نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی عادت میکنیم - زویا پیرزاد
4.1
203 رای
مرتبسازی: پیشفرض
نام کتاب باعث شد فکر کنم قرار است دربارهی اتفاقات روزمرهی زندگی یک زن معمولی بخوانم و تقریبا درست فکر کرده بودم. به ظاهر زندگی روزمره و مصائب یک زن را میخوانیم. این داستان زن محور هست ولی به نظرم ضد مرد نیست.
داستان در دههی هشتاد شمسی میگذرد و آرزو زن میانسالی است که سالهاست طلاق گرفته و با دخترش آیه زندگی میکند. او شخصیتی قدرتمند دارد و پس از مرگ پدر شغل او را که بنگاه معاملات ملکی بود ادامه میدهد. او بچه مایه دار بوده است اما پس از مرگ پدر متوجه قرضهای پدر میشود و با ادامه کار نه تنها قرضهای پدر را میدهد بلکه خرج مهمانیها و ریخت و پاشهای مادرش و دخترش را نیز میدهد. مادر از آن تیپهای اشرافی است که احساس میکند همه باید در خدمت او باشند و دختر آرزو هم از آن تیپهای مصرف کننده امروزی است...
آرزو در چرخهی معیوب برآورده کردن درخواست آدمهای اطرافش و راضی نگه داشتنشان گیرافتاده است و زمانی که شیرین دوستش به او این امر را گوش زد میکند، تلاشی در شخصیتش برای درآمدن از این وضعیت نمیبینیم.
داستان کشش مناسبی داشت و زود به پایان رسید. اما از طرف دیگر هم ذهن به چالشی کشیده نشد. آدمهای داستان همه سطحی هستند.
نویسنده پایان سرنوشت شخصیت آرزو را به خواننده واگذار میکند و کاملا روشن نمیسازد که آرزو دقیقا به کدام وضعیت عادت میکند آیا او به چهره و نقشی که در این جامعه از او میخواهد تن میدهد؟ یا راهی را انتخاب میکند که در آن آرام باشد و کمی هم خودش را دوست بدارد؟
آیا این آرزوست که باید عادت کند و یا به گفته سهراب این مادرو دخترش هستند که بالاخره عادت میکنند؟
و یا این جامعه است که سرانجام خود را با افراد همگام میکند و به تدریج دگرگون میشود؟
داستان در دههی هشتاد شمسی میگذرد و آرزو زن میانسالی است که سالهاست طلاق گرفته و با دخترش آیه زندگی میکند. او شخصیتی قدرتمند دارد و پس از مرگ پدر شغل او را که بنگاه معاملات ملکی بود ادامه میدهد. او بچه مایه دار بوده است اما پس از مرگ پدر متوجه قرضهای پدر میشود و با ادامه کار نه تنها قرضهای پدر را میدهد بلکه خرج مهمانیها و ریخت و پاشهای مادرش و دخترش را نیز میدهد. مادر از آن تیپهای اشرافی است که احساس میکند همه باید در خدمت او باشند و دختر آرزو هم از آن تیپهای مصرف کننده امروزی است...
آرزو در چرخهی معیوب برآورده کردن درخواست آدمهای اطرافش و راضی نگه داشتنشان گیرافتاده است و زمانی که شیرین دوستش به او این امر را گوش زد میکند، تلاشی در شخصیتش برای درآمدن از این وضعیت نمیبینیم.
داستان کشش مناسبی داشت و زود به پایان رسید. اما از طرف دیگر هم ذهن به چالشی کشیده نشد. آدمهای داستان همه سطحی هستند.
نویسنده پایان سرنوشت شخصیت آرزو را به خواننده واگذار میکند و کاملا روشن نمیسازد که آرزو دقیقا به کدام وضعیت عادت میکند آیا او به چهره و نقشی که در این جامعه از او میخواهد تن میدهد؟ یا راهی را انتخاب میکند که در آن آرام باشد و کمی هم خودش را دوست بدارد؟
آیا این آرزوست که باید عادت کند و یا به گفته سهراب این مادرو دخترش هستند که بالاخره عادت میکنند؟
و یا این جامعه است که سرانجام خود را با افراد همگام میکند و به تدریج دگرگون میشود؟
با تشکر از همه پدیدآورندگان هنرمند کتاب شنیداری عادت میکنیم، کتابراه عزیز و با تشکر ویژه از سرکار خانم معتمد آریا عزیز برای اجرای هنری، بی نقص و عالی شان و آقای زارع برای موسیقی فاخر شان.
این کتاب در کنار بیان مقطعی از داستان زندگی چند نفر از طبقه متوسط، حال و هوای سالهای ۱۳۶۰ را بیان میکند. نگارش بسیار خوب است و گاه شیرین مثل دو گانه "شیشه دوجانبه/جاسوس دوجداره" و "خیلی مردی قول زنونه بده".
نویسنده، زویا پیرزاد، داستاننویس معاصر در سال ۱۳۳۱ خ. (۱۹۵۲م) در آبادان به دنیا آمد. در همانجا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد او مادر دو فرزند و ساکن آلمان است.
خانم پیرزاد جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۰ پکا، جایزه بهترین رمان بنیاد هوشنگ گلشیری (سال ۱۳۸۰) کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی سال ۱۳۸۱ و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا در سال ۱۳۸۰ را از آن خود کرد. داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد.
ترجمه فرانسوی داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده جایزه کوریه انترناسیونال در سال ۲۰۰۹ شد.
داستان یک روز مانده به عید پاک هم به زبان فرانسوی ترجمه و منتشر شده. این کتاب تشویق شده در هفتمین دوره کتاب سال (۱۳۷۸) نیز بوده است. دریافت نشان لژیون دونور از دولت فرانسه هم در کارنامه خانم زویا پیرزادوجود دارد.
این کتاب در کنار بیان مقطعی از داستان زندگی چند نفر از طبقه متوسط، حال و هوای سالهای ۱۳۶۰ را بیان میکند. نگارش بسیار خوب است و گاه شیرین مثل دو گانه "شیشه دوجانبه/جاسوس دوجداره" و "خیلی مردی قول زنونه بده".
نویسنده، زویا پیرزاد، داستاننویس معاصر در سال ۱۳۳۱ خ. (۱۹۵۲م) در آبادان به دنیا آمد. در همانجا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد او مادر دو فرزند و ساکن آلمان است.
خانم پیرزاد جایزه بهترین رمان سال ۱۳۸۰ پکا، جایزه بهترین رمان بنیاد هوشنگ گلشیری (سال ۱۳۸۰) کتاب سال وزارت ارشاد جمهوری اسلامی سال ۱۳۸۱ و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا در سال ۱۳۸۰ را از آن خود کرد. داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شد.
ترجمه فرانسوی داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده جایزه کوریه انترناسیونال در سال ۲۰۰۹ شد.
داستان یک روز مانده به عید پاک هم به زبان فرانسوی ترجمه و منتشر شده. این کتاب تشویق شده در هفتمین دوره کتاب سال (۱۳۷۸) نیز بوده است. دریافت نشان لژیون دونور از دولت فرانسه هم در کارنامه خانم زویا پیرزادوجود دارد.
روح داستان بر خلاف بقیه آثاری که از زویا پیرزاد خواندم، عاری از صداقت همیشگی بود. نویسنده برای جلب هم دردی و شهید نمایی شخصیت اول قصه، مردی را که سر راهش قرار گرفته به عنوان یک موجود کامل معرفی میکند. او هم پولدار است هم خاکی هم خیر هم هنر شناس هم وفادار هم اصیل و نجیب زاده و باقی صفات عالی.
بر خلاف داستانی مثل چراغها... در اینجا نویسنده اشراف به فضای داستان خود ندارد و برای همین هم در دورهای که گوشی موبایل استفاده میشود لز کوپن و کوپن فروش صحبت به میان میآید.
یا ماشین شخصی مرد داستان جگوار است که اساسا در ایران وجود ندارد یا خیلی سال پیش از رده خارج شده است.
همین عدم اشراف به فضای واقعی، عمده مکانها و شخصیتها و مسائل مربوط به آنها کلیشهای از آب درآمده است. داستان برای زمان خود نیز حتی، بوی رخوت و کهنگی میدهد. از شوهر سابق زن و علت این جدایی اطلاعات مفیدی در داستان نیست. به نظر میرسد بیشتر تلاش نویسنده در جهت مظلوم نمایی زنی است که مورد ظلم یک مرد واقع شده و هنگامی که آیوانهوی داستان با پاترول از راه میرسد تمامی دنیا بز علیهش میشوند مگر (به سبک سریالهای ایرانی) نوکر و کلفت خانه که طبق کلیشهی همیشگی خود بسیار رئوف و فهیم هستند.
صدای خانم معتمد آریا از فصل ششم به بعد روی قصه نشسته و یا شاید شنونده در این حوالی به این صدا عادت میکند.
بر خلاف داستانی مثل چراغها... در اینجا نویسنده اشراف به فضای داستان خود ندارد و برای همین هم در دورهای که گوشی موبایل استفاده میشود لز کوپن و کوپن فروش صحبت به میان میآید.
یا ماشین شخصی مرد داستان جگوار است که اساسا در ایران وجود ندارد یا خیلی سال پیش از رده خارج شده است.
همین عدم اشراف به فضای واقعی، عمده مکانها و شخصیتها و مسائل مربوط به آنها کلیشهای از آب درآمده است. داستان برای زمان خود نیز حتی، بوی رخوت و کهنگی میدهد. از شوهر سابق زن و علت این جدایی اطلاعات مفیدی در داستان نیست. به نظر میرسد بیشتر تلاش نویسنده در جهت مظلوم نمایی زنی است که مورد ظلم یک مرد واقع شده و هنگامی که آیوانهوی داستان با پاترول از راه میرسد تمامی دنیا بز علیهش میشوند مگر (به سبک سریالهای ایرانی) نوکر و کلفت خانه که طبق کلیشهی همیشگی خود بسیار رئوف و فهیم هستند.
صدای خانم معتمد آریا از فصل ششم به بعد روی قصه نشسته و یا شاید شنونده در این حوالی به این صدا عادت میکند.
خانم پیرزاد نویسنده کتاب، زندگی بسیاری از زنان جامعه را نوشتهاند. داستان زندگی زنی که باید قوی باشد و برای زندگی خودش و فرزندش تلاش کند. زنی که خیلی وقتها خودش را فراموش میکند و همه کس و همه کارها را بر خودش و خواستهاش مقدم میدارد. آرزو شخصیت اول این داستان در بنگاه املاک که از پدرش به ارث مانده کار میکند و مخارج زندگی خودش مادش و دخترش و بدهکاریهای پدر مرحومش را میدهد و وقتی تصمیم میگیرد مجدد ازدداج کند دخترش و مادرش و حتی دوستش هریک به نوعی او را سرزنش میکنند دوست داشتم که خانم پیرزاد در داستان به طور شفاف و مستقیم ازدواج آرزو را بنویسد. و اجرای زیبای خانم معتمد اریا را دوست داشتم خیلی خیلی خوب بود مخصوصا با آهنگ سازیهای اقای زارع که عالی شده بود. اگر کتاب رو خودم میخوندم به راحتی و به این زیبایی نمیتونستم تصویر سازی کنم.
یه جایی مادر آرزو که دوست پسر داشتن دختر همسایه را خوب میداند ازدواج مجدد دختر خودش را تحمل نمیکند و این نیست مگر ترس از دست دادن، واقعا وقتی فکر میکنم میبینم که چه جالب شیرین دوست ارزو و مادر آرزو و دختر ش وقتی میفهمند او میخواهد ازدواج کند ناراحت میشوند مهم ترین دلیل که به زبان نمیاورند و پنهان میماند ترس از دست دادن خود ارزوست انها هر یک آرزو را برای خودشان میخواهند و ته آرزو را برای خودش، وگرنه باید از خوشحالی او شاد میشدند. کتاب خوبی است پیشنهاد میکنم حتما صوتیاش را بشنوید خیلی خیلی برای شبهای بلند زمستان و سکوتش مناسب است بعضی از لحظات این قدر واقعی است که به نظر میرسد درحال تماشای فیلم هستید تا شنیدن کتاب
ممتونم از کتابراهیهای عزیز برای این حسن سلیقه وانتخاب🙏🙏🙏🙏🙏
یه جایی مادر آرزو که دوست پسر داشتن دختر همسایه را خوب میداند ازدواج مجدد دختر خودش را تحمل نمیکند و این نیست مگر ترس از دست دادن، واقعا وقتی فکر میکنم میبینم که چه جالب شیرین دوست ارزو و مادر آرزو و دختر ش وقتی میفهمند او میخواهد ازدواج کند ناراحت میشوند مهم ترین دلیل که به زبان نمیاورند و پنهان میماند ترس از دست دادن خود ارزوست انها هر یک آرزو را برای خودشان میخواهند و ته آرزو را برای خودش، وگرنه باید از خوشحالی او شاد میشدند. کتاب خوبی است پیشنهاد میکنم حتما صوتیاش را بشنوید خیلی خیلی برای شبهای بلند زمستان و سکوتش مناسب است بعضی از لحظات این قدر واقعی است که به نظر میرسد درحال تماشای فیلم هستید تا شنیدن کتاب
ممتونم از کتابراهیهای عزیز برای این حسن سلیقه وانتخاب🙏🙏🙏🙏🙏
بعد از تموم شدن کتابهای خانم پیرزاد سختترین کار برای من بیرون اومدن از فضای داستان و برگشتن به ریتم عادی زندگیه به وضوح از وسطای داستان کسل میشم که کتاب داره تموم میشه از بس که توی خلق فضای داستان استادانه عمل میکنن. نکته جالب و مشترک این کتاب با کتاب چراغها را من خاموش میکنم اینه که خیلی به مسأله دوست داشتن خود اشاره میکنه چیزی که خیلی از خانوما وقتی درگیر زندگی مشترک و بچهها میشن فراموش میکنن و ربطی نداره به اینکه اون خانم خانه دار باشه (مثل کلاریس داستان چراغها را من خاموش میکنم) یا شاغل (مثل ارزو کتاب عادت میکنیم) و به خانومها نشون میده نادیده گرفتن خودشون و صرفا فداکاری برای دیگران چقدر خطرناکه و شخصیت هر دوکتاب خانمهایی هستن که دارن همه تلاششونو میکنن تا بهترین هارا برای بقیه محیا کنن سکوت کنن تا کسی نرنجه و... توی هر دو تا کتاب هم ما شاهد اتفاقی هستیم که خوددوستی به شخصیتهای اصلی داستان یاداوری میکنه و جالب تر اینکه این موضوع فداکاری افراطی خانومها تو زندگی معطوف به زمان خاصی هم نیست به نظرم هنوزم خیلیها این مدل از خودگذشتگی نشونه مادر خوب بودن و زن خوب بودن میدونن و تا وقتی این موضوع هست کتابهای خانم پیرزاد حرف برای گفتن دارنای کاش رمانهای بیشتری مینوشتن با این توضیح که این کتاب پر از اتفاقای هیجان انگیز و یهویی نیست و داره یه زندگی روزمره رو روایت میکنه که این روایت هر چند بی هیجان برای من خیلی جذاب بود. من از صدای خانم معتمد اریا هم خیلی لذت بردم و به نظرم خوب اجرا کرده بودن و کار بی نظیر اقای زارع که یه حال و هوای دیگه به کتاب میدادن
زویای پیرزاد نازنین، مثل همیشه با قلمش جادو میکند. ما را در زندگی شاید معمولی شخصیت هایش غرق میکند. آنچنان که گویی خودمان آن تجربهها را زیسته ایم. آنچنان که برای آنها غصه میخوریم، با آنها شاد میشویم، اشک میریزیم و.... چه سِحری در قلمش دارد که ما را میبرد به عمق زندگیها، و با توصیف صحنهها، خانهها، افراد، تابلوها و... همه آنها را مثل تصاویری زنده و پویا در جلوی خود میبینیم. کوچکترین لحظات را لمس میکنیم، و حتی با در و دیوار خانهی شخصیتها آشنا میشویم. کتاب عادت میکنیم را بسیار دوست داشتم. داستان، پردازش شخصیتها و همه و همه عالی بود. صدای خانم معتمدآریا دلنشین بود اما گاهی در مکث و فراز و فرود، اشتباهات قابل اغماضی داشتند. در کل، خواندن یا شنیدن این کتاب را توصیه میکنم.
قلم خانم پیرزاد را خیلی دوست دارم، اما این داستان اصلا چیزی نبود که انتظار داشتم
منطق داستان درست نبود، چطور خانوادهای که تا این حد راجع به ازدواج مجدد سختگیر و متعصب است و آن را مایه آبروریزی میداند با داشتن دوست پسر موافق است و آن را مایه فخر و مباهات میداند و دنبال معرفی و پز دادن آن در محافل و مهمانیهاست؟؟!!!!
صرفا شخصیت پردازی عالی و تعریف روابط انسانی را بسیار دوست داشتم
ای کاش روایت این کتاب را هم خانم مقدمی انجام میدادند، این جملات بریده و مکثها و اینکه هیچ احساس لطیف و زنانهای در صدای خانم معتمدآریا نبود، از جذابیت داستان کاسته بود
این کتاب را یکبار گوش کردم اما "چراغها را من خاموش میکنم" را بارها گوش کردم و همچنان صدر لیست کتابخانهام است
ممنون
منطق داستان درست نبود، چطور خانوادهای که تا این حد راجع به ازدواج مجدد سختگیر و متعصب است و آن را مایه آبروریزی میداند با داشتن دوست پسر موافق است و آن را مایه فخر و مباهات میداند و دنبال معرفی و پز دادن آن در محافل و مهمانیهاست؟؟!!!!
صرفا شخصیت پردازی عالی و تعریف روابط انسانی را بسیار دوست داشتم
ای کاش روایت این کتاب را هم خانم مقدمی انجام میدادند، این جملات بریده و مکثها و اینکه هیچ احساس لطیف و زنانهای در صدای خانم معتمدآریا نبود، از جذابیت داستان کاسته بود
این کتاب را یکبار گوش کردم اما "چراغها را من خاموش میکنم" را بارها گوش کردم و همچنان صدر لیست کتابخانهام است
ممنون
کتاب جالبی بود. حقایق زندگی روزمرهی یک زن مطلقه که در دههی چهل و پنجاه زندگی خویش است. کاملا حقایق زندگی یک خانم مطلقهی فرزند دار را نشان داده و مادری دارد که بسیار یک دنده و لجباز و دیکتاتور است و حرف حرف خودش است
فداکاری یک زن را نشان میدهد که چه در برابر فرزند خویش و چه در برابر مادر خویش باید ایثار کند و آنها برایش تصمیم بگیرند. در این کتاب به خوبی مشکلات اجتماعی این زنان ا نشان داده واینکه بعضی زنها حتی اگر موقعیت مالی خوبی داشته باشند از لحاظ عاطفی نمیتوانند نه از طرف خانوادهی خویش و نه از فرزند خویش تامین شوند. همیشه فکر میکنیم پول حلال مشکلات است اما گاهی مشکلات از مشکلات مالی فراتر میشوند و متاسفانه غیر قابل حل شدن
فداکاری یک زن را نشان میدهد که چه در برابر فرزند خویش و چه در برابر مادر خویش باید ایثار کند و آنها برایش تصمیم بگیرند. در این کتاب به خوبی مشکلات اجتماعی این زنان ا نشان داده واینکه بعضی زنها حتی اگر موقعیت مالی خوبی داشته باشند از لحاظ عاطفی نمیتوانند نه از طرف خانوادهی خویش و نه از فرزند خویش تامین شوند. همیشه فکر میکنیم پول حلال مشکلات است اما گاهی مشکلات از مشکلات مالی فراتر میشوند و متاسفانه غیر قابل حل شدن
