معرفی و دانلود کتاب تراموا
برای دانلود قانونی کتاب تراموا و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب تراموا
«زندگی بسیار غمانگیز و بیهوده است؛ اما تنها چیزی است که ما داریم» این جمله را هنگامی درک میکنیم که زندگیمان روبه پایان باشد؛ مانند کلود سیمون که کتاب تراموا را تنها سه سال پیش از مرگ خود نوشت. او ما را در کنار پیرمردی مینشاند که بر تخت بیمارستان خوابیده و خاطرات زندگیاش را مرور میکند. پیرمرد شاهد تقلای جوانی است که مادرش درحال مرگ است. او برای نجات خود، به خاطراتش چنگ میاندازد. خاطرهها دستاویزی هستند که زنده بودنش را به او اثبات میکند.
دربارهی کتاب تراموا
چشمهایش را میبندد و تصویر شاخهی بیرمق درخت انگور در ذهنش جان میگیرد. رؤیاهایش بال درآوردهاند و او را زیر نور سفید خورشید که مستقیم روی دریای آبی میتابد، پیاده میکنند. سوار بر ترامواست و به مناظر کناردریا خیره شده. چند متر آنسوتر مادربزرگش نشسته است. پیچیده در میان انبوهی از لباسهای گرم و زمستانی. مادربزرگ به دریای خروشان مینگرد. در اطراف او مغازههای تنباکو فروشی و نیمکتهای پراکندهی کلاس درس دیده میشوند. معلوم نیست آنچه میبیند خواب است یا واقعیت؟ نمیداند. فرقی هم ندارد. مهم این است که به گذشتهی شیرینش چشم دوخته و مادرش را میبیند که موهای بلندش را شانه میزند. صدای فریاد کودکان و دویدنشان در حیاط مدرسه، خواب او را میخراشد و بر رؤیاهای رنگینش، غبار واقعیت مینشاند. چشمهایش را بهسختی باز میکند. نگاهش کمنور است و در اطرافش سیمهای نازک و ضخیم، مانیتوری پر از ارقام، چراغهای قرمز و سبز و نوارهای رنگین دیده میشوند. به دستانش نگاه میکند. سوزن و پانسمانی از میان دستش عبور کرده است. به یاد میآورد که سن و سالی از او گذشته و دیگر پیرمرد محسوب میشود.
صدای پزشکان و پرستاران ضعیف و دور اما قابلشنیدن است. باخبر میشود که در بیمارستان بستری شده و گویا حال چندان خوبی هم ندارد. خاطراتش در بیهوشی به سراغش آمده بودند تا رشتهی میان او و حیات منقطع نشود. حال میفهمد خاطرات برایش تا چه اندازه مهماند. اگر خود و زندگی گذشتهاش را از یاد ببرد و تسلیم دیوارهای بیمارستان شود، انگار وجود خود و زنده بودنش را از یاد برده و با نجوای مرگ، همچون لالایی بهخوابرفته؛ پس تصمیم میگیرد ذهنش را بر همان تراموایی سوار کند که یادآور کودکیهایش است. او باید بتواند حس زندگی را در خود زنده نگه دارد. کلود سیمون (Claude Simon) در کتاب تراموا (Le Tramway) ما را بر جریان سیال ذهن پیرمرد سوار میکند تا با دیگر افراد این داستان نیز آشنا شویم.
پشت پردهای که میان پیرمرد و تخت کنار او کشیده شده، پیرزنی آرام گرفته و واپسین لحظههای زندگیاش را میگذراند. در کنار او جوانی بیقرار و آشفته نشسته است. اینطور که پیداست آن جوان، پسر پیرزن است. لباس پسر شبیه به یونیفرم افراد نظامی است و همین کفایت میکند تا خاطرات جنگ جهانی دوم و سیاهترین روزهای اروپا و فرانسه، برای پیرمرد و البته کلود سیمون، زنده شوند؛ زیرا پیرمردِ کتاب تراموا و نویسندهی آن، یک نقطهی اشتراک دارند و آن تجربهی جنگ است. هر دوی آنها بخشی از زندگیشان را صرف نجات سرزمین و مردمش کردهاند و هر درد و رنجی میتواند خاطرات آن دوران را برایشان زنده کند. البته که این خاطرات شیرین نیستند، اما درحالحاضر به یاد پیرمرد میآورند که زندگی خود را از میان آتش و نبرد جهانی نجات داده و نباید بهسادگی آن را روی تخت بیمارستان ببازد.
کلود سیمون در میان خاطرات پیرمرد که روایتگر اصلی داستان است، بخشی از افکار و واگویههای پسر جوان پیرزن را نیز بازگو میکند. کتاب تراموا تنها روایتگر خاطرات متوالی پیرمرد و اضطراب پسر جوان پیرزن نیست، بلکه آخرین رشتههای هستیبخش زندگی را که تنها در آخرین روزهای زندگی ظهور میکنند، به ما نشان میدهد. کلود سیمون در خلال قصهی خود وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اروپا در قرن 20 را نیز آشکار میسازد و به خواننده اطلاعات تاریخی قابلاعتنایی ارائه میکند.
کتاب تراموا با ترجمهی محمدمهدی شجاعی و به کوشش نشر چشمه منتشر شده است.
کتاب تراموا برای چه کسانی مناسب است؟
اقیانوسی پهناورتر از درون انسان در عالم طبیعت وجود ندارد. هیچ آسمانی ژرفتر از افکار خودآگاه و ناخودآگاه ما نیست. درست هنگامی که تصور میکنیم جهان به پایان خود نزدیک شده و درحال غرق شدن در تاریکی هستیم، خاطرهای شیرین و یا تصویری امیدبخش، روحمان را از غم و سیاهی نجات میدهد. کلود سیمون ما را در سفر جریان سیال ذهن خود همراه میکند تا ببینیم که قدرت ذهن و خاطرات بسیار بیشتر از آن چیزی است که تصورش را میکنیم.
در بخشی از کتاب تراموا میخوانیم
در میان کاجها، بنایی ساخته شده بود به سبکی که در دوران امپراتوری دوم یا آغاز جمهوری سوم محبوب بود، یعنی در مقیاسی کوچکتر تقلیدی بود از کاخهای لوآر و با سقف سنگی پرشیبش، با برجهای کنارههایش، با پنجرههای دوتکهاش، با پلههای عظیمش و چمن پرگلش نمایانگر تجملی بود که اگر آریستوکراتیک نبود (پیش از نام خانوادگی مالکانش از آن تکهجا خبری نبود (پیش از آن نیز هرگز نبود)) دستکم متبخترانه بود، بهرغم تلاشهای ساکنان کنونی، نوادگان کسی که اواخر قرنِ پیش دستور ساخت آن عمارت بلندپروازانه را داده بود که به اسلافش جایگاهی اجتماعی میبخشید که حسرت یا حسد آن را با هالهای توأمان ستایشآمیز و تحقیرآمیز احاطه میکرد، کسی که خود را برای مثال، با صدایی آرام یا در جمعهای خصوصی، با مزاح در مورد کیفیت تاکستانش و زمینهای کمارتفاع و شنخیزی که احاطهاش کرده بودند معرفی میکرد، ثروتش را مدیون این تاکستان بود که زیرلب دربارهاش میگفتند «آبشنگولی» مزخرف درجههشت تولید میکند، وسعت و تولیدِ هکتارهای آن تاکستان که آنقدر مسخرهاش میکردند، از بخت بد منتقدانش، چنان بود که حتی با آن زمینهای کمارتفاع و قیمت پایین محصولشان، برای وراث آن کاخ مسخره پنج شش برابر بیشتر از شرابهای اعلای یکی از آن تپههایی عایدی داشت که منتقدان از کیفیتش سخن میگفتند، البته همین منتقدان سر از پا نمیشناختند تا به مهمانیهایی بروند که این وراث (نوشیدن چای، عصرانههایی برای بچهها یا شامها) سه چهاربار در تابستان برگزار میکردند، ادب و نزاکت وراث بهترین نقیضه بود برای تبختر ظاهریِ آن مسحور معماری شبهرنسانسی، آن خریدارِ زیرکِ صدها هکتار زمین که راحت زیر آب میرفتند و ظاهراً به هیچ نمیارزیدند و علیالقاعده برای تملکشان پول چندانی پرداخت نشده بود، یکی از آنها (از آن وراث) به شایعات شرمآور شهر دامن میزد (مثل شاعر پِدِراست، اما در سطحی دیگر)، میگفتند زنها را از راه به در میکند، درست مثل باختهای دروغینِ «حلقه» که به او نسبت میدادند، حلقهای فرتوت که او نیز عضوش بود (یا درستتر مهربانانه پذیرفته بود که عضوی از آن باشد، هر چند سنش از سی چندان نگذشته بود)، به آنجا میرفت و گاه سرش را به این گرم میکرد که در میان پیرمردهای محتاط و خامدست در کارتبازی کارتی بیندازد و در هر دست سر چند فرانک بازی کند.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب تراموا |
نویسنده | کلود سیمون |
مترجم | محمدمهدی شجاعی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 100 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1155-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی خارجی |