معرفی و دانلود کتاب این خانه پلاک ندارد
برای دانلود قانونی کتاب این خانه پلاک ندارد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این خانه پلاک ندارد
کتاب این خانه پلاک ندارد یک رمان جنایی ایرانی است که به قلم مشترک لادن نیکنام و فرزانه کرم پور به نگارش درآمده. این رمان داستان دو دختر جوان را روایت میکند که هر دو به تنهایی در شهر تهران زندگی میکنند و از طریق یک آگهی با یکدیگر همخانه میشوند و در خانهای بدون پلاک سکونت مییابند. خانه در ظاهر معمولی است اما به مرور زمان اتفاقات عجیبی در آن رخ میدهد که دو زن را به وحشت میاندازد.
دربارهی کتاب این خانه پلاک ندارد
خانههای قدیمی پر از چیزهای عجیباند؛ راهروهای تودرتو، گچبریهای عجیب و غریب و کمدهای کهنه و ترسناک. خانهای که افسانه و شراره اجاره کرده بودند هم چنین چیزی بود. خانه پلاک نداشت، اما صاحب آن میگفت از کوتاهی شهرداری است که پلاک ندارد. خرت و پرتهای قدیمی جالبی مثل روزنامههای قدیمی، توریهای فرانسوی اعلا و چیزهایی از این قبیل هم در آن پیدا میکنند که بر ذوق دخترها اضافه میکند. همهچیز به نظر عادی میآید تا اینکه اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد و موجب وحشت آنها میشود. کم کم با خودشان فکر میکنند که شاید باید پلاک نداشتن خانه را جدی میگرفتند، اما انگار دیگر کمی دیر شده بود...
کتاب حاضر یک رمان ایرانی در ژانر جنایی و اجتماعی است و با همکاری لادن نیکنام و فرزانه کرم پور نوشته شده. ماجرای کتاب دربارهی دو دختر جوان به نامهای افسانه و شراره است که از طریق آگهیِ همخانگی در روزنامه با همدیگر آشنا شده و در یک خانهی بدون پلاک قدیمی و بزرگ همخانه میشوند. خانه یک خانهی قدیمی بزرگ در محلهای خوش آب و هواست با یک حیاط که درخت خرمالو و پیچ امینالدوله دارد و همه چیز در چشمشان جذاب میآید.
کمی بیشتر از شخصیتها بگوییم. شراره حدود بیست و پنج سال دارد و از شهر شهسوار به تهران آمده و به تنهایی در تهران ساکن شده است. او عمیقا به کتابهای روانشناسی موفقیت باور دارد و با تکیه بر این اعتقادات به دنبال پیدا کردن یک شریک پولدار برای تاسیس یک کافی شاپ است. او در حال حاضر مدیر فروش یک شرکت شیرآلات در تهران است. افسانه نیز مهندس عمران است و قصد دارد خانهاش را تحویل بدهد و برای کم کردن مخارج زندگی، با یک نفر دیگر همخانه شود. این دو نفر از طریق آگهی که شراره برای پیدا کردن همخانه در روزنامه منتشر کرده بود، با یکدیگر آشنا میشوند و زندگی جدیدی را آغاز میکنند.
ساختار کتاب این خانه پلاک ندارد در بیست و هشت فصل تدوین شده است. فصلها از زاویه دید و زبان شخصیتهای مختلف روایت میشود و نثر ساده و خوشخوان آن با تعلیقها و فضاسازی یک خانهی قدیمی ایرانی همراه میشود تا مخاطب را به دنبال خود بکشاند. کتاب جنبههای روانشناختی شخصیتها را از قلم نمیاندازد و به زندگی دختران تنها و موانع اجتماعی که بر سر راهشان قرار دارد نیز میپردازد.
کتاب این خانه پلاک ندارد به همت گروه انتشاراتی ققنوس روانهی بازار کتاب ایران شده و در دسترس مخاطبان فارسیزبان قرار گرفته است.
کتاب این خانه پلاک ندارد برایث چه کسانی مناسب است؟
اگر به مطالعهی رمان فارسی، به ویژه رمانهای ژانر جنایی - اجتماعی و همچنین داستانهایی که به زندگی زنان میپردازند، علاقه دارید، کتاب حاضر را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب این خانه پلاک ندارد میخوانیم
تنها نشسته روى پلهها. دست راستش را از آرنج خم کرده و زیر چانهاش گذاشته. موهاش از یک طرف روى شانههاش ریخته. از آن غروبهاى گرم آخر بهار است که هوا آرامآرام خاکسترى و یکمرتبه تاریک مىشود. شلوارکى پوشیده و دمپایىهاش روى پلههاى پایینتر افتادهاند. با انگشت موهاش را شانه مىکند. موهاش بلوطى روشن است. رنگشان مىکند. رنگ اصلى موهاش تیرهتر است؛ قهوهاى، شاید هم خرمایى. افسانه از راه مىرسد. پشت در ایستاده و دنبال چیزى در کیفش مىگردد و پس از دقیقهاى در را باز مىکند. چند کیسه پلاستیکى دستش است. از روى پلهها بلند مىشود و دمپایىهاش را مىپوشد و مىرود کمک دوستش. روسرى از سر افسانه روى شانهاش سر مىخورد. موهاش کوتاه و مردانه و تیره است. دو تا از کیسهها را از دستش مىگیرد و با هم راه مىافتند به طرف پلههاى ایوان.
صداى حرف زدن و خندهشان نامفهوم به گوش مىرسد. چراغ ایوان را روشن مىکنند و هر دو وارد ساختمان مىشوند. چراغ اتاق پذیرایى اعتمادى روشن مىشود. سیامک پشت پنجره قدى ایستاده و با روشن شدن چراغ برمىگردد به طرف در. مادرش به پنجره نزدیک مىشود و توى حیاط سرک مىکشد. کنجکاوى بیش از حدى در مورد همسایه تازه نشان مىدهند و ممکن است اسباب دردسر شوند. شراره برمىگردد روى ایوان و دوباره روى پلهها مىنشیند. سیب مىخورد و با هر گاز مىچرخاندش. آن دیگرى هم با لباس خانه به او مىپیوندد. سیبى هم در دست اوست. از پلهها پایین مىپرد و شیر آب را باز مىکند. شیلنگ را دستش مىگیرد و گلها را آب مىدهد. چراغ اتاق اعتمادىها خاموش مىشود. مادر و پسر پشت پرده در تاریکى ایستادهاند و بهسختى مىشود تشخیصشان داد. افسانه همانطور که آبپاشى مىکند، شراره را صدا مىزند که بیاید چیزى را ببیند.
شراره به جاى پایین آمدن از پلهها از روى ایوان، مىپرد توى حیاط و به طرفش مىرود. افسانه چیزى مىگوید و با سر اشارهاى به همسایههاى پشت پرده مىکند. شراره شیلنگ را از دست افسانه مىگیرد و به طرف حیاط اعتمادى آب مىپاشد. هر دو بلند مىخندند. پشت پرده در تاریکى سایهاى تکان مىخورد. دخترها چراغ ایوان را خاموش مىکنند و در هال را پشت سرشان مىبندند. مىخندند، شوخى مىکنند؛ جوانى و بىخبرى است که خوشخیالى را همراه دارد ولى زمان مىگذرد و همه چیز آرام در حال عوض شدن است.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این خانه پلاک ندارد |
نویسنده | لادن نیکنام، فرزانه کرم پور |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 152 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-278-124-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |