معرفی و دانلود کتاب بن بست

معرفی کتاب بن بست

کتاب بن بست اثری از ارین جید لنگ است. یک اثر دوست‌داشتنی و متفاوت که می‌تواند نظر و توجه گستره‌ی وسیعی از دوست‌داران رمان‌های نوجوان را به خود جذب کند. این کتاب در مورد رابطه‌ی صمیمی و دوستانه‌ی دو شخصیت با نام‌های دین و بیلی دی است که برای مخاطبان در قالب مجموعه‌ای از معماها و چیستان‌های جذاب و مؤجز به تصویر کشیده می‌شود. اگر به دنبال شخصیت‌های متمایز و نثری خواندنی هستید، این کتاب را از دست ندهید.

درباره‌ی کتاب بن بست

به ندرت پیش می‌آید که در در همان نگاه نخست به‌طور کامل یک چیستان یا معما را درک کنیم. باید به هر معما فرصت داد تا منطق خود را در ذهن‌مان شکل دهد. هر مسئله‌ای برساخته از مجموعه‌ای جزئیات است که در نهایت یک منطق یا درک انسانی را شکل می‌دهد. داستان‌ها هرچقدر هم پیچیده باشند، در نهایت از یک نظم و ساختار مشخصی برخوردارند. در نگاه اول، وقتی کتاب بن بست (Dead Ends) نوشته‌ی ارین جید لنگ (Erin Jade Lange) را می‌خوانیم، ممکن است برخی جزئیات آن برای‌مان منطقی جلوه نکنند. در این کتاب با دو شخصیت با نام‌های دین و بیلی دی آشنا می‌شویم، دو شخصیتی که گویی به‌هم شباهتی ندارند و نباید باهم دوست باشند، اما هرچه بیشتر به این دو فردیت و معماهای طراحی شده نزدیک می‌شویم، بیشتر نسبت به آن‌ها و پیوندشان با یک‌دیگر شناخت پیدا می‌کنیم.

در کتاب بن بست نوشته‌ی ارین جید لنگ، دین شخصیتی قلدر و سلطه‌جوست که برای خود دو قانون تعیین کرده است: او آزاری به دختران یا کودکانی که مشکلات جسمانی دارند نمی‌رساند. بیلی دی نیز شخصیتی‌ست که به سندرم داون مبتلاست. دین وقتی با بیلی دی روبه‌رو می‌شود، به وی صدمه‌ای وارد نمی‌کند و همین مسئله یک دوستی و صمیمیت ویژه میان‌شان شکل می‌دهد. بیلی دی از دین درخواست کمک می‌کند و در رابطه‌اش با وی یک افق زیبا را متصور می‌شود. پدر بیلی وی را ترک کرده است و حال بیلی به دنبال راهی‌ برای ملاقاتی دوباره با پدر است.

تنها سرنخ بیلی در جستجوی تازه‌ای شامل معماهایی می‌شود که پدر از خود به‌جا گذاشته است. بیلی با کمک دین سرنخ‌ها را کنارهم می‌گذارند و رهسپار ماجراجویی اسرارآمیز و غریبی می‌شوند. ماجراجویی که دوستی‌شان را نیز قوی‌تر خواهد کرد. اما این ماجراجویی ساده نیست و دو شخصیت اصلی با رویدادها و موقعیت‌های عجیبی روبه‌رو می‌شوند. در طول روایت، دو شخصیت به درک تازه‌ای از موقعیت می‌رسند و بیلی مجبور می‌شود یک راز خاص را مخفی نگه دارد. کتاب بن بست توسط کیوان عبیدی آشتیانی ترجمه شده و نشر افق آن را عرضه کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب بن بست

• نامزد جایزه بهترین کتاب نوجوان آلمان؛
• نامزد جایزه بهترین کتاب نوجوان از سوی فرایدولین.

نکوداشت‌های کتاب بن بست

• ارین جید لنگ به‌طرزی هوشمندانه مسائل بزرگ و حیاتی (مانند قلدری، نیازهای ویژه و سوءاستفاده) را با داستانی برمحوریت دو شخصیت معیوب و به‌یادماندنی ترکیب می‌کند. (بوک‌لیست)
• ارین جید لنگ با رویکردی واقع‌گرایانه از زندگی دشوار نوجوانان می‌نویسد. مخاطبان نیز دوستی میان دو شخصیت و درد ترک شدن کارکتر بیلی را باور و احساس خواهند کرد. همچنین، مخاطبان از پایان‌بندی داستان که عاری از هرگونه شوک است، لذت خواهند برد. (نشریه‌ی کتابخانه مدرسه)
• ارین جید لنگ داستانی زیبا و تأثربرانگیز از حکایت دوستی را برای مخاطبان تعریف می‌کند. مخاطبان رمان بن بست کسانی هستند که در هر سنی باشند قادرند از خواندن چالش‌های زندگی روزمره لذت ببرند. (کتابخانه ارتباط رسانه)
• کتاب بن بست یک اثر فرح‌بخش است و هربار که به دنبال اثری لذت‌بخش با داستانی نه‌چندان سنگین باشم، قطعاً آن را بازخوانی خواهم کرد. (گاردین)

کتاب بن بست برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این اثر به دوست‌داران رمان‌های کمدی سیاه، ادبیات نوجوان و روایت‌های رئالیستی توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب بن بست می‌خوانیم

بیلی تا دفتر انضباطی دنبالم آمد.

در دفتر را باز کردم و همان‌طور که برای خانم پروت سر تکان می‌دادم به بیلی گفتم: «تو جایی برای رفتن نداری؟»

هر دو با هم دم میز خانم پروت رسیدیم. من دستم را توی کوله‌ام کردم تا برگه‌ی امضاشده را بیرون بیاورم و بیلی دست برد به طرف ظرف پاستیل‌ها.

خانم پروت ضربه‌ای روی صندلی کنار میزش زد و به بیلی گفت: «صبح‌بخیر بیلی دی.»

بیلی روی صندلی پرید. «صبح‌بخیر.» و پاستیل‌ها را توی دهانش فرو کرد. طوری رفتار می‌کرد انگار در خانه‌ی خودشان است. برگه تا نیمه‌ی راه رفته بود که خشکم زد.

ازش پرسیدم: «چی کار می‌کنی؟»

خانم پروت گفت: «بیلی قبل از شروع کلاس‌ها و موقع ناهار پیغام‌های من رو جابه‌جا می‌کنه.»

ای کاش به جای بیلی جواب نمی‌داد.

پرسیدم: «تو ناهار نمی‌خوری؟»

خانم پروت جواب داد: «بعضی وقت‌ها ناهارش رو اینجا می‌خوره.» خودش می‌تونه جواب بده. عقب‌افتاده نیست.

خانم پروت نفسش بند آمد. وقتی بالاخره موفق به نفس کشیدن شد، کلمات مسلسل‌وار از دهانش بیرون افتادند. «من هم چنین چیزی نگفتم. باید تنبیه بشی. این کلمه خیلی زشته نباید به کار ببریش؛ ناتوانی یا مثلاً مشکل‌دار...»