نقد، بررسی و نظرات کتاب کتابخانه‌ی نیمه شب - مت هیگ

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
آنیتا ارزانی
۱۴۰۱/۰۱/۱۴
درود
۱. سبک داستان سورئال است
۲. نام رمان ارتباط منطقی با داستان دارد
۳. ایده داستان ارزیابی نوع زندگی است
۴. فضاسازی کاملا رعایت شده
۵. چارت داستانی دارای پرداخت عالی است، کشش، تعلیق، دیالوگها، و جمله بندی با استفاده از یک ریتم هماهنگ، خواننده را بدنبال داستان میکشد
۶. مخاطب، طیف جوان و با کمی تخفیف بزرگسال
۷. هدف داستان: هوشیاری ذهن خواننده نسبت به نوع تصمیم گیری در زندگی و حساسیت انتخاب‌ها و نتایج ملموس آن‌ها در زندگی هر فرد
۸. نگاه: روانشناختی و تبعات اجتماعی
۹. ریتم داستان: فوق‌العاده قوی، با پی رنگی که خواننده را برای پایان با خود میکشد
۱۰. زاویه دید نویسنده: فراخوانی برای تکرار نکردن تجربه قهرمان داستان، و نساختن حسرت‌های بیهوده از گذشته
۱۱. پایان بندی جذاب و آموزنده
۱۲. نکات بالا نقد من از داستان بود، ولی نظری هم دارم، هنر هر نویسنده این است که خواننده با نوشتارش همذات پنداری داشته باشد که از این بابت مت هیگ را نشسته بر صندلی موفقیت میبینم. از دریچه‌ای نو ارزش زندگی کردن را با قایق تفکر به اقیانوس تجربه می‌اندازد. ۱۳. از قلم نویسنده، آشنا زدایی‌های نابی بکار برده شد که مانند الماس بر نگین کتاب میدرخشد و لذت خواندن را دو چندان میکند.
۱۴. توصیه میکنم مطالعه کنید، بی تردید خودتان را خواهید یافت. یک چراغ راه رایگان
یاس
۱۴۰۱/۰۱/۰۴
بیشتر ماها همیشه تو زندگیمون حسرت میخوریم چرا اینطور رفتار کردیم... اصلا چرا اینطوری شد... کاش این کارو قبول میکردم و...
. نورا تونست جای همه ما زندگی‌هایی رو تجربه کنه که هیچ حسرتی توش نباشه و حتی زندگی‌هایی رو زندگی کرد که خیلی خیلی بهتر هم بود.. درسته نمیتونیم هیچکدوم از این کار هارو انجام بدیم... نه تو داستان رفتن، نه زندگی دیگه رو تجربه کردن، نه دیدن آدمای عزیز گذشته زندگیمون و... ولی... ولی میتونی خودت کتاب حسرت هات رو بنویسی میتونی توش زندگی کنی. حتی میتونی تغییرش بدی بدون اینکه لازم به کسی باشه. اینو بدون قرار نیست حتما چیزیو تجربه کنیم تا برامون درس بشه.
.
خیلی دوست دارم بیشتر بگم ولی داستانو همین الانشم انگار دارم لو میدم. خلاصه این کتابو به کتاب دوستان حتما پیشنهاد میکنم.
.
پ. ن: از همین حسرت هامون لذت ببریم چون شاید در زندگی‌های دیگه خیلی چیزا با بودنشون تغییر می‌کرد که خیلی بدتر بود.
