معرفی و دانلود کتاب دیو کوکی و دلبر

معرفی کتاب دیو کوکی و دلبر

کتاب دیو کوکی و دلبر نوشتۀ نانسی کمپل آلن، داستان دختر جوانی را به تصویر می‌کشد که برای پرستاری از دخترعمویش وارد یک قصر اسرارآمیز شده و اتفاقات عجیبی برایش رخ می‌دهد که او را در دو راهی یک تصمیم بزرگ قرار می‌دهد.

حتماً شما هم داستان دیو و دلبر را شنیده یا خوانده‌اید و یا شاید هم فیلم یا انیمیشن آن را دیده‌اید، که ماجرای شاهزادۀ جوان، مغرور و زیبایی را روایت می‌کند که از روی خودخواهی موجب دلخوری دیگران می‌شود. روزی این شاهزاده یک پیرزن فقیر جادوگر را مورد تمسخر قرار می‌دهد و آن جادوگر پیر شاهزاده را جادو و نفرین می‌کند تا به جسم یک دیو زشت دربیاید و این طلسم تنها وقتی از بین می‌رود که شاهزاده بیاموزد چطور کسی را دوست داشته باشد و دیگری را به خود علاقه‌مند کند در غیر این صورت برای همیشه زشت باقی می‌ماند.

رمان دیو کوکی و دلبر (Beauty and the clockwork beast) یک روایت متفاوت با بن‌مایۀ داستان دیو و دلبر به شکل پیشرفته‌تر و مدرن‌تر و گاهی عقب‌تر از امروز است. نانسی کمپل الن (Nancy Campbell Allen) در این داستان فانتزی و عاشقانه، در طول 35 فصل قصۀ دختر جوانی به نام لوسی پیکت را روایت می‌کند که برای پرستاری از دخترعموی بیمار خود کیت به قصر بلکول وارد می‌شود. کیت که تازه ازدواج کرده و پیوسته احساس خستگی و بیماری دارد، از سروصداهای داخل عمارت نگران است و از چیزهایی عجیبی که حتی در تنهایی هم با او هستند، می‌گوید.

صاحب قصر، برادر شوهر کیت و مرد خشمناک و گستاخی به اسم لرد مایلز است که به مهمانان حتی مهمان زیبا و باهوشی چون لوسی روی خوش نشان نمی‌دهد. لوسی خیلی زود می‌فهمد که مایلز رازی را از او مخفی می‌کند. حس لوسی به او می‌گوید که یک روح ناآرام در آن عمارت در گردش است. همان زمان شایعاتی در مورد افراد گرگ‌نما و خون‌آشام‌هایی که از شمال در حال نزدیک شدن‌اند، می‌شنود. لوسی به مایلز مشکوک می‌شود چرا که او از مرگ پر رمز و راز همسرش کلارا و خواهرش ماری بسیار عصبانی و بهم ریخته است. آیا مایلز در مرگ آن‌ها نقش دارد؟

مایلز و لوسی سعی می‌کنند به کمک یکدیگر آرامش را به آن قصر برگردانند. اما آیا لوسی موفق به حل معمای مایلز می‌شود؟ آیا می‌تواند این مرد یا این دیو را دوست داشته باشد؟

نانسی کمپل به موازات روایت یک داستان کلاسیک با روابط خاص موجود در آن، واکنش‌های سنتی و اعتقاد به خون‌آشام‌ها و دراکولاها، دنیایی فراتر از دنیای امروز را به نمایش می‌گذارد. دنیایی که در آن قسمت بزرگی از کارکنان را ربات‌هایی تشکیل می‌دهند که قابلیت تنظیم شدن دارند و مردم برای نقل مکان یا سفر بالن‌های بسیار پیشرفته را به کار می‌گیرند. از این رو این داستان را می‌توان در ژانر فانتزی ترسناک کلاسیک قرار داد.

شما در این کتاب با داستان‌پردازی فوق‌العادۀ نویسنده همراه می‌شوید، چرا که این رمان از کشش لازم برای ترغیب به خواندن ادامۀ داستان برخوردار است. در این کتاب شما از یک عاشقانۀ آرام لذت می‌برید، عشقی که کم‌کم شکل می‌گیرد و تحولاتی را در فرد به وجود می‌آورد.

در بخشی از کتاب دیو کوکی و دلبر می‌خوانیم:

لوسی نفس عمیقی کشید و نزدیک شومینه نشست و دستانش را کمی جلو آتش گرم کرد و بعد به پشتی صندلی تکیه داد. به صدای ترق و تروق و تیک‌تیک ساعت دیواری گوش داد تا اینکه آقای آرنولد دوباره در را باز کرد.

«من را می‌بخشید دوشیزه، ولی بانو بلیک خوابیده‌اند و شوهرشان نمی‌خواست که کسی خواب او را به هم بزند. اگر اجازه بدهید اتاق‌تان را به شما نشان بدهم.»

لوسی به ساعت نگاه کرد. دیروقت بود، اما نه خیلی دیر. کیت هم مثل جغد شب‌بیدار بود و لوسی زمان احتمالی رسیدنش را به او گفته بود. بی‌شک مشکلی در میان بود.

از جا بلند شد و گفت: «بسیار خوب. توی اتاق‌ها هم سیم‌کشی تسلا وجود دارد؟» و دنبال آرنولد از اتاق نشیمن بیرون رفت و از پلکان پهنی به طبقه‌ی دوم رفت.

«بله دوشیزه. ما یک موتورخانه‌ی تسلای قوی در طبقه‌ی همکف داریم و برق به همه‌ی اتاق‌ها سیم‌کشی شده.»

لوسی سری تکان داد و تا انتهای راهرو رفت و آقای آرنولد آخرین در سمت راست را باز کرد.

«بانو بلیک یکی از اتاق‌های برج را برای شما در نظر گرفته‌اند. روزها نمای زیبایی از حیاط دیده می‌شود.»

لوسی باز هم سری تکان داد. «ممنون. خیلی عالی است.» آتشی خوب در شومینه می‌سوخت که سایه‌هایی روی پارکت چوبی زیبا و کاغذدیواری کرم می‌ساخت.

پیشخدمت تعظیمی کرد و رفت و در سنگین را پشت سرش بست.