معرفی و دانلود کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست
برای دانلود قانونی کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست
کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست اثر مهرنوش صفایی رمان عاشقانهای است که در آن پزشکی که گواهی فوت بیماری را صادر میکند، عاشق همسر او میشود... هیچ فاصلهایی بین عشق و شیدایی نیست. این کتاب توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
از عشق تا دیوانگی راهی نیست. این را آن زمان فهمیدم که به عشق تو تا مرز دیوانگی یک نفس دویدم. بینهایت راه پیش پایم بود اما من به هوای تو پا به جاده سختترین گذاشتم. شکوهای نیست و گلهای که هنوز هم فکر میکنم وقتی عاشق نیستم شکلی از فاجعهام... خوب من کاش تا همیشه تا آخرین نفس عاشفت بمانم آن وقت دنیایی متبرک میشود از نبوغی که حاصل دیوانگی من است! راستی چه کسی گفته بود عشق عین دیوانگی است؟! من عشق را پیلهای دیدم که در آن از نو متولد شدم کاش همیشه عاشق باشیم و دیوانه شاید به محک عشق جوهرمان آشکار شود.
در بخشی از کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست میخوانیم:
هنوز دخترک در را کاملاً باز نکرده بود که زن میانسالی شیونکنان در را هول داد و رو به دخترک فریاد زد: «بیغیرت، بیشرف، حراملقمه… زندگی و آبرویش را تباه کردی بس نبود که جانش را هم گرفتی؟! کم زیر بال و پرت را گرفت و به تو محبت کرد که نگذاشتی این آخر عمری با عزت و آبرو زندگی کند و روسیاه عام و خاصش کردی؟! بدبخت، این پیرمرد مردنی با چراغ عمری که داشت سوسو میزد ارزشش را داشت که خانه خرابش کنی و روی زندگیاش چادر بزنی؟! حالا من با چه رویی این جنازه را برگردانم وسط فامیلم و چطور توی مجلس ختمش گریه کنم و آه و نالهٔ بیوهگی سر بگیرم؟! تو یک الف بچهٔ شیطانصفتِ نفهم، آخر عمری و سر پیری آبروی من و این پیرمرد را بردی و فکر حرف و حدیث مردم را نکردی، حالا من چه کار کنم با این جنازه و چه کار کنم با این آبروریزی؟!»
دخترک که حالا کنار زن میانسال ایستاده بود معصومانه گفت: «به خدا تقصیر من نبود… این تصمیم خود حاج فتحالله بود.» زن با کف دست چنان محکم کوبید به تختِ سینهٔ دخترک که طفل معصوم مثل پر کاه پرت شد وسط زمین و چادر از سرش افتاد.
منیرهخانم لگدی به پای دخترک زد و گفت: «این تصمیم خود حاج فتحالله نبود نقشهٔ زیرکانهٔ تو بود. دیدی بوی پول میدهد نقشه کشیدی آویزانش شوی بلکه به نون و نوایی برسی غافل از اینکه بوی کباب نبود، بوی خر داغکرده بود. حالا هم یقین چیزخورش کردهای تا بلکه به ارث و میراثش برسی غافل از اینکه تو یک زن صیغهای هستی و حتی یک شاهی… حتی یک شاهی سیاه هم از این مرد ارث نمیبری.» دخترک بهزحمت از روی زمین بلند شد و چادر را دوباره روی سرش کشید. زن ادامه داد: «در ضمن، فقط تا فردا، فقط تا فردا صبح وقت داری جول و پلاست را جمع کنی و شرّت را از این خانه و از وسط زندگی من جمع کنی. شنیدی که چی گفتم، فقط تا فردا صبح و وای به حالت اگر امروز، فردا شود و من بیایم و ببینم که تو هنوز اینجایی، آن وقت با مأمور و پلیس آوار میشوم سر تو و به جرم دزدی و تجاوز به حریم خانهام میاندازمت توی هلفدونی و میگذارم آنقدر آنجا بمانی تا بپوسی، خدا را چه دیدی، بلکه هم آدم شدی!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست |
نویسنده | مهرنوش صفایی |
ناشر چاپی | انتشارات نسل نواندیش |
سال انتشار | ۱۳۹۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 320 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-236-504-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |