معرفی و دانلود کتاب دسته گلی برای الجرنون

معرفی کتاب دسته گلی برای الجرنون

دنیل کیز در کتاب دسته گلی برای الجرنون داستان مردی به نام چارلی را روایت می‌کند که به معلولیت ذهنی دچار است. داستان از آن‌جا آغاز می‌گردد که چارلی برای افزایش هوش خود تحت یک عمل جراحی قرار می‌گیرد. نویسنده در این داستان کوتاه به موضوعات مهمی از جمله ماهیت هوش، چیستی اخلاق و رفتار با افراد دارای معلولیت می‌پردازد. گفتنی است این اثر جوایز متعددی را -از جمله جایزه‌ی تالار مشاهیر پرومتئوس و جایزه‌ی هوگو- را از آن نویسنده‌ی خود کرده است.

درباره‌ی کتاب دسته گلی برای الجرنون

اثری که پیش روی شما قرار گرفته، با نام دسته گلی برای الجرنون (The Flowers for Algernon) داستانی کوتاه از نویسنده‌ی آمریکایی، دنیل کیز است. این اثر در ابتدا به صورت داستان کوتاه و در سال 1959 منتشر شد و بعدتر در سال 1966 به یک رمان کامل بدل گشت. دنیل کیز در داستان نامبرده داستان مردی به نام «چارلی» را روایت می‌کند که به معلولیت ذهنی دچار است و قصد دارد با قرار گرفتن تحت یک عمل جراحی هوش خود را افزایش دهد. همان‌طور که هوش چارلی افزایش می‌یابد، بر پیچیدگی‌ رابطه‌ها و احساس‌های او نیز افزوده می‌شود.

دنیل کیز در کتاب دسته گلی برای الجرنون به بررسی مضامین مهمی از جمله هوش، انسانیت، انزوای اجتماعی و اخلاقی بودن یا نبودن آزمایشات علمی بر انسان می‌پردازد. او در خلال این داستان کوتاه پرسش‌های مهمی را در ذهن مخاطب برمی‌انگیزد؛ سؤال‌هایی در مورد این که ما چگونه هوش را درک می‌کنیم و بر آن ارج می‌نهیم؟ انسان بودن دقیقاً چه معنایی دارد؟ و ... .

در مجموع، داستان کتاب دسته گلی برای الجرنون (که با نام گل‌هایی به یاد آلجرنون نیز شناخته می‌شود) کتابی تأمل‌برانگیز و از نظر احساسی، بسیار جذاب است. آوازه‌ی این اثر که در ژانر علمی تخیلی و روان‌شناختی نوشته شده، برای مدتی مدید در میان خوانندگان طنین‌انداز بوده؛ به شکلی که بارها به زبان‌های مختلف ترجمه و در کشورهای متعددی به انتشار رسیده است. به عبارت دقیق‌تر، کتاب دسته گلی برای الجرنون به طور گسترده توسط منتقدان اثری کلاسیک در ژانر علمی تخیلی در نظر گرفته می‌شود. همچنین بارها مورد اقتباس قرار گرفته است.

بد نیست اشاره کنیم کتاب دسته گلی برای الجرنون چهل و ششمین مجلد از مجموعه کتاب‌های تجربه‌های کوتاه به همت نشر چشمه است؛ مجموعه‌ای که در ادامه به معرفی مختصر آن پرداخته‌ایم. دنیل کیز این داستان را نخستین بار در شماره‌ی آوریل مجله‌ای فانتزی و علمی تخیلی در سال 1959 منتشر کرد. در ایران داستان دسته گلی برای الجرنون را نشر چشمه با ترجمه‌ی محمدعلی حمیدرفیعی در دسترس علاقه‌مندان قرار داده است.

درباره‌ی مجموعه کتاب‌های تجربه‌های کوتاه

نشر چشمه مجموعه کتاب‌های تجربه‌های کوتاه را برای آن گروه از مخاطبانی منتشر کرده که یا فرصت مطالعه‌ی رمان‌های بلند و چندجلدی را پیدا نمی‌کنند یا مدام کتاب‌ها را نیمه‌خوانده باقی می‌گذارند. مجلدهایی که ذیل مجموعه‌ی نامبرده منتشر می‌شوند، عمدتاً آثاری کم‌حجم و کوتاه هستند که اغلب می‌توان آن‌ها را در یک نشست به پایان رساند.

مجموعه کتاب‌های تجربه‌های کوتاه بهترین فرصت برای مطالعه در زمان‌هایی همچون در مترو، در تاکسی، در فاصله‌ی بین محل کار تا خانه یا دانشگاه و... هستند. آنچه در ادامه ملاحظه می‌کنید، نام برخی از عناوین منتشرشده ذیل این مجموعه است: دسته گلی برای الجرنون، «صمیمیت (Intimacy)»، «میموزاهای الجزایر (Les mimosas d'Algérie)» و «محاکمه (Prozess)».