Samaneh Hooshmandi
۱۴۰۱/۰۱/۰۷
به این میگن تخیل عالی. تاثیرگذار و اموزنده. مطمعنم روی دیدگاهم در لحظه‌های مایوس کننده زندگی تاثیر میذاره. بنظرم حتی اگه من دقیقا همینطوری که الان هستم بازم دراینده بوجود بیام و یا متفاوت از این چیزی که هستم بوجود بیام. وحتی اگه همین الان همزمان درجاهای دیگه‌ای از هستی همینطوری که هستم وجود داشته باشم ویامتفاوت وجود داشته باشم هیچ تفاوتی بحال من نداره چون من چیزی ازش نمیدونم. نتیحه این که من همین یبار هستم و بهتره خوب زندگی کنم. مگه اینکه بعداز مرگ اگاهی من از بین نره و شکل دیگه‌ای از زندگی باشه و من درکش کنم وهمینطور این زندگی و مرگها ادامه پیداکنه. اما اگه قبلا در زندگی دیگه‌ای مرده باشم و یا مرگ در این زندگی اولین مردن من باشه و بعدش من چیزیو بخاطر نیارم وهمینطور این زندگی و مرگها ادامه داشته باشه بدون اینکه من چیزی ازش بیاد داشته باشم ویا کلا خاموش بشم بازم میرسیم به اینکه من همین یبار وجود دارم وبهتره که خوب زندگی کنم🤔😉🤐
محدثه کرمی
۱۴۰۱/۰۱/۰۳
این کتاب عالی بود ممنون از کتابراه که رایگانش کرد انقذر جذاب بود که ازصب نشستم پاش ونتونستم کنارش بزارم من خودم عاشق کتاب‌های با موضوع جهان‌های موازی کوانتم تناسخ و کتاب‌های تخیلی هستم چون قوه تخیل خوبی هم دارم خودم جای شخصیت اصلی داستان حس میکردم و به موضوع جهان موازی اعتقاد دارم و دلم میخواست ومیخواد که همچین تجربه‌ای برای منم هم وجود داشته باشه خیلی جالب که بتونی زندگی‌های مختلفی داشته باشیاین کتاب به ما میگه مهماینکه خودمون باشیم ببینیم خودمون چیمیخوایین عشق بورزیم و خودمون قربانی ارزو‌ها خواسته حسرت هامون نکنیم خیلی وقت‌ها خیلی حسرت که میخوریم شاید اگ بهش میرسیدیم شاید واقعا اونی نبود که میخوانستیم اونطور که ما تصورش میکردیم وهر چیزی کنار اون راحتی‌ها شیرینی‌های رویاهامون یه سختی‌های هم داره گه تا تجربه زندگیشون نکنیم نمیفهمیم وهمه چیز تحت کنترل ما نیست وهیچ زندگی کامل نیست ممنون ازکتابراه واقعا لذت بردم خیلی کتاب دارم که نخوندمشون ولی این نمیدونم چطورشد انتخابش کردم ولی درست به جا بود پیام هاش برای من
کتاب خوان
۱۴۰۱/۰۷/۱۶
اگر بخوام صادقانه نظر بدم باید بگم که کتاب گیرایی هست و قلم و روند داستان، شما رو درگیر میکنه تا زودتر تمومش کنید. پس به نظرم کتابی نیست که نیمه کاره رها بشه.
اما در مورد خود داستان باید بگم که علیرغم تعاریف زیادی که شنیده بودم، فوق العاده نبود. به نظرم خوب کلمه مناسبی برای توصیف محتوای کتاب هست؛ حتی میشه گفت روانشناسی زرد رو پیروی میکنه. (⛔ اگر کتاب رو نخوندید ادامه کامنت ممکنه که داستان رو لو بده).
نظر من این هست که انگار کتاب درصدد راضی کردن ما بود تا بپذیریم، زندگی فعلی ما بهترین حالت ممکن هست و هر حالت دیگه‌ای به نتایج ناراحت‌کننده منجر میشه. انگار در لحظه خواندن، آدم امیدوار میشه اما میدونه که این امید الکی هست و پوچ، چون نویسنده می‌خواسته این زندگی فعلی بهترین باشه و حتماً چیزی در زندگی‌های دیگه اونو دلزده میکرد در صورتی که دلیل منطقی برای این فرض وجود نداره. شاید نکته مثبت این بود که نشون میداد تصمیم درست و غلط معنی نداره بلکه بسته به فرد میتونه یک تصمیم مناسب یا نامناسب باشه.
