معرفی و دانلود کتاب آذرک 2: آذرک و جادوگر خواب فروش

معرفی کتاب آذرک 2: آذرک و جادوگر خواب فروش

مسلم ناصری در کتاب آذرک 2: آذرک و جادوگر خواب فروش که جلد دوم مجموعه‌ی هفتگانه‌ی آذرک است، از راهزن عجیبی می‌گوید که خواب‌های دیگران را می‌دزدد. آذرک در ماجراجویی جادویی تازه‌اش قرار است با ترفندها و حقه‌های این جادوگر خواب فروش دربیفتد تا این راهزن دیگر خیال خواب‌دزدی به سرش نزند!

درباره‌ی کتاب آذرک و جادوگر خواب فروش

بازارگرمیِ پیرمردی که با صدای بلند در کوچه می‌خواند: «خواب‌های طلایی! خواب‌های رؤیایی! بدو بیا که تمام شد» اولین جمله‌ی کتاب آذرک و جادوگر خواب فروش نوشته‌ی مسلم ناصری است که به شما نوید یک داستان متفاوت را می‌دهد. این صدا آذرک را که لب پنجره به انتظار مادر نشسته، کنجکاو می‌کند. ظاهر پیرمرد بسیار عجیب است، او پیراهن بلندی پوشیده و کلاه منگوله‌داری به سر دارد. عجیب‌تر اینکه کسی صدای پیرمرد را نمی‌شود، چون نه پنجره‌ای باز می‌شود و نه کسی توی کوچه به صدای پیرمرد واکنش نشان می‌دهد.

اگرچه آذرک اولش از پیرمرد می‌ترسد اما کمی بعد تصمیم می‌گیرد سربه‌سر او بگذارد. برای همین یک سطل را با طناب به پایین می‌فرستد و از او می‌خواهد یک خواب خوب و خوش به او بدهد. غافل از اینکه این تازه آغاز داستان آذرک و این جادوگر خواب فروش است. این جادوگر که یک راهزن کارکشته است، آدم‌های بی‌خبر و ساده‌ای مثل آذرک را در دام خود گرفتار می‌کند تا خواب‌هایشان را بدزدد. آخر کار هم آن‌ها را در دل دریای توفانی رها می‌کند. این راهزن جادوگر دنیایی از ترفند و حقه و جادو بلد است و آذرک باید در این ماجراجویی تازه بتواند از پس این حقه‌ها برآید و خود را نجات دهد.

کتاب آذرک و جادوگر خواب فروش، جلد دوم از مجموعه‌ی هفت‌گانه‌ی آذرک است. داستان‌های این مجموعه حول محور شخصیت دختری خیال‌پرداز و جستجوگر به اسم آذرک می‌گردد و در هر جلد مخاطبان نوجوان را به دل داستان تازه‌ای سرشار از ماجراجویی‌های جادویی می‌برد. ماجراجویی‌های آذرک، نوجوانان را تشویق می‌کند تا قدرت تخیل خود را پرواز دهند و به آن‌ها می‌آموزد در راه رسیدن به اهداف خودشان از هیچ مانعی نترسند.

کتاب آذرک و جادوگر خواب‌فروش اثری خواندنی و مفرح است که با تلاش نشر افق منتشر شده و به دست مخاطبان رسیده است.

کتاب آذرک و جادوگر خواب فروش برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانانی که از ماجراجویی و جادو لذت می‌برند و دلشان می‌خواهد در دنیایی پر از شگفتی قدم بزنند، از مطالعه‌ی این کتاب لذت می‌برند.

در بخشی از کتاب آذرک 2: آذرک و جادوگر خواب فروش می‌خوانیم

توفان نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. قایق روی امواج بالا و پایین می‌رفت. گاه قایق می‌پرید بالا. موجی آمد و قایق پر آب شد. آذرک، مرد را دید که لحظه‌ای ناپدید شد. بعد که قایق آرام شد، مرد لبه‌ی قایق نشسته بود و خیره‌خیره نگاهش می‌کرد. جوری‌که او را می‌ترساند.

آذرک پارو را که مرد انداخته بود برداشت و شروع کرد به پارو زدن. حالا راحت‌تر می‌توانست خودش را نگه دارد. قایق مثل فرفره دور خودش می‌چرخید و روی موج‌ها کج و راست می‌شد و می‌رفت پایین و یک‌باره بالا می‌آمد. آذرک فریاد زد: «کاری کن! داریم غرق می‌شویم.»

مرد خندید و گفت: «البته تو غرق می‌شوی، نه من. می‌دانی که من مال دنیای خواب هستم نه دنیای...»

آذرک مانده بود چه‌کار کند. خب یکی از خواب‌های بی‌ارزشت را بده و خودت را خلاص کن. آخر من بهترین دریانورد این دریا هستم. همه‌جا را مثل کف دستم می‌شناسم، به‌خصوص در توفان شناسی حرف ندارم. خوابی به ذهنم نمی‌رسد. اگر یادت نمی‌آید، کمکت می‌کنم، مثلاً همان خوابی که بهار پارسال دیدی چه‌طور است؟ خوابی که همراه پدر و مادرت رفته بودی روستا. تو روی زانوی مادربزرگ نشسته بودی و او موهایت را نوازش می‌کرد. نه! اصلا نمی‌شود.

حس کرد قایقران می‌خواهد مادربزرگش را از او بگیرد، اما قایق بدجوری کج و راست می‌شد و آخرش هم وارونه شد و آب رفت توی حلقش. قایقران مچش را گرفت و کشیدش بالا. آذرک سرفه‌ای کرد. مجبور شد خوابش را بدهد، به‌شرط این‌که از توفان بگذرد و زودتر به قایقی برسند که آرشاک را برده بود. می‌مردی از اول قبول می‌کردی؟