معرفی و دانلود کتاب هیچ

معرفی کتاب هیچ

کتاب هیچ به قلم یانه تلر، داستان پسربچه‌ای را روایت می‌کند که با اذعان به بی‌معنایی زندگی، همکلاسی‌هایش را به تکاپو وامی‌دارد تا خلاف ادعایش را به او اثبات کنند. اثری که با برخورداری از زیرلایه‌های فلسفی و روانشناسی، مخاطبان نوجوان خود را به تفکر عمیق درباره‌ی زندگی دعوت می‌کند. این رمان در سال 2011 نامزد جایزه‌ی مایکل ال. پرینتز شده است.

درباره‌ی کتاب هیچ

داستان نوجوان هیچ (Nothing) اثر یانه تلر (Janne Teller) با اقدام عجیب پی‌یر آنتون، دانش‌آموز کلاس هفتم آغاز می‌شود. او در یک روز اعلام می‌کند به این نتیجه رسیده که زندگی هیچ معنا و مفهومی ندارد. برای همین از مدرسه بیرون می‌رود و روی شاخه‌ی یک درخت آلو در نزدیکی مدرسه می‌نشیند. پی‌یر هر روز از بالای درخت به سمت همکلاسی‌هایش که به مدرسه می‌روند سنگ می‌اندازد و مدام به آن‌ها یادآوری می‌کند که زندگی ارزش تلاش کردن ندارد.

همکلاسی‌های پی‌یر در ابتدا سردرگم می‌شوند، سپس خمشگین می‌شوند و تصمیم می‌گیرند که به پی‌یر ثابت کنند که در اشتباه است. این می‌شود که در یک کارگاه چوب‌بری متروکه اشیای باارزش زندگی‌شان را روی هم می‌گذارند. اشیایی که از نظر خودشان معنای زندگی‌شان را می‌سازد و می‌تواند فلسفه‌ی پی‌یر را رد کند.

خطر بی‌معنایی در کمین است... با احتیاط نزدیک شوید!

توده‌ا‌ی که از این اشیا شکل می‌گیرد، در ابتدا ساده و بی‌ضرر به نظر می‌آید و شامل چیزهایی مثل یک جفت کفش یا یک دستکش بوکس می‌شود اما به تدریج این تلاش برای قربانی کردن چیزهای باارزش و معنادار به سمت خشونت کشیده می‌شود و احساس ناامیدی و خشم وجود بچه‌ها را فرامی‌گیرد. وخامت اوضاع زمانی بیشتر می‌شود که سایر افراد جامعه نیز از این توده‌ی اشیاء باخبر می‌شوند.

یانه تلر در رمان هیچ با شرح دقیق احساسات شخصیت‌ها و پرداختن به جزئیات وقایع، به شکلی ملموس رنج، خشونت و ناامیدی را به تصویر می‌کشد تا در خلال داستان به مفاهیم فلسفی و روانشناسی مهمی بپردازد و با نگاهی متفاوت از ناپایداری و گذرا بودن معنا در زندگی سخن به میان می‌آورد. اثری قابل تأمل که محمدرضا شکاری آن را به فارسی برگردانده و انتشارات کتاب دوک برای چاپ و نشر آن کوشیده است.

جوایز و افتخارات کتاب هیچ

• نامزد جایزه‌ی مایکل ال. پرینتز در سال 2011
• نامزد جایزه‌ی میلدر بچلدر در سال 2011
• نامزد جایزه‌ی ادبیات جوانان آلمان
• برنده‌ی جایزه‌ی هیا نورترامت

نکوداشت‌های کتاب هیچ

• داستانی گزنده و چالش‌برانگیز در باب بی‌ثباتی ذات بشر. (پابلیشرز ویکلی)
• هدیه‌ی شگفت از جنس هنر. (اشپیگل)
• این کتاب مثل یک پتک است. (نشریه‌ی ZDF آلمان)
• حماسه‌ای معاصر، هولناک و گزنده. (نشریه‌ی Svenska Dagbladet سوئد)
• داستان فلسفی هیچ، هم‌ردیف مزرعه‌ی حیوانات و سالار مگس‌هاست. هر خواننده‌ای، چه پیر و چه جوان باید آن را بخواند. (رسانه‌ی آلمانی ARD Kultur)
• دارای نثری شاعرانه و به طرز هولناکی تاریک... کتاب هیچ رقیبی برای رمان سالار مگس‌هاست. (کرکِس ریویوز)
• یانه تلر کنکاشی را به نمایش می‌گذارد که همه آن را تجربه کرده‌اند اما تا به حال این چنین جذاب روایت نشده است. (نشریه‌ی Die Zeit آلمان)

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب هیچ

• اپرایی اقتباسی از رمان هیچ، توسط دیوید بروسِ آهنگساز ساخته شده و گِلین مَکسوِل لیبرتوی آن را به نگارش درآورده. این اپرا تاکنون در بیش از صد سالن تئاتر در جهان به نمایش درآمده است و در سال 2016 در خانه‌ی اپرای گلایندبورن (Glyndebourne) به روی صحنه رفته.

کتاب هیچ برای شما مناسب است اگر

• نوجوانانی در حال سپری کردن دوران بلوغ‌ هستید.
• نوجوان هستید و با بحران‌های هویتی و معنایی مختص به این دوران دست‌وپنجه نرم می‌کنید.
• به‌عنوان یک نوجوان با رمان‌های فلسفی ارتباط برقرار می‌کنید.

در بخشی از کتاب هیچ می‌خوانیم

گردا زیاد خلاق نبود و فقط گفت مایکن باید تلسکوپش را تحویل بدهد. همه‌مان می‌دانستیم که مایکن دو سال تمام پس‌اندازهایش را جمع کرده بود تا بتواند تلسکوپ بخرد و هرشب وقتی آسمان صاف بود، ستاره‌ها را تماشا می‌کرد، چون می‌خواست اخترفیزیکدان بشود. بااین‌همه، انتخاب ناامیدکننده‌ای بود.

البته خود مایکن نشان داد ماجراجوتر است.

او بدون اینکه برای فکرکردن درخواست زمان بیشتری بکند، توی چشم‌های فردریک نگاه کرد و گفت:

«پرچم دانمارک.»

فردریک انگار آب رفت؛ لاغرتر و کوچک‌تر شد و صورتش مدام قرمز و قرمزتر شد و تندتند سر تکان داد.

فردریک موها و چشم‌های قهوه‌ای داشت و همیشه پیراهنی سفید و شلواری آبی می‌پوشید که خط اتویش صاف بود و بقیۀ پسرها هرچه در توان داشتند می‌گذاشتند تا آن خط اتو را خراب کنند. فردریک مثل پدر و مادرش که ازدواج کرده بودند و طلاق هم نگرفته بودند و هرگز هم قرار نبود طلاق بگیرند، به دانمارک و خانوادۀ سلطنتی ایمان داشت و اجازه نداشت حتی یک لحظه با حسین بازی کند.

فردریک می‌گفت پرچم دانمارک، پرچم پرافتخار کشور ما، در سال هزارودویست‌وخرده‌ای از آسمان افتاده بوده تا پادشاه دانمارک بتواند در لتونی بر دشمن غلبه کند. البته فردریک نتوانست به ما بگوید که پادشاه دانمارک در لتونی چه‌کار می‌کرده و البته اگر هم جواب را می‌دانست، فایده‌ای به حالش نداشت.

ما بی‌شک هیچ اهمیتی به پادشاه‌ها یا لتونی نمی‌دادیم، چون بلند گفتیم: «پرچم دانمارک، پرچم دانمارک. پرچمت رو بیار فردریک‌خان!»