با تشکر از خانوم پیرزاد.. اماکتاب چراغها را من خاموش میکنم بسیار زیباتر و ملموس تر بود... خسته نباشید به خانوم معتمد آریا اما متاسفانه ایشون نتونستن حس و صدای تمام شخصیت هارو منتقل کنند و بسیاری از جاهای داستان نمیدونستی کدوم شخصیت صحبت میکنه و کاملا متن رو یکنواخت میخوندن... آرزو نقش یک زن مهرطلب و ایثارگر رو داشت که این توی زندگی این روزها بسیار دیده میشه با خامی و ناپختگی ازدواج اول رو پایان داده و بعد سالها تصمیم به ازدواج مجدد میگیره بازم با خامی و ناپختگی تا اونجا که خبر ازدواج خودش رو توی مراسم ازدواج دوست دختر خودش به همه اعلام میکنه و باعث میشه کسی ازون عروسی لذت نبره
سلام خدمت همه دوستان کتابراهی این کتاب خانم زویا پیرزاد هم برای من مثل زندگی بود زیبا، روان، آرام و دوست داشتنی من عاشق قلم ایشون هستم ولی هزار حیف که خانم معتمد آریا به هیچ وجه برای خوانش کتاب مناسب نبودند یعنی نه این کتاب به نظر من کلا صداشون به درد قصه گویی نمیخوره یعنی برای من تمام لذت کتاب همراه بود با رنج صدای ایشون قرار نیست حالا چون هنر پیشهی خوبی هستند لزوما صدای خوبی هم داشته باشند بر عکس کتابهای دیگهی این نویسنده با صدای سوگل خلیق و شبنم مقدمی عالی بودند به نظرم منهای صدای راوی که بسیار بد بود خود کتاب عالی بود خیلی دوستش داشتم،
نیمه اول کتاب دوست نداشتم آرزو شخصیت اصلی محکم و کاربلد اما ناشی در تنظیم روابط و مدام دوستش شیرین با لودگی و کنایه باید رفتارهاش را تعدیل کند
اما نیمه دوم کتاب خوب بود از وقتی آرزو خوشحال شد اما چرا باز به خاطر دیگران به روال نچسب قبلی چسبید و عادت کرد؟ چرا آدمها بقیه را همانطور که خودشون دلشون میخواد میخوان؟ چرا از خوشحالی دیگران استقبال نمیکنن؟ چقدر برخورد مادر و دختر و دوستش زننده شد و آرزو چه تخلیهای کرد خودشو وقتی از فاجعه کودکیش گفت ولی باز هم مادرش خجالت نکشید
درضمن اجرای فاطمه معتمدآریا عزیز عالی بود مخصوصا وقتی آرزو با خودش حرف میزد
اما نیمه دوم کتاب خوب بود از وقتی آرزو خوشحال شد اما چرا باز به خاطر دیگران به روال نچسب قبلی چسبید و عادت کرد؟ چرا آدمها بقیه را همانطور که خودشون دلشون میخواد میخوان؟ چرا از خوشحالی دیگران استقبال نمیکنن؟ چقدر برخورد مادر و دختر و دوستش زننده شد و آرزو چه تخلیهای کرد خودشو وقتی از فاجعه کودکیش گفت ولی باز هم مادرش خجالت نکشید
درضمن اجرای فاطمه معتمدآریا عزیز عالی بود مخصوصا وقتی آرزو با خودش حرف میزد
کتاب را خیلى دوست داشتم، خانم زویا پیرزاد به قدرى روان مینویسند که میتوانى با شخصیت هاى داستان همزاد پندارى کنى، من احساس میکنم آرزو را از نزدیک میشناسم و با خلق و خویش آشنا هستم وقتى کتاب را شروع کردم دلم میخواست سریعتر جلو بروم ببینم دغدغه هاى آرزو کى تمام میشود و شاهکار اصلى که دلنشینى کتاب را تکمیل میکنه صداى شیوا و گیراى خانم فاطمه معتمد آریاست که گوشنواز گیراست و داستان را شیرینتر و جذابتر میکند من شخصاً خواندن این اثر جذاب را به رمان خوانها توصیه میکنم
کتاب رو خیلی دوست داشتم. ادمهای جیب خالی پز عالی هم زیاد دیدم. بنگاه هم کار کردم. البته کار بنگاه به این اسونی که گفته بود نیست. ولی بچههای لوس و پر توقع همونطور هستن که گفته بود. و من اینو دیدم که بچههای طلاق از هر والدی که دور باشن به اون بیشتر احساس خوبی دارن و همونم ملاکی میکنن برای سنجش ارتباط سابق پدر و مادر که غلطه.
و امیدوارم یه روزی فیلمی از روی این کتاب ساخته بشه.
صدای خانم معتمد آریا هم که عالی.
و امیدوارم یه روزی فیلمی از روی این کتاب ساخته بشه.
صدای خانم معتمد آریا هم که عالی.
کتاب عزیزم، خیلی من دوسش داشتم، حالت روزمره بود و اصلاً فراز و فرود زیادی نداشت اما خیلی جزییاتش رو قشنگ گفته بود، موسیقی متن عالی، صدای معتمدآریا عالیتر، ۸ ساعت بود.
داستانم راجب آرزو یه زن ۴۱ سالهست که از همسرش جدا شده و با مادر و دخترش زندگی میکنه. این دومین کتابی بود که از زویا پیرزاد گوش دادم، اولی که عالی بود اینم خوشم اومد و قلمش رو پسندیدم، شد بکی از نویسندههای محبوبم.
داستانم راجب آرزو یه زن ۴۱ سالهست که از همسرش جدا شده و با مادر و دخترش زندگی میکنه. این دومین کتابی بود که از زویا پیرزاد گوش دادم، اولی که عالی بود اینم خوشم اومد و قلمش رو پسندیدم، شد بکی از نویسندههای محبوبم.
خیلی خوب بود. شنیدن دغدغههای یک خانم ۴۰ ساله که به شدت از مادرش خشم داره و درگیر دغدغههای فرزندشه. به نظرم اصلن فمنیستی نبود. خانمها و آقایان همیشه به هم نیاز دارند و باید این رو بپذیریم. حتی اگر این نیاز مالی و جسمی نباشه. خوانش خانم معتمد آریا فوق العاده بود. خیلی به کاراکتر اصلی میخورد. همیچنین موسیقی متن من رو میبرد دقیقا به همون لحظه رو روز و باعث میشد دقیقا با کاراکتر اصلی همدردی کنم.
کتاب ماجراهای روزمرگی یک زن را روایت میکند.
قلم خانم پیرزاد بسیار روان و پردازش جزئیاتشون فوق العاده زیاده.
من به شخصه از قلمشون لذت میبرم.
در مورد گویندگی خانم معتمد آریا، به نظرم بیان و گویششون سلیقهای هستش، در فصلهای میانی به انتها شنیدنی تر و جذاب تر میشه.
اما خواندن کتاب بدون شنیدن صدای گوینده شخصیت سازی هارو بهتر و قدرتمندترمیکنه.
در کل شنیدنشان خالی از لطف نیست.
قلم خانم پیرزاد بسیار روان و پردازش جزئیاتشون فوق العاده زیاده.
من به شخصه از قلمشون لذت میبرم.
در مورد گویندگی خانم معتمد آریا، به نظرم بیان و گویششون سلیقهای هستش، در فصلهای میانی به انتها شنیدنی تر و جذاب تر میشه.
اما خواندن کتاب بدون شنیدن صدای گوینده شخصیت سازی هارو بهتر و قدرتمندترمیکنه.
در کل شنیدنشان خالی از لطف نیست.
نویسنده جزییات و زندگی روزانه و فرهنگ مردم رو خوب به تصویر میکشه و جالب اینه که در هر رمان خانوم پیرزاد آدم با شخصیتهای داستان کاملا ارتباط بر قرار میکنه و شخصیتهای خاکستری آدمها به خوبی خلق شدن یعنی دوقطبی مثبت کامل و منفی کامل در داستانهای ایشون نیست که این مساله بر خلاف رمانهای ایرانی خیلی خوب پردازش شده در کل خوب بود که خوانش خانوم معتمد آریای عزیز این داستان رو دلنشین و جذاب تر کرده بود.
کتاب عادت میکنیم و کتاب چراغ هارا من خاموش میکنم هردو نوشته خانم پیرزاد هستند و هردو روزمرگیهای یک زن معمولی را توصیف میکند اما این کتاب اصلا در سطح کتاب چراغها را من خاموش میکنم نبود بنظرم خیلی کسل کننده و بی سرانجام بود در حین داستان مدام منتظر یه اتفاق خاص هستی اما داستان هیچ فراز و فرودی نداره و برای من بسیار بسیار ساده و خسته کننده بود
صدای راوی رو دوست داشتم و حس میکنم دارم یکی از فیلمهای فاطمه معتمدآریا رو میبینم، توصیف جزئیات داستان خیلی خوب بود و شاید فیلمنامه میشد اثر بهتری میشد...
