معرفی و دانلود کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن
برای دانلود قانونی کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن
کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن اولین اثر آیه اسماعیلی مجموعهی نُه داستان کوتاه دربارهی زنهاست؛ زنهایی که سفید یا سیاه نیستند و عاملیتی ندارند. آنها تماماً خاکستری هستند و از پیر تا جوان همگی اتفاقاتی را تجربه میکنند که باعث میشود برای اولینبار در زندگیشان از این سایهی خاکستری فاصله گرفته و دست به شورش بزنند. این شورش و عصیان نقطهی آغازین مسیریست که در آن نسخهی جدیدی از خودشان را میشناسند و بعضاً به این نسخهی شگفتیآفرین افتخار میکنند.
دربارهی کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن
چقدر امکان دارد که همسر مردی باشید و او بعد از سالها زندگی با شما و داشتن چند فرزند مشترک تصمیم به خیانت بگیرد و زن دیگری را وارد زندگی خود کند؟ این اتفاقیست که متأسفانه برای عدهی زیادی از زنها میافتد و طعم تلخ خیانت از جانب شوهر را میچشند. اما همهی این زنها توانایی مقاومت و تابآوری در برابر چنین عملی را ندارند و فقط بعضی از آنها آنقدر قوی هستند که به زندگی خود ادامه داده و انتقام میگیرند. زبیده خاتون، شخصیت اولین داستان از کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن هم یکی از همین زنهاست.
آیه اسماعیلی در اولین اثر خود مجموعهای از نه داستان زیبا را گردآوری کرده و در اولین داستان کتاب پیش رو، ماجرای زنی بهنام زبیده خاتون را روایت میکند که پس از سالها زندگی مشترک با شوهرش کلبعلی، حالا متوجه شده که پای زن دیگری هم در میان است و به اصطلاح شلوار شوهرش دوتا شده! زبیده و کلبعلی چندین فرزند دارند و او از تمام رازهای مگوی همسرش باخبر است، اما با اینکه آتش به جانش افتاده، سکوت میکند و برای انتقام صبوری به خرج میدهد. او آش ترخینهی پرروغنی بار میگذارد، همهی اهل محل را خبر میکند و همانجا در مراسم آشخوران است که طلسم چند ده سالهی سکوتش را شکسته، آبروی شوهرش آقا کلبعلی را میبرد و راز مگویش را برای اهل محل افشا میکند. کلبعلی حالا حسابی بیآبرو شده و با اینکه چند سالیست مال و مکنتی بههم زده اما حس میکند که دیگر هیچکس قبولش ندارد...
داستان دوم کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن دربارهی زن کارمندیست که دچار سانحهی تصادف شده. آیه اسماعیلی اینبار با توصیف صحنهی دلخراش تصادف و جاری شدن خون از سر و روی زن قصه را آغاز میکند. چیزی نمیگذرد که اورژانس و پرستارانش سر میرسند و زن بیچاره درحالیکه یکی از پرستاران به وضعیتش رسیدگی میکند، میگوید که حالش خوب است و احتیاجی به کمک ندارد. دیرش شده و باید سر کارش برود چون مرخصی نگرفته! پرستاران سعی دارند او را به بیمارستان منتقل کنند اما او با وجود وضعیت وخیم جسمی، همچنان اصرار دارد که نمیخواهد به بیمارستان برود. بهراستی چه چیزی تا این حد زن بیچاره را ترسانده که حتی با آن وضعیت هم حاضر نیست کارش را رها کند؟
دیگر داستانهای کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن نیز قصهی زنهاست. قصهی زنهایی که سالهاست در سایهی بیتفاوتی زندگی میکنند و دست به هیچکار شگفتانگیز یا بزرگی نزدهاند. زنهایی که نه سیاه هستند و نه سفید، آنها تماماً خاکستریاند اما حالا قرار است اتفاقاتی را تجربه کنند که برای اولینبار در زندگی مجبور به واکنششان خواهد کرد. آنها از سایهی خاکستری فاصله میگیرند و دست به کارهایی میزنند که شاید بیشتر از هر کس دیگری برای خودشان عجیب باشد. اینکه آیا من تمام مدت چنین قدرت و چنین قابلیتی داشتهام اما هیچ نکرده و هیچ نگفتهام؟ این نسخهی جدید و شگفتانگیز آغازگر مسیر جدید در زندگی این زنهاست و آیه اسماعیلی قضاوت دربارهی واکنشهای عصیانی این زنان را برعهدهی خواننده گذاشته است. البته که قضاوت درستی یا نادرستی اعمال و واکنشهای آنان مشکل است و شاید لازم باشد تجربههای آنها را از سر بگذرانید اما در هر صورت خواندن داستانشان خالی از لطف نیست.