در کل میشه گفت کتاب خوبی هست اما تنها ارزش یکبار خوندن رو داره و چیز عجیبی به آدم اضافه نمیکنه.
کاربر Shimagoli
۱۴۰۱/۰۳/۰۴
کتاب بسیار خوب و جذابی هست، مخصوصا برای کسایی که ٣٠ سال رو رد کردن و گاهی فکر میکنن که کاشکی تصمیمات بهتری میگرفتن، کاشکی بیشتر درس میخوندن، کاشکی ازدواج میکردن، کاشکی کار میکردن، کاشکی یه رشته دیگه رو انتخاب میکردن و کلی حسرت دیگه‌ای که باعث میشه از زندگی‌ای که الان فرصت استفاده از اون رو دارن رو از دست بدن و هرروز تعداد این حسرت‌ها بیشتر و بیشتر بشه و نه تنها این اتفاق به نفعشون نیست بلکه خود باعث ایجاد حسرت‌های بیشتری هم میشه.
این کتاب زیبا بهمون یادآوری میکنه که همین الان میتونه بهترین نسخه از زندگی‌هایی باشه که بر اثر تصمیماتی که در گذشته گرفتیم به وجود اومده. به قول سهراب سپهری چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید. فقط کافیه که نقطه‌ی دیدمون رو از حسرت‌ها برداریم و به سمت نعمت‌ها ببریم. قطعا که کار آسونی نیست اما میتونیم با خواستن شروع کنیم و اولین قدم رو برداریم.
خوندن این کتاب و شدیدا توصیه میکنم 🌹
امیرحسین فراهانی
۱۴۰۱/۰۸/۲۰
شاید زمانیکه این کتاب رو خوندم، حس کردم اونقدرها که ازش تعریف و تمجید کردن یک اثر فوق العاده نبود.... میتونستم حدس بزنم قراره چی بشه، چون بارها بصورت فطری، از خودم پرسیدم نسخه‌ی دیگری از من در یک جهان متفاوت از حالا چه میکرد... و هربار خیلی منطقی به این نتیجه رسیدم که آن من، بهترین ورژن از خودمه که میتونم به پاش بایستم و ازش لذت ببرم... این کتاب از ابتدا مشخص بود چه نتیجه‌ای میخواد بگیره. پس من رو شگفت زده نکرد... منتها گامهای رسیدنش به اون مقصود معین، کاملا هنرمندانه چیده شده بود. درک بالای نویسنده از عواطف مختلف... از نقشهای گوناگون... این منو شگفت زده کرد. " فقط قدرت نویسندگی نویسنده "، نه خود کتاب و نه موضوعش که تکراری بود و نه حتی شیوه‌ی روایت داستان که گپ خیلی بزرگی توش بود... و اما اون گپ بزرگ (خطر اسپویل): اینکه نورا با احساسات و عواطف و منویات درونی خودش وارد هر زندگی میشد، نه با احساسات اون نورای درون اون زندگی... مشخص بود از اون زندگی حس رضایتی نخواهد داشت. کسی که چهل سال بدون ازدواج و فرزند یا هر چیز دیگری عمرشو سپری کرده، به یکباره قرار بگیره دراین زندگی پر واضحه که خوشش نخواهد آمد! هر نقشی، هر حسی یک تاریخچه در عقبه‌اش داره. نویسنده باید این مورد رو در نظر میگرفت که اگر با حس همون نورای اون زندگی بخصوص، اجازه‌ی تجربه‌ی همون کتاب زندگی بهش داده میشد، باز هم دلش میخواست اون زندگی رو ترک کنه یا نه...؟! باز هم دوست داشت برگرده به زندگی خاموش خودش...؟ در نهایت کتاب انگیزشی و نسبتا خوبی بود، از اونهایی که در آخرش با خوندن کلمات انتهایی حس میکنی تحت تاثیرقرار گرفتی!
melika baradaran
۱۴۰۱/۰۷/۲۳
کتاب جالبی بود و ایده‌ی جذابی داشت.
