود را به‌عنوان یک داستان‌نویس فوق‌العاده نشان می‌دهد. (تئودور جاکوبز، استاد دانشگاه)

کتاب رها شده‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به مطالعه‌ی داستان‌های روان‌شناختی و اجتماعی می‌توانند با مطالعه‌ی اثر پیش رو، از گذشته‌ی پر از چالش و اضطراب اعضای این خانواده مطلع شوند و سپس شاهد این باشند که چه‌طور این مشکلات خانوادگی می‌تواند آنان را از پا بیندازد.

در بخشی از کتاب رها شده‌ها می‌خوانیم

همان‌طور که صحبت می‌کردند، ارل احساس قدردانی می‌کرد که پدرش و لزلی رنج سفری طولانی را به جان خریده‌اند تا در کنار او، ملودی و وارن باشند. پیش‌بینی نکرده بود حضورشان آن‌جا چه‌قدر اهمیت دارد و بخشی از خانوادۀ دوران کودکی بودن هنوز چه‌قدر برایش معنی دارد. حضور آن‌ها برای ملودی و وارن هم مهم بود، با این‌که خیلی وقت بود پدربزرگ و عمه‌شان را ندیده بودند. اما گاهی تلفنی صحبت می‌کردند و نامه‌هایی بین‌شان ردوبدل می‌شد. اما محبوب‌ترین عضو در خانوادۀ پدرشان مامان‌بزرگ فلورا بود. نه‌تنها دوستش داشتند، بلکه تحسینش می‌کردند و به وجودش می‌بالیدند. چیزهایی می‌گفت انگار که با خودش حرف می‌زند: «بالا بردن صدا به هیچ‌کس کمک نمی‌کند که بهتر بشنود.» و «آدم‌ها اطمینان دارند حق با آن‌هاست فقط به این خاطر که این را می‌گویند.» و «طوری حرف می‌زند انگار خدا این‌ها را توی گوشش خوانده است.» اگر هم کسی می‌پرسید زیر لبی چه دارد می‌گوید، جواب می‌داد: «به من توجه نکنید، من فقط یک پیرزنم که دارد با خودش حرف می‌زند.» بعد دزدکی به همدستانش، ملودی و وارن، چشمک می‌زد. آن‌ها فکر می‌کردند حرف‌های مادربزرگ‌شان خردمندانه‌ترین حرف‌هایی است که در خانواده گفته می‌شود، حتی خردمندانه‌تر از حرف‌های پدرشان. شب‌ها حرف‌های او را با صدایی شبیه به خودش در اتاق‌شان تکرار می‌کردند و می‌خندیدند. گاهی خنده‌شان بند نمی‌آمد از بس که در کنار هم چیدن چیزها خوب و کارآمد بود، دقیقاً همان چیزی که خودشان می‌خواستند باشد.

ارل به ‌قدری درگیر خانواده شده بود که متوجه حضور رندی لارسن نشد. رندی جذب زن خوش‌پوشی شده بود که شباهت چشمگیری به مارتا داشت اما به نظر می‌رسید از مارتا یا هر کس دیگری که تا به‌ حال دیده بود دنیادیده‌تر است. برای همین از لحظۀ ورود دیرهنگام و به ‌نوعی نمایشی او به کلیسا که می‌توانست کوچک‌ شمردن مراسم هم باشد مراقبش بود. مسحور او شده بود.