معرفی و دانلود کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز
برای دانلود قانونی کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز
کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز دربردارندۀ داستانهای کوتاهی از جی. دی. سلینجر، نویسنده معروف و تأثیرگذار آمریکایی است.
جی. دی. سلینجر (J.D Salinger) در سال 1940 اولین داستانش را به نام جوانان در مجله استورى به چاپ رساند سپس وارد ارتش شد و به عنوان گروهبان یکم پیاده در جنگ جهانى دوم شرکت کرد و وقتى متفقین در خاک فرانسه و ساحل نورماندى پیاده شدند، شجاعت زیادى از خودش نشان داد. سالینجر در سال 1945 اولین رمانش را به اسم ناتورِ دشت نوشت و توانست آن را در سال 1951 به طور رسمى و به صورت کتاب در آمریکا و بریتانیا به چاپ برساند.
سالینجر در سال 1945 با یک زن فرانسوى به نام سیلویا که پزشک بود، ازدواج کرد. اما این زندگى مشترک دوامى پیدا نکرد. او پس از جدا شدن از سیلویا، با دختر هنرمند انگلیسى، رابرت لنگتون داگلاس، ازدواج کرد و تا سال 1967 بیشتر نتوانست با او زندگى کند. سالینجر پس از جدایى از همسر دومش، به دنیاى شخصى خودش پناه برد. او از زندگى اجتماعى و مردم گریزان بود و تا مىتوانست از ارتباط با دنیاى بیرون از خانه اش، صرف نظر مىکرد. او فقط یک بار حاضر به مصاحبه با خبرنگاران شد و فقط سه جمله به یکى از خبرنگاران نیویورک تایمز گفت:
«من نوشتن را دوست دارم. من عاشق نوشتن هستم. اما فقط براى خودم و براى رضایت خودم.»
در بخشی از کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز (مجموعه داستان) میخوانیم:
بالاخره دعوتنامهاى که این همه منتظرش بودم با پست هوایى رسید و من به یک جشن عروسى دعوت شدم. مراسم در روز هجدهم ماه آوریل و در کشور انگلستان برگزار مىشد. به محض دیدن دعوتنامه بدون اینکه کوچکترین فکرى در مورد هزینه این سفر بکنم شروع به نقشه کشیدن در مورد رفتن کردم و همه چیز را با زنم که زنى حسابگر و منطقى است، در میان گذاشتم. او هم به طرزى کاملاً منطقى من را از رفتن منصرف کرد و یادم آورد که قرار است دو هفته آخر ماه آوریل را پیش مادرش برویم. البته من زیاد مامان گِرِنچر را ندیدهام ولى همینقدر مىدانم که پنجاه و هشت سالش است و دیگر جوان نیست. (این چیزى است که خودش هم با آن موافق است.)
از طرفى من آدمى نیستم که اجازه بدهم موضوعى به این مهمى از یادم برود. باید برایش بنویسم و مىنویسم. چون به او قول دادهام. حداقلش این است که بارى از روى دوشم برداشته مىشود.
در آوریل سال 1944، من یکى از شصت آمریکایى بودم که در دیوون انگلیس و تحت تدابیر شدید امنیتى سازمان اطلاعات آن کشور، دوره کوماندویى مىدیدم. یادم مىآید که آن موقعها، هیچکدام از ما حوصله حرف زدن با هم را نداشتیم و از تنها کارى که خوشمان مىآمد نامه نوشتن بود و بیشتر اوقات استراحت ما به نامهنگارى مىگذشت. وقتى هم که دیگر چیزى براى نوشتن نداشتیم به پر و پاى هم نمىپیچیدیم و سرمان به کار خودمان بود. من بیشتر روزهاى آفتابى و آزادم را در دهکده مجاور پادگان مىگذراندم و در روزهاى بارانى در یک جاى خشک مىنشستم و کتاب مىخواندم.
بالاخره بعد از سه هفته، دوره آموزشى، در پایان یک روز بارانى به انتها رسید و قرار شد همگى راس ساعت هفت همان شب آماده حرکت به طرف لندن شویم. شب یکشنبه بود و همه چیز براى یک سفر شاد با ترن مهیا بود. به محض ورود به لندن مىبایست خودمان را به پادگان مخصوصى معرفى مىکردیم. حدوداى ساعت سه بود که بستهبندى وسایلم تمام شد و دار و ندارم را داخل کیسه ویژه نظامىها ریختم و کتابهایم را داخل کیف ماسک ضد گاز قرار دادم. (خود ماسک را قبلاً و در فرصتى مناسب به دریا پرت کرده بودم.) در آن لحظات دیگر واقعاً حوصله ماندن نداشتم. دلم مىخواست هر چه سریعتر از آن جا بروم. به طرف پنجره رفتم و با نوعى دلتنگى به باران شدیدى که مىبارید، خیره شدم. صداى ورقها و قلمهایى که بر روى آنها مىنوشتند، حوصلهام را سر برده بودند. چیزى قلبم را مىفشرد.
فهرست مطالب کتاب
درباره نویسنده
درست پیش از جنگ با اسکیموها
یک روز بىنقص براى موزماهى
براى اِزمه با عشق و بدبختى
دهانم قشنگ و چشمهایم سبز
دوران آبى ژان دومیر اسمیت
کنار قایق تفریحى
مرد خندان
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دهانم قشنگ و چشمهایم سبز |
نویسنده | جی. دی. سلینجر |
مترجم | وحید منوچهری واحد |
ناشر چاپی | انتشارات جامی |
سال انتشار | ۱۳۹۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 183 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-176-052-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه خارجی |