فکر این که اگر برمیگشتم و مسیر متفاوتی رو انتخاب می‌کردم خیلی وقتا ما رو رها نمیکنه ولی شخصیت این رمان بر خلاف ما این شانس رو پیدا میکنه که حسرت‌هاش رو زندگی کنه و از نتیجه‌ی انتخاب‌های متفاوتش آگاه بشه.
نقدی که البته من به این کتاب دارم اینه که عمق ماجراها میتونست بیشتر باشه و علاوه بر اون خیلی هندی و قابل پیش بینی، راه‌هایی که فرد فکر میکرد اگر رفته بود بهتر می‌شد باعث بدتر شدن اوضاع میشدن. این به من خواننده این تصور رو القا میکنه که نویسنده‌ی داستان میخواسته دوباره یکی از کلیشه‌های رایج (شاید خیرت در چیزی بوده که اتفاق افتاده) و (شاید اگر فلان راه رو میرفتی اونقدری هم که فکر میکنی خوشحال نمیشدی) رو به خواننده ارائه کنه.
با این وجود اگر دنبال کتابی هستید که به فکر فرو ببردتون حتما این کتاب رو بخونید و به این فکر کنید که شما اگر توی کتابخونه‌ی نیمه شب بیدار می‌شدید چه ماجراهایی رو تجربه می‌کردید؟
حمید میرباقری
۱۴۰۲/۰۳/۲۶
اول باید از مترجم به خاطر ترجمه روونش تشکر کرد هرچند ویراستاری و نگارش کتاب تعریفی نداره و میشه گفت تا حدی زحمت مترجم رو خراب کرده در مورد کتاب چند نکته به نظر من وجود داره اول اینکه نویسنده در برخی فصول کتاب بالاخص فصلی که داره سرسری نسبت به زندگی‌های نورا حرف میزنه مستاصل شده و نمیدونه میخاد چی بگه و چکار کنه در فصول دیگه هم که مفصل از زندگی هاش حرف میزنه بعصی جاها خودش گیج میشه و من خواننده رو هم در این سردرگمی همراه خودش میکنه نکته بعدی اینه که به لحاظ موضوعی هرچند بسیار موشکافانه و دقیق راجع به معنای زندگی حرف زده میشه و فلسفه پشت کتاب بینظیره ولی سلیقه من این رو می‌خواست که وقتی نورا به زندگی‌های مورد تصورش میره خودش در اونجا گنگ نباشه کما اینکه این گنگی نورا در چند زندگی باعث از بین رفتن میلش به اون زندگی میشه که به نظرم از لحاظ فلسفه کتاب موضوعیت نداره چرا که علت نخاستن اون زندگی گنگ بودن خودشه نه صرفا عدم علاقه به شرایط نکته بعدی ۲۰ صفحه انتهایی کتابه که اصرار نویسنده به ادامه دادن و تبدیل کردن کتاب با این محتوای قدرتمند به کلید اسرار به نظرم توی ذوق خواننده میزنه ولی در کل فلسفه بینظیر و طرح نظریه‌های فوق العاده در قالب داستانی هوشمندانه به نظرم فوق العاده بود
Ehsan Ahady123
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
با مطالعه و مرور این کتاب و مقایسه زندگی شخصیت این اثر با خود میتوان نتیجه گرفت که حس افسردگی، ناامیدی، تنفر از زندگی و قرار گرفتن در موقعیت‌های سخت و دشوار و یا حتی پایان دادن به آن در مواقعی نادر را شاید کم تر کسی هست که تجربه نکرده باشد. مطالعه این اثر نشان می‌دهد که هیچ زندگی وجود ندارد که کامل، بی نقص و عاری از هر گونه مشکل باشد. همه انسان‌های چه خوشبخت و چه نگون بخت مسلماً حسرت‌هایی را ناشی از عدم انتخاب صحیح در برهه‌هایی از زندگی با خود به دنبال دارند. این موضوع قابل درک هست که گذشته قابل تغییر نیست و تنها راه جبران یک اشتباه و تصمیم‌های غلط گذشته عدم تکرار مجدد آن هست. در بخشی از کتاب میخوانیم که نورا در اوج مشکلات و حس ناامیدی به زندگی‌اش پایان میدهد اما این فرصت به او اعطا میشود که هر کدام از فصل‌های زندگی‌اش را مرور کند که در گذشته در هر بخش از زندگی‌اش هر تصمیمی می‌گرفت چه تغییراتی را در آینده شاهدش بود و با این حقیقت روبرو میشود که در هر بخش از زندگی‌اش موقعیت‌های خوب و بد وجود دارد و هیچ زندگی کامل نیست که کاستی‌هایی نیز نداشته باشد و این باور انسان نسبت به زندگی هست که آن را به کام آدمی شیرین و یا تلخ میکند.