ولی متاسفانه جذب محتوای داستان نشدم، خط داستان معلوم نبود. یک خط در میون این بود که «شیرین گفت، سیمین گفت» پرش خیلی داشت و اصلا قابل مقایسه با کتاب چراغها را من خاموش میکنم نیست
ولی متاسفانه جذب محتوای داستان نشدم، خط داستان معلوم نبود. یک خط در میون این بود که «شیرین گفت، سیمین گفت» پرش خیلی داشت و اصلا قابل مقایسه با کتاب چراغها را من خاموش میکنم نیست
سوژی کتاب که زنی بود در چندین جایگاه. دختر و درجایی دیگر مادر و باز درجایی دیگر زنی که در محلی کاملا مردانه کار میکند. بسیار جذاب بود و در عین حال برای خواننده بخصوص به خواننده های خانم حس خوب همزاد پنداری میدهد وهمچین یاداور میشود که هرانسان برای رسیدن به ارزوهایش باید اول یاد بگیرد خودش را دوست بدارد. خواندن این کتاب را به خصوص خانمهای عزیز توصیه مینمایم
من کتابهای خانم پیرزاد رو اکثرشون رو هم خوندم هم گوش دادم ولی نیم ساعت از این کتاب و گوش دادم واقعا کلافه شدم با وجود علاقه زیادم به خانم معتمد اریا وای اصلا نتونستم با صداشون این کتاب و گوش بدم قبل از این کتاب هارو با صدای خام مقدمی و خلیق گوش دادم که عالی بودن و اصلا دوست نداشتم کتاب و تموم کنم
نویسنده عالی ولی گوینده اصلا خوب نیست
نویسنده عالی ولی گوینده اصلا خوب نیست
با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیززز.. به نظر بنده کتاب شخصیت یه خانوم که بسیاررر در رفتار و تصمیمش بیماررر بود با اون سن.. و اینکه من خیلییی خانوم معتمداریا رو دوست دارم ولی اصلا اون حس و به ادم القا نمیکرد ادم احساس میکنه کاغذی جلویشان گذاشتن و فقط میخوانند که این برای کتاب صوتی اصلا خوب نیست... با ارزوی بهترینها برای قلم شما 💖💖
انتخاب گوینده بسیار بد بود اصلا حس و حال جملات را نمیرساند با کلافگی تمومش کردم کتاب چراغها را من خاموش میکنم خانم پیرزاد را با جان و دل گوش کرده بودم و بسیار لذت بردم البته راوی داستان خانم شبنم مقدمی بودندبا احترام زیادی که برای بازی خانم معتمد آریا قائل هستم از ایشان خواهش میکنم که دیگر خوانش کتاب را بر عهده نگیرند
واقعا عااااالی
من شاید بالای صدبار و یا دویست بار این کتاب رو خوندم و به فایل صوتی آن گوش دادم.
روزمرگی برای من وقتی از سر کار بر میگردم و به کارهای خونم رسیدگی میکنم بهترین و آرامش بخشترین قسمت زندگی میشه و این کتاب و دیگر کتابهای خانم پیرزاد عالی هستند.
صدای خانم معتمد آریا هنرمندانه به توصیف این حس خوب پرداخته است. ❤️❤️❤️❤️❤️
من شاید بالای صدبار و یا دویست بار این کتاب رو خوندم و به فایل صوتی آن گوش دادم.
روزمرگی برای من وقتی از سر کار بر میگردم و به کارهای خونم رسیدگی میکنم بهترین و آرامش بخشترین قسمت زندگی میشه و این کتاب و دیگر کتابهای خانم پیرزاد عالی هستند.
صدای خانم معتمد آریا هنرمندانه به توصیف این حس خوب پرداخته است. ❤️❤️❤️❤️❤️
مانند دیگر کتابهای پیرزاد، بسیار قابل لمس و نزدیک به خواننده و شنونده، موضوعی بهظاهر ساده ولی تنیده شده در تاروپود زندگی مردم خصوصا بانوان، کتابی که بسیار ارزش خواندن، هدیه دادن و شنیدن دارد. صدای بانو معتمدآریا، حس خوب فیلمهای دهه ۶۰ و ۷۰ را با متن این کتاب به شنونده منتقل میکند.
خواندن و شنیدن این کتاب را توصیه میکنم.
خواندن و شنیدن این کتاب را توصیه میکنم.
درود. کتاب چراغهای خانم پیرزاد رو بسیار دوست داشتم توقعم از این کتاب هم ب همان اندازه بود ولی اصلا...
خانم فاطمه معتمد آریا برایم بسیار عزیز هستند و بازی ایشان را بسیار دوست دارم ولی گویندگی شون رو نپسندیدم.
متن بسیار بریده بریده بود. بیان جزئیات زیاد از حد بود و حوصله سر بر.
جذابیتی در داستان نبود ومن فقط میخواستم کتاب تمام شود.
خانم فاطمه معتمد آریا برایم بسیار عزیز هستند و بازی ایشان را بسیار دوست دارم ولی گویندگی شون رو نپسندیدم.
متن بسیار بریده بریده بود. بیان جزئیات زیاد از حد بود و حوصله سر بر.
جذابیتی در داستان نبود ومن فقط میخواستم کتاب تمام شود.
درود
در این داستان روال یک زندگی و طرز تفهیمش به شنونده خیلی عالی بود طوریکه شخصیتها رو کاملا با رفتارشون درک کردم. من آهنگ فوق العاده زیبای این داستان رو دوست داشتم. صدای خانم معتمد اریا هم خوب بود ولی چون عادت نداشتم به صدای گویندگی ایشون، اولش برام پذیرشش سخت بود بعد عادت کردم تشکر از نویسنده. 👌🙏
در این داستان روال یک زندگی و طرز تفهیمش به شنونده خیلی عالی بود طوریکه شخصیتها رو کاملا با رفتارشون درک کردم. من آهنگ فوق العاده زیبای این داستان رو دوست داشتم. صدای خانم معتمد اریا هم خوب بود ولی چون عادت نداشتم به صدای گویندگی ایشون، اولش برام پذیرشش سخت بود بعد عادت کردم تشکر از نویسنده. 👌🙏
درود بر دوستان جان
همیشه ابتدای کتابهای صوتی بهتره است درباره صدا توضیح بدیم و به نظرم صدا وموسیقی به طور کلی خوب هست
داستان هم بسیار ساده و روان و جذاب هست
نویسنده محترم ایران بانو زویا پیرزاد در داستان از زیباییهای ایران جان هم کاملا دلبرا سخن و گفتگو داشتند
بخوانید و بدانید باید به زندگی عادت کنید
همیشه ابتدای کتابهای صوتی بهتره است درباره صدا توضیح بدیم و به نظرم صدا وموسیقی به طور کلی خوب هست
داستان هم بسیار ساده و روان و جذاب هست
نویسنده محترم ایران بانو زویا پیرزاد در داستان از زیباییهای ایران جان هم کاملا دلبرا سخن و گفتگو داشتند
بخوانید و بدانید باید به زندگی عادت کنید
کتابهای خانم زویا پیرزاد در مورد زندگی روزمره زنانی است که خانواده وجامعه فرصتی به آنها نداده که زندگی دلخواه خود را داشته باشند و همیشه از خود گذشتن تا خانواده و دیگران زندگی راحتی داشته باشند. ولی خوشحالم که در این دوره دختران و زنان مثل نسل ۵۰ و ۶۰ و قدیم تر نیستنداین امر باعث شده که موفق تر باشند.
من این کتاب را از، کتاب چراغها را من خاموش، میکنم بیشتر دوست داشتم قصه یه مادر مجرده خانومهایی که در وضعیت مشابه هستن حتما بخونن یا گوش بدن ارامش حس خوب میگیرن حتما برای اوقات تنهایی و فراغت خیلی، خوب، بود و لذت بردم خانم معتمد آریا صدا و اجراشون دلنشین و گیرا بود من این کتاب را از قبلی بیشتر دوست داشتم
خیلی تاثیرگذار بود، ادم رو به فکر وا میداره و باعث میشه خودت و رفتارت رو بازبینی کنی و ببینی اطرافیانت ارزش اینهمه ازخود گذشتگی رو دارند یا باید یک کم بیشتر به خودت و خواستههات توجه کنی، وقتی که ادمها تو رو فقط برای این دوست دارن که هواشون رو داری و همین که یک کم میخوای به خودت توجه کنی تنهات میذارن
عالی بود خواننده داستان خانم معتمد اریا فوق العاده بود امیدوارم باز هم از ایشون کتاب بشنویم. اهنگ داستان خیلی قشنگ و متناسب بود. روابط ادمهای داستان روان ساده و قشنگ بود. نقش شخصیتها خیلی زیبا باز شده بود و میشد تصور کرد و همراه شد. نمایشی قشنگ زیبا، تمرین فن بیان با سرکار خانم معتمد اریا با داستانی صمیمی و روان
خدمت همه کتاب دوستان عزیز
امروز در مورد کتاب عادت میکنیم از نویسنده ایرانی زویا پیرزاد را کمی با هم صحبت کنیم. کتاب روایتگر داستان زندگی زنی است که قبلاً ازدواج کرده و صاحب دختری بنام آیه است. زن آرزو نام دارد و قبلاً با پسرخاله خود ازدواج کرده است و متاسفانه به طلاق ختم شده. او بعد از مرگ پدرش کار خودش را رها میکند و تصمیم میگیرد تا شغل پدری که مشاور املاک است را ادامه دهد. کتاب رنگ لعابی امروزی دارد و مشکلات و مصائب زنها در ایران را با زبان داستان بیان کرده است. به نظر من این کار خانم پیرزاد از کتاب قبلی ایشان یعنی چراغها را من خاموش میکنم جذاب تر بود. در کتاب مسائلی بیان میشود که شاید در جامعه فکری امروز ایران حل شده باشد ولی در کتابها به صورت اندک دیده میشود. ایشان این مسائل را به صورت خیلی زیبا و با درون مایه صحیح بیان کرده است. از اختلاف فکری بین نسلها میان مادر و دختر خودش و جامعه که به یک زن مطلقه چه نگاهی میتواند داشته باشد. که به نظر من از شیوایی و حلاوت خاصی برخوردار است. در مجموع کتاب با قلمی زیبا و خوشخوان است که مطالعه آن را به همه عزیزان پیشنهاد میکنم. تنها مشکل من با نسخه صوتی این کتاب بود که به نظر من با همه استادی و صدای زیبای فاطمه معتمدآریا برای اینکار خوب نبود و در نقاطی حس کتاب را نمیتوانند بیان کنند. چون به نظر من فقط معروف بودن مهم نیست در خوانش کتابهای صوتی بیشتر انتقال حالات در موقع خوانش مهم است. لین کتاب نوشته زویا پیرزاد از انتشارات خوب نشر مرکز چاپ شده است و ناشر صوتی آن نوین کتاب گویا با خوانش فاطمه معتمدآریا است. سپاس از شما که تا اینجا با من همراه بودید و امید از مطالعه این کتاب مثل من لذت ببرید.