نیمه اول کتاب دوست نداشتم آرزو شخصیت اصلی محکم و کاربلد اما ناشی در تنظیم روابط و مدام دوستش شیرین با لودگی و کنایه باید رفتارهاش را تعدیل کند
اما نیمه دوم کتاب خوب بود از وقتی آرزو خوشحال شد اما چرا باز به خاطر دیگران به روال نچسب قبلی چسبید و عادت کرد؟ چرا آدمها بقیه را همانطور که خودشون دلشون میخواد میخوان؟ چرا از خوشحالی دیگران استقبال نمیکنن؟ چقدر برخورد مادر و دختر و دوستش زننده شد و آرزو چه تخلیهای کرد خودشو وقتی از فاجعه کودکیش گفت ولی باز هم مادرش خجالت نکشید
درضمن اجرای فاطمه معتمدآریا عزیز عالی بود مخصوصا وقتی آرزو با خودش حرف میزد
اما نیمه دوم کتاب خوب بود از وقتی آرزو خوشحال شد اما چرا باز به خاطر دیگران به روال نچسب قبلی چسبید و عادت کرد؟ چرا آدمها بقیه را همانطور که خودشون دلشون میخواد میخوان؟ چرا از خوشحالی دیگران استقبال نمیکنن؟ چقدر برخورد مادر و دختر و دوستش زننده شد و آرزو چه تخلیهای کرد خودشو وقتی از فاجعه کودکیش گفت ولی باز هم مادرش خجالت نکشید
درضمن اجرای فاطمه معتمدآریا عزیز عالی بود مخصوصا وقتی آرزو با خودش حرف میزد