عناوین چند داستان از این مجموعه «چه کسی زهرا را کشت؟»، «ارّهی دندانه درشت»، «مرد مُرده»، «یک ویلچر به من پوزخند میزند» و «جنس فروخته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمیشود» است که هرکدام قصهای جذاب را روایت میکنند. انتشارات روزگار کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن را ذیل مجموعهی داستانهای روزگار منتشر و روانهی بازار کتاب کرده است.
کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به داستانهای کوتاه با درونمایهی فمینیستی علاقهمند هستید، این کتاب انتخاب مناسبی برای شما خواهد بود.
در بخشی از کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن میخوانیم
هنوز اذان نشده، هر شش تا بچهی زبیده خاتون، همراه همسر و بچههایشان رسیده بودند به خانهی پدری. خانه از اولین چیزهایی بود که کلبعلی بعد از پولدار شدنش خریده بود. بزرگ و درندشت بود. خانه باغ بود. دور تا دورش را درختان میوه حصار کرده بودند. بنا اما قدیمی بود و نیاز به بازسازی داشت. کلبعلی دستور داد که یک تاب آهنی بزرگ، وسط باغ و لای درختها بگذارند. میگفت: فرنگیای مال و مکنتدار، همهشون جلوی خونههاشون تاب بستن. عصرا روش قر میخورن و کیفور میشن. خودم با جفت چشام از تیلویزیون دیدم همچی میکنن. ما چی مون از فرنگیا کمتره؟. به دستور کلبعلی، یک آلاچیق بزرگ هم آنورتر ساختند، به نیت کبابخوران روزهای جمعه. دستور داده بود بین درختها، چراغ برق بگذارند که شبها خوف نیفتد به جان خانه. این شد که قدمبهقدم، چراغهای قارچیشکل پایهکوتاه، لای درختها کاشتند. هر کدام یک رنگ. تأکید هم کرده بود که اهل خانه دم غروب، حتماً چراغهای باغ را روشن کنند تا ملکش در تاریکی به شب نیفتد. از تاریکی میترسید انگار و کسی دلیلش را نمیدانست و جرأت کنکاش هم نداشت. کلبعلی کسی نبود که به احدی جواب پس بدهد.
موقع بازسازی بنا، هر کاری کردند زبیده خاتون زیر بار نرفت که دستشویی را توی خانه ببرند. میگفت: خونه بوی نجاست میگیره. اجنه راهشون به خونه باز میشه. هر چند بعدتر، وقتی زانوهایش تقریباً از کار افتادند، مجبور شد که رضایت بدهد تا توی خانه، برایش توالت فرنگی نصب کنند. هر شش تا بچهاش که پشت هم زاییده بود، توی همین خانه قد کشیده و بزرگ شده بودند. لای همین درختها و چراغهای قارچیشکل رنگارنگ. وقتی کوچکترین بچهاش دو سه ساله بود، کوچ کرده بودند به اینجا.
فهرست مطالب کتاب
آش ترخینه با یک وجب روغن
مرد مُرده
ارّهی دندانه درشت
جنس فروخته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمیشود
یک ویلچر به من پوزخند میزند
چه کسی زهرا را کشت؟
عاشقی، زیر درخت بید مجنون (قدم زدن با عصای سفید)
عاشقی زیر درخت بید مجنون (شربت بهارنارنج برای آرامش اعصاب)
عاشقی زیر درخت بید مجنون (بالکن از چشم انداز بالکن)
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب آش ترخینه با یک وجب روغن |
نویسنده | آیه اسماعیلی |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 108 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-233-277-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |
هدف نویسنده این بوده که انتهای داستان غافلگیری ایجاد کنه
بنظر من اونقد که باید غافلگیر کننده نبودن ولی نثر قشنگ و خوشایندی داشت
جزییاتی که توی قصه تعریف میشد برای منی که همیشه رمان خارجی و ترجمه شده میخوندم خیلی جذاب بود انگاری نفر از وسط زندگی از خودمون داره حرف میزنه
انگار قصه داره زبونی آشنا تعریف میشه و این بیشترین و خوشایندترین چیزیه که تو رمانهای زبان اصلی میشه تجربه کرد