معرفی و دانلود کتاب اژدهایان در کیف: کتاب اول مجموعه‌ی اژدهایان در کیف

معرفی کتاب اژدهایان در کیف: کتاب اول مجموعه‌ی اژدهایان در کیف

هیچ‌کس به جکسون نگفته بود که مادربزرگش یک جادوگر است و حالا هم باید عضو تیمِ نجات بچه اژدهایان توی کیف مادربزرگش شود؛ جادوی کتاب اژدهایان در کیف از زتا الیوت وسط یک شهر شلوغ رخ می‌دهد و چیزی نمانده بچه اژدهای توی کیف وسط مترو عطسه کند و هر چیزی دوروبرش هست را آتش بزند...

درباره‌ی کتاب اژدهایان در کیف

ماجرای کتاب اژدهایان در کیف (Dragons in a Bag) زتا الیوت (Zetta Elliott) از اینجا شروع می‌شود که مادربزرگِ جادوگر جکسون قرار بود طی یک مأموریت خیلی مهم بچه اژدهایان را تحویل یک دنیای جادویی اسرارآمیز بدهد، اما خب... وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نرفت، پورتال جادویی کمی خراب شد و خود مادربزرگ هم مثل دود رفت توی هوا و گم شد، جکسون ماند با کیف او و سه موجود کوچکِ نسبتاً بامزه که البته می‌توانستند کل شهر را با نفس‌های کوچک آتشینشان، تبدیل به خاکستر کنند. البته بیایید خوش‌بین باشیم و به این جنبه‌ی مثبت داستان فکر کنیم که جکسون در این شرایط درهم‌برهم تنها نیست و خوشبختانه دوست‌هایش هم وارد ماجرا می‌شوند و با هم یاد می‌گیرند که نگه‌داری از چند عدد بچه‌اژدها فقط به غذادادن و ناز کردنشان ختم نمی‌شود؛ آن‌ها باید این سه هیولای کوچولو را مخفی نگه دارند، یادشان بدهند که جلوی دماغشان را بگیرند و دم به دقیقه عطسه نکنند، و البته این وسط‌ها مسیر درست را برای رساندن این کوچولوهای آتشین به مقصدشان پیدا کنند.

کتاب اژدهایان در کیف یک فانتزی کودکانه‌ی بامزه و پر انرژی است که جادو را از قلعه‌های بلند و سرزمین‌های خیالی آورده وسط زندگی واقعی؛ وسط آپارتمان‌های شهر، کوچه‌پس‌کوچه‌هایش، ایستگاه مترو، فروشگاه‌ها، و هرجای شلوغ دیگری که فکرش را بکنید. زتا الیوت با هوشمندی، داستانی نوشته که هم شیرین است، هم جایی برای بیشتر فکرکردن می‌گذارد. قصه‌ای که بچه‌ها را با ماجراهای خود همراه می‌کند و درعین‌حال یادشان می‌دهد مثل جکسون با تردیدها و احساساتشان روبه‌رو شوند. و به دنیا، خانواده، تفاوت‌ها و حتی به ترس‌هایشان جور دیگری نگاه کنند.

اگر دنبال کتابی هستی که هم بخنداندت، هم هیجان‌زده‌ات کند، هم توی دلش جادو داشته باشد و هم یک عالم ماجرای بامزه، اژدهایان در کیف همان کتاب است. این کتاب فقط برای بچه‌ها نیست و هرکسی که هنوز هم ته دلش به اژدهاها باور دارد، می‌تواند این کتاب را بخواند و حسابی لذت ببرد. این کتاب با ترجمه‌ی روان علیا حجتی و از سوی انتشارات کتاب کوک منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار دارد.