اقتباس‌های فرهنگی از کتاب دسته گلی برای الجرنون

از داستان دسته گلی برای الجرنون اقتباس‌های سینمایی، تلویزیونی، رادیویی و صحنه‌ای بسیاری صورت گرفته که در ادامه به صورت فهرست‌وار بر آن‌ها مروری خواهیم داشت:

• یک اپیزود از درامی تلویزیونی با نام The United States Steel Hour با بازی کلیف رابرتسون؛
• فیلمی با بازی کلیف رابرتسون، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر مرد در سال 1968؛
• نگارش نمایشنامه‌ای در سال 1975 به قلم محمد صبحی، بازیگر مصری؛
• یک نمایش صحنه‌ای با کارگردانی دیوید راجرز در سال 1969؛
• یک نمایش موزیکال به کارگردانی دیوید راجرز و چارلز استروز. در سال 1978؛
• یک اپرای راک در سال 1979؛
• یک نمایشنامه‌ی رادیویی در سال 1991 برای رادیو بی‌بی‌سی با بازی تام کورتنی؛
• قسمتی از سریال استارترک در سال 1991؛
• یک فیلم تلویزیونی محصول سال 2000 با بازی متیو مودین؛
• قسمتی از سریال تلویزیونی سیمپسون‌ها، با نام "HOMR" در سال 2001؛
• یک داستان کمیک مرد عنکبوتی در سال 2001؛
• یک فیلم تلویزیونی فرانسوی در سال 2006، با نام Des fleurs pour Algernon؛
• اپیزودی از سریال It's Always Sunny in Philadelphia محصول سال 2013؛
• یک درام ژاپنی محصول سال 2015 با بازی یاماشیتا توموهیسا و چیاکی کوریاما؛
• اقتباس های متعدد نمایشی و رادیویی در فرانسه (1982)، ایرلند (1983)، استرالیا (1984)، لهستان (1985)، ژاپن (1987، 1990)، و چکسلواکی (1988).

جوایز و افتخارات کتاب دسته گلی برای الجرنون

• ترجمه به بیش از پنجاه زبان زنده‌ی دنیا؛
• نامزدی جایزه Hugo Retrospective در سال 2019؛
• برنده‌ی جایزه‌ی تالار مشاهیر پرومتئوس در سال 2004؛
• برنده‌ی جایزه‌ی Nebula برای بهترین رمان در سال 1966؛
• نامزد جایزه‌ی هوگو (Hugo) برای بهترین رمان در سال 1967؛
• برنده‌ی جایزه‌ی مجله‌ی بریتانیایی کتاب گلکسی (Galaxy Book) در سال 1967؛
• نامزد جایزه‌ی Locus برای بهترین رمان‌ همه‌ی زمان‌ها (رتبه‌ی سی‌وشش در فهرست) در سال 1975.

نکوداشت‌های کتاب دسته گلی برای الجرنون

• عالی. بسیار تکان‌دهنده. (دایره المعارف علمی - تخیلی)

• یک اثر که شما را به گریه می‌اندازد. بی‌زمان... (Independent)

• کتاب دسته گلی برای الجرنون یکی از آثار عظیم است. یک داستان و یک شخصیت اصلی که سی سال با من ماندگار شد، درست از نخستین لحظه‌ای که آن را انتخاب کردم. (Conn Iggulden)

• بسیار تکان‌دهنده و زیبا. (صد رمان برتر علمی - تخیلی)

• صادقانه‌ای بی‌وقفه. کتاب دسته گلی برای الجرنون باعث می شود که در مورد زندگی خود فکر کنید و به طور کامل و کاملاً قلب شما را بشکند. (گاردین آنلاین)

• داستانی متقاعدکننده، مشکوک و تأثیرگذار. (نشریه‌ی نیویورک تایمز)

• شاهکار و تکان‌دهنده... دلخراش و کاملاً درخشان. (گاردین)

کتاب دسته گلی برای الجرنون برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های کوتاه، به ویژه داستان‌های علمی تخیلی از مطالعه‌ی نسخه‌ی الکترونیک کتاب دسته گلی برای الجرنون لذت و بهره می‌برند.

با دنیل کیز بیشتر آشنا شویم

دنیل کیز (Daniel Keyes)، نویسنده‌ی مشهور آمریکایی در سال 1927 چشم به جهان گشود و در سال 2014 به دلیل ابتلا به سرطان ذات‌الریه رخت از جهان بربست. آنچه نام این نویسنده‌ی چیره‌دست را بیش از همه بر سر زبان‌ها انداخت، انتشار داستانی با نام دسته گلی برای الجرنون بود. آثار او، از جمله این اثر، جوایز و افتخارات متعددی را برای نگارنده‌شان به ارمغان آورده‌اند.

