معرفی و دانلود کتاب آتش‌های کوچک

معرفی کتاب آتش‌های کوچک

ایزابل اولین نفری بود که با به آتش کشیدن خانه‌ی ریچاردسون‌ها داستان را شروع کرد. کتاب آتش‌های کوچک نوشته‌ی نویسنده‌ی آمریکایی، سلست اینگ است که در داستانی هیجان‌انگیز و مدرن، دست به توصیف تضادها و نابرابری‌های اجتماعی در جامعه‌ی دهه 1990 آمریکا می‌زند. آنچه در محله‌ی شیکر هایتس در کلیولند می‌گذرد، روایتی است از دو خانواده با فرهنگ و طبقه‌ی اجتماعی متفاوت؛ خانواده‌ی ریچاردسون و وارن.

درباره‌ی کتاب آتش‌های کوچک

داستان کتاب آتش‌های کوچک (Little Fires Everywhere) از آنجایی شروع می‌شود که ایزابل، فرزند خانواده‌ی ریچاردسون خانه را به آتش می‌کشد و برای پیدا کردن علت‌ها و پیامدهای این حادثه، اتفاقات گذشته قدم‌به‌قدم مرور می‌شود.

تقابل اصلی روایت داستان حول محور خانواده‌ی ریچاردسون و وارن شکل گرفته است؛ در یک سمت ماجرا خانواده‌ی ریچاردسون با چهار فرزند و زندگی‌ای مرفه و حضور النا ریچاردسون مادر خانواده که نماینده‌ی قانون‌مداری و مجسم‌کردن روح شهر شیکرهایتس - که در آن همه‌چیز برنامه‌ریزی شده و چارچوب‌مند است - یک قطب را تشکیل می‌دهد و از سوی دیگر میا وارن که هنرمندی مرموز و مادری مجرد است. زمانی که میا به همراه دختر نوجوانش پرل وارد این شهر می‌شود و خانه‌ای از ریچاردسون‌ها اجاره می‌کند، حضور درگیری‌ها آغاز می‌شود. هر چهار فرزند ریچاردسون‌ها که از قانون‌مداری مادرشان خسته شده‌اند، ناخودآگاه به سمت خانواده وارن جذب می‌شوند. اما میا گذشته‌ای مرموز دارد و قوانین حاکم بر شهر آن‌قدرها برایش مهم نیست.

هنگامی که دوستانی از خانواده‌ی ریچاردسون می‌خواهند فرزندی چینی‌تبار را به حضانت بپذیرند، آتش‌های درگیری تمام شهر را فرامی‌گیرد و میا و النا را در دو سوی این مخالفت قرار می‌دهد. در این دشمنی، النا تصمیم می‌گیرد گذشته‌ی میا را بکاود؛ اما این کار هزینه‌های جبران‌ناپذیری برای او خواهد داشت.

سلست اینگ (Celecte Ng) نویسنده‌ی زبردست این داستان به طرزی ماهرانه شخصیت‌های کتاب را به رقصی ویرانگر در می‌آورد که در آن بیش از همه ابعاد گسترده‌ی غریزه‌ی مادری و اختلافات طبقاتی و نژادی در جامعه‌ی آمریکا به نمایش درآورده می‌شود.

کتاب آتش‌های کوچک را می‌توانید با ترجمه‌ی فاطمه قربانپور در انتشارات شمشاد بخوانید.

جوایز و افتخارات کتاب آتش‌های کوچک

• برنده‌ی بهترین کتاب گودریدز در سال 2017؛
• کتاب پرفروش نیویورک تایمز؛
• بهترین کتاب سال به انتخاب کتابخانه نیویورک؛
• کتاب برگزیده‌ی ویراستاران وب‌سایت آمازون؛
• و...

نکوداشت‌های کتاب آتش‌های کوچک

• «سلست ان‌جی با خرد و تجربه‌ی صد زندگی زیسته می‌نویسد.» (HarpersBazaar)
• «کاملاً مجذوب کننده! هر شخصیت به قدری خوب طراحی شده است که تصمیم‌گیری درباره‌ی او را از سمتتان ناممکن می‌کند.» (نشریه‌ی ماری کلر)
• «نبوغ سلست ان‌جی در عمق داستانی و توسعه‌دادن شخصیت‌ها درخشان است و تا مدت‌ها پس از اتمام کتاب همراهتان خواهد ماند.» (Richmond Times-Dispatch)
• «درگیرکننده و قابل تأمل... صبر کنید و آماده شوید که دو خانواده در شیکر هایتس شما را میخکوب کنند.» (The Missourian)

اقتباس سینمایی از کتاب آتش‌های کوچک

• از کتاب آتش‌های کوچک مینی‌سریالی در سال 2020 با بازی ریس ویترسپون و کری واشینگتن در شبکه‌ی Hulu ساخته و پخش شد و تحسین بسیاری را در بخش‌های کارگردانی و فیلمنامه برانگیخت.

کتاب آتش‌های کوچک برای چه کسانی مناسب است؟

اگر آدمی مشتاق برای درگیرشدن با دغدغه‌های خانوادگی و اجتماعی هستید، قرار نیست از خواندن این کتاب دست بکشید. کتاب آتش‌های کوچک برای افرادی که به دغدغه‌های حاضر در جامعه‌ی آمریکا مانند نژاد و اختلافات طبقاتی و اجتماعی علاقه دارند هم گزینه‌ی مناسبی است. اگر از آن دست افرادی هستید که دوست دارید کتاب‌هایی که از آن‌ها سریال و فیلم اقتباس شده است را هم ببینید، این کتاب برای شماست.

در بخشی از کتاب آتش‌های کوچک می‌خوانیم

میا مطمئن بود که خانواده‌ی مک کولو آدم‌های خوبی هستند. اما این مهم نبود. ناگهان یاد آن لحظات در رستوران افتاد بعد از اینکه ازدحام زمان شام به پایان می‌رسید و همه‌جا ساکت می‌شد، زمان‌هایی که بب آرنج‌هایش را روی پیشخوان می‌گذاشت و دور می‌شد. میا می‌دانست که دقیقاً به کجا می‌رود. برای یک پدر یا مادر بچه‌اش فقط یک شخص نیست: بچه‌اش یک مکان است، یک‌جور narina، جایی بزرگ و ابدی که حالی که دران زندگی می‌کند و گذشته‌ای که به‌خاطر می‌آورد و آینده‌ای که آرزویش را دارد همه باهم آن جا هستند. هربار که به او نگاه می‌کردی می‌توانستی این را بفهمی: در صورتش نوزادی‌اش، کودکی که به آن تبدیل‌شده بود و انسان بالغی که بعدها می‌شد قرار داشت که مثل یک تصویر سه‌بعدی همه را هم‌زمان می‌دیدی. دچار سرگیجه‌ات می‌کرد. جایی بود که اگر می‌دانستی چطور واردش شوی می‌توانستی به آن پناه ببری. و هربار که آن را ترک می‌کردی، هربار که فرزندت از جلوی چشمانت دور می‌شد ترس برت می‌داشت که مبادا دیگر هرگز نتوانی به آن جا برگردی.

اوایل، همان اوایل، اولین شبی که او و پرل سفرهایشان را شروع کرده بودند میا خود را روی تخت موقتی‌شان در صندلی عقب ربیت جمع کرده بود و پرل را یک نوزاد بود در قوس شکمش بغل کرده بود و خواب دخترش را تماشا می‌کرد. آن جا به‌قدری نزدیک بودند که می‌توانست نفس‌های گرم و شیری پرل را روی گونه‌اش حس کند و او از این موجود کوچک شگفت‌زده شده بود. با خودش فکر کرده بود از گوشت و استخوان من. مادرش مجبورش کرده بود تا سیزده‌سالگی هر هفته به مدرسه‌ی مذهبی یکشنبه‌ها برود و گویی حرف‌ها جادو بودند به ناگهان نشانه‌هایی از صورت مادرش در صورت پرل پیداکرده بود: استخوان فکش، خط کم‌رنگ بین ابروهایش که هر وقت پرل غرق یک رویای گیج‌کننده می‌شد ظاهر می‌شدند. مدت‌ها بود که به مادرش فکر نکرده بود و صاعقه‌ی تند اشتیاقی را در سینه‌اش حس کرد. پرل خمیازه کشید و کش و قوسی به بدنش داد گویی مزاحمش شده باشد و میا محکم‌تر بغلش کرده بود و موهایش را نوازش کرده بود و لب‌هایش را روی گونه‌های به‌شدت نرم او گذاشته بود.