جوایز و افتخارات کتاب اژدهایان در کیف

• کتاب کودک برجسته ALA-ALSC
• بهترین کتاب سال NPR
• بهترین کتاب سال کتابخانه عمومی شیکاگو
• بهترین کتاب سال نقدهای Kirkus

نکوداشت‌های کتاب اژدهایان در کیف

• چه نفس تازه‌ای، یک فانتزی چندجلدی با فضایی شهری، مجموعه‌ای از جادوگران و یک قهرمان سیاه‌پوست دوست‌داشتنی. خوانندگان از آن استقبال و با آن همدردی خواهند کرد... این کتاب یک فانتزی خوب و سرگرم‌کننده است. (Kirkus)
• زتا الیوت ماهرانه مضامینی درباره‌ی ایجاد تغییر مثبت را معرفی می‌کند، مسائل مربوط به دیگری‌سازی و ترس از تفاوت‌ها را بررسی می‌کند و به پیچیدگی‌های خانواده، اشرافی‌سازی و جداسازی می‌پردازد و شروعی امیدوارکننده برای یک مجموعه جدید است. (School Library Journal)

کتاب اژدهایان در کیف برای چه کسانی مناسب است؟

اگر کودک یا نوجوانی در خانه دارید که به دنیای جادو، اژدهایان و شخصیت‌های عجیب‌وغریب علاقه دارد و دلش می‌خواهد که پابه‌پای آن‌ها قدم به دنیای اسرارآمیز قصه بگذارد، کتاب اژدهایان در کیف انتخابی فوق‌العاده برای اوست. این کتاب هم لبریز از ماجراجویی و هیجان است و هم به شکلی لطیف و مؤثر مفاهیمی چون مسئولیت‌پذیری، دوستی، پذیرش تفاوت‌ها و قدرت انتخاب را به تصویر می‌کشد.

در بخشی از کتاب اژدهایان در کیف: کتاب اول مجموعه‌ی اژدهایان در کیف می‌خوانیم

مامی ساعت طلایی جیبی را از توی کیفش بیرون می‌آورد. آن را روی کف دستش برمی‌گرداند و بیشتر از اینکه با من حرف بزند، با خودش می‌گوید: «وقتشه.»

شدت باران بیشتر می‌شود و مردم بدون اینکه به ما اهمیتی بدهند باعجله پارک را ترک می‌کند. فقط از نظر کبوترها ما جالب به نظر می‌رسیم. حتی یکی از آن‌ها روی شانه‌ی مامی می‌نشیند! من خیلی می‌ترسم؛ اما مامی فقط ضربه‌ی آرامی به پرنده می‌زند و او را پر می‌دهد.

بالاخره مامی از پس قطره‌های باران، من را نگاه می‌کند و می‌گوید: «قضیه اینه که بهت می‌گم جکس. قضیه‌ی واقعی. موجوداتی که ال. روی. برای من فرستاده، مارمولک نیستن؛ اون‌ها اژدها هستن. اینجا اون‌قدری جادو وجود نداره که بتونه این موجودات رو حمایت کنه. برای همینه که اون‌ها نمی‌تونن توی بروکلین بمونن.»
مامی مکث می‌کند تا به من فرصت حرف‌زدن بدهد، اما زبان من بند آمده است، برای همین خودش ادامه می‌دهد: «می‌دونم هضمش سنگینه. من جادوگرم، سه‌تا اژدها توی کیفم دارم و باید یه مدتی مراقب تو باشم. تو می‌تونی همراه من بیای، اما اگه دلت بخواد بری و پیش دوستت بمونی هم من درک می‌کنم. اسم دوستت چی بود؟»

می‌گویم: «ویک.»

«آره همون. حالا باید انتخاب کنی جکس.» مامی لحظه‌ای به من نگاه می‌کند و بعد می‌گوید: «همین‌الانش هم کم مونده بالا بیاری. شاید بهتره پیش آمبروس بمونی. هنوز خیلی دور نشده، اگه عجله کنی بهش می‌رسی. وقتی برگشتم پیدات می‌کنم. قول می‌دم.»