دنیل کیز در شهر نیویورک (بروکلین) و در خانواده‌ای یهودی متولد شد. او در هفده‌سالگی به خدمات دریانوردی ایالات متحده‌ی آمریکا پیوست و پیش از آن نیز مدت کوتاهی را در دانشگاه نیویورک گذراند. در سال 1950 بود که کیز مدرک کارشناسی‌اش را در رشته‌ی روان‌شناسی از دانشگاه بروکلین دریافت کرد. یک ماه پس از آن که فارغ‌التحصیل شد، به مجله‌ی انتشارات مارتین گودمن (Martin Goodman's) پیوست و سردبیری مجله را بر عهده گرفت. کمی بعد نیز در مجله‌ی مارول ساینس فیکشن به ویراستاری پرداخت.

او علاوه بر داستانی که پیش‌تر به شکل کامل آن را معرفی کردیم، چندین رمان دیگر از جمله «لمس (The Touch)» و «پنجمین سالی (The Fifth Sally))» و همچنین آثار داستانی و غیر داستانی متعددی را به رشته‌ی تحریر درآورده است.

جوایز و افتخارات دنیل کیز

• 1960: برنده‌ی جایزه‌ی هوگو برای داستان دسته گلی برای الجرنون
• 1966: برنده‌ی جایزه‌ی Nebula برای داستان دسته گلی برای الجرنون
• 1986: برنده‌ی جایزه‌ی Kurd Lasswitz برای کتاب ذهن بیلی میلیگان (The Minds of Billy Milligan)
• 1993: برنده‌ی جایزه‌ی Seiun (بهترین اثر غیر داستانی) برای کتاب ذهن بیلی میلیگان
• 2000: برنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی Author Emeritus از سوی نویسندگان علمی تخیلی و فانتزی آمریکا
• 2014: برنده‌ی جایزه‌ی Life Time Award
• 1967: نامزد جایزه‌ی هوگو برای داستان دسته گلی برای الجرنون
• 1982: نامزد جایزه‌ی ادگارد برای بهترین داستان جنایی واقعی برای کتاب ذهن بیلی میلیگان
• 1987: نامزد جایزه‌ی ادگارد برای انجمن نویسندگان معمایی آمریکا برای کتاب Unveiling Claudia

در بخشی از کتاب دسته گلی برای الجرنون می‌خوانیم

احساس مى‌کنم حالم خوب نیست. منظورم این نیست که به قول دکترها بیمار باشم. توى دلم خالى شده. انگار کسى مرا کتک زده باشد. دل‌شکسته‌ام. قرار نبود در این مورد چیزى بنویسم. اما انگار مجبورم. چون به نظرم مهم است. امروز اولین روزى است که سر کار نرفته‌ام.

دیشب جو کارپ و فرانک ریلى من را دعوت کردند به یک مهمانى. کلى دختر آنجا بودند با چند تا از کارگرهاى کارخانه. یادم بود که دفعه‌ى پیش بعد از خوردن مشروب چقدر حالم بد شد. این بود که به جو گفتم مشروب نمى‌خورم. او هم یک کوکاکولا داد به من.

اولش خیلى خوش گذشت. جو گفت خوب است با الن برقصم تا او گام‌هاى رقص را به من یاد بدهد. یکى دو بار زمین خوردم اما نفهمیدم چرا. آخر جز من و الن کسى توى پیست رقص نبود. مرتب سکندرى مى‌خوردم، انگار یک نفر پایش را مى‌کرد توى پایم و مرا مى‌زد زمین.

از جایم که بلند شدم نگاهم افتاد به صورت جو. دلم هرى ریخت. یکى از دخترها گفت: «مسخره!» همه شروع کردند به خندیدن. «نیگاش کنید. مثل لبو سرخ شده!»

جو گفت: «الن! باهاش چى‌کار کردى؟ هیچ‌وقت تا حالا این‌جورى نشده بود.»

نمى‌دانستم چکار کنم یا کجا بروم. همه به من نگاه مى‌کردن و مى‌خندیدن. انگار لخت مادرزاد بودم و مى‌خواستم یک جایى قایم بشوم. آمدم بیرون و عق زدم. بعد راه افتادم آمدم خانه. هیچ‌وقت نمى‌دانستم جو و فرانک و دوستهاى دیگرم من را براى این مى‌خواهند که مسخره‌ام کنند و به من بخندند.

حالا مى‌فهمم وقتى مى‌گویند «عین چارلى گوردون» منظورشان چیه. احساس خجالت مى‌کنم.