معرفی و دانلود کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه

معرفی کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه

کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه، با قصه‌ای سرشار از احساسات، خواننده را به دنیای ادبیات و سینما می‌برد. میترا عرفانی خانقاهی، نویسنده‌ی کتاب،‌ با کلامی جذاب و بهره‌گیری از تصویرسازیِ سینمایی، داستان عشق پرشور زن و مردی با نام‌های مهدی و میترا را در این اثر پیش روی خواننده قرار داده است. کتاب حاضر، داستان فیلم‌سازی با نام مهدی را در بر گرفته که گرفتار عشق آتشین میترا شده است.

درباره‌ی فیلم نگاری یک داستان عاشقانه

کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه، روایتی از عشق، فقدان و گذر ایام را با قصه‌ای خواندنی همراه با ارجاع‌های سینمایی است. میترا عرفانی خانقاهی، با صحنه‌پردازی دقیق و توصیف جزئیات بصری با استفاده از دیالوگ‌ها و تصاویر سینمایی، فضایی ملموس برای خواننده در این اثر خلق کرده است. شیوه‌ی گفتگوی میان شخصیت‌ها و پرداخت آن‌ها به‌گونه‌ای انجام شده تا مخاطب در حین مطالعه‌ی کتاب، گذری به آثار سینمایی برجسته در ذهن خود داشته باشد. ارجاع‌ها و نقل‌ قول‌های این کتاب، به خواننده کمک می‌کند تا احساسات درونی شخصیت‌های قصه را به‌خوبی درک کنند. نویسنده، کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه را در 10 فصل نوشته است. هر کدام از این فصل‌ها با نقل‌قول‌ها و اشاره‌ای به یکی از فیلم‌‌های مهمِ سینمای جهان روایت شده‌اند. این رویکرد به داستان حال‌وهوایی تصویری و بینامتنی بخشیده و لایه‌های معنایی روایت را عمیق‌تر و تأثیرگذارتر کرده است.

کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه، با سبکی شبیه به نامه‌نگاری‌ نوشته شده است. ماجرا از این قرار است که زن و مرد جوانی با نام‌های میترا و مهدی، مدتی با هم ارتباط عاشقانه‌ و پرشوری داشته‌اند. شخصیت‌های داستان به‌دنبال اتفاق‌هایی از هم جدا شده‌‌اند. به‌رغم جدایی، میترا و مهدی هنوز به یکدیگر دلبسته‌اند و فاصله، نتوانسته عشق آن‌ها را از بین ببرد. میترا عرفانی خانقاهی فراق این دو دلداده را در قالب نامه‌هایی از زبان میترا و مهدی به یکدیگر، روایت کرده است. هر کدام از فصل‌های کتاب، گفتگویی است که یکی از شخصیت‌های داستان با دیگری انجام داده. مهدی، شخصیت مرد این داستان، نام مستعار شرلی، بازیگر فیلم‌های کلاسیک هالیوود در دهه‌ی 1950 میلادی را برای میترا انتخاب کرده است.

در ادامه‌ی کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه، زن دیگری در زندگی مهدی حضور پیدا می‌کند. ارتباط مهدی با این زن، جدی می‌شود و رنگ‌و‌روی ازدواج به‌خود می‌‌گیرد. با این حال مهدی همچنان دل در گرو عشق میترا دارد. این داستان با پایانی جذاب خاتمه پیدا می‌کند تا خواننده با خاطره‌‌ای ماندگار کتاب حاضر را تمام کند.

کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه را انتشارات هیلا چاپ و روانه‌‌ی بازار کرده است.

کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی علاقه‌مندان به ادبیات معاصر فارسی که از مطالعه‌ی رمان‌های ایرانی با روایتی نو و لحنی متفاوت لذت می‌برند، به‌عنوان مخاطب‌های کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه شناخته می‌شوند. با توجه به ارجاع‌های داستانِ این کتاب به فیلم‌های کلاسیک هالیوودی، مطالعه‌ی این اثر برای طرفداران سینما نیز خالی از لطف نخواهد بود.

در بخشی از کتاب فیلم نگاری یک داستان عاشقانه می‌خوانیم

لنگ‌لنگان درِ خانه را باز مى‌کنم. بیتا جلو در ایستاده و من یادم رفته برایش چیزى بخرم. این عادت ارثیه مادرى است. همیشه وقتى از سر کار برمى‌گشت برایمان تنقلات و هله‌هوله مى‌خرید تا نبودش را جبران کند. چون مجبور بود دو شیفت توى بیمارستان بماند و من و بیتا را پهلوى خاله‌ام که ازدواج‌نکرده و تنها بود، رها کند. خاله زرى از مادرم چهار سال بزرگ‌تر بود. اما در عنفوان جوانى ترک تحصیل کرده و خواستگارهایش را هم یکى پس از دیگرى به بهانه‌هاى مختلف پرانده بود و با ما زندگى مى‌کرد و عضوى از خانواده نقلى ما به حساب مى‌آمد.

بیتا را سرسرى بغل مى‌کنم. شاید این کار یک‌جور عذرخواهى براى دست خالى بودنم است که پیش خودم شرمنده نباشم. بیتا با ذوق و شوق از فیلم جدیدى که خریده حرف مى‌زند و خوشبختانه هنوز نفهمیده که مى‌لنگم. شام نخورده و طبق معمول منتظر من بوده. نه این‌که بخواهد با من شام بخورد نه. مى‌داند اصولاً با شام خوردن میانه خوبى ندارم و ترجیح مى‌دهم آخر شب‌ها با شیر و شیرینى شکمم را از قار و قور بیندازم. اما دوست دارد یکى سر میز کنارش باشد و غذا خوردنش را نگاه کند. این خصلت عجیبش بیشتر وقت‌ها برایم خنده‌دار و بامزه است و هر وقت که حال و حوصله داشته باشم حتما در این عملیات خنده‌دار شرکت مى‌کنم. اما امشب از آن شب‌ها نیست. به اتاقم مى‌روم. بیتا از پشت در صدا مى‌زند.

«بیا فیلم داگویل رو خریدم.»

لباس‌هایم را عوض مى‌کنم و خودم را روى تختم مى‌اندازم. چشم‌هایم را مى‌بندم. بیتا به در اتاقم دخیل بسته و تا حاجت‌روا نشود ول‌کن نیست. از همان‌جا داد مى‌زنم: «الآن مى‌آم. بذار یه چند دقیقه دراز بکشم.»