Sara BT
۱۴۰۱/۱۰/۲۲
این کتاب برام ارام بخش بود. برای کسانی که میل به داشتن یا امتحان چندین نوع زندگی متفاوت را دارن کمک میکنه که بتونن راحت تر مسیرشون رو پیدا کنن و به یه نتیجه‌ای برسن. یا حتی اونهایی که دارن بار سنگین حسرت‌هایی رو برای مدت‌ها روی دوششون تحمل میکنن این داستان به طرز عجیبی مثل دارو عمل میکنه. البته، فهم قسمت‌هایی از کتاب، به علت اصطلاحات ناآشنا و به طور ناگهان بیش از حد تخصصی، سخت میشد. من برای اینکه این قسمت‌ها مانع درک مفهوم داستان نشوند مجبور شدم تا حدی نادیده بگیرم و به اصل مطلبی که اون بخش میخواست برسونه توجه بدم، که به نظرم این مشکل تا حد زیادی به علت عدم توجه کافی نویسنده بوده و این از درجه کیفیت کتاب کم میکنه. و خب به نظرم فضا سازی تجربیات میتونست خیلی بهتر باشه چون خیلی سریع و مختصر به هر تجربه پرداخته شده بود، شاید قصد از این مختصر نویسی، کوتاه کردن کلام و حجم کتاب بوده که خواننده را تا انتها نگه داره. ولی نشانه گیری اشتباهی برای استوار نگه داشتن خواننده بر کتاب بود چون داستان ارزش پردازش بیشتر را داشت. یعنی به شخصه اگر اصل موضوع داستان برایم جالب نبود خواندن این کتاب را ادامه نمیدادم. این دو مشکل اصلی داستان است. یعنی ایده و مسیر کلی داستان خوبه ولی پردازش و ترتیب بندی ضعیفی داره که در کل باعث رتبه‌ای متوسط برای کیفیت کلی کتاب میشه. به نظرم ترجمه چنین کتابی باید چالش بر انگیز بوده باشه، پس از همین جا به مترجم خانم صفری خدا قوت میگم و امیدوارم در این مهارت، به درجات والا و لذت بخش برسه. از کتابراه هم ممنونم که امکان بهره برداری از این کتاب را برای ما فراهم کرد. امیدوارم این تیم در مسیر ترویج کتابخوانی، هوشیارانه خلاقانه و مفید پیش برن و موفقیت‌ها رو یک به یک تجربه کنن.
sadaf khd
۱۴۰۱/۰۷/۰۹
این کتاب برای وقتی که حالمون بده بهترین درمانه!
وقتی شروع به خوندنش کردم اصلا هیچ ایده‌ای نداشتم که قراره انقدر قشنگ و خوب باشه!
این کتاب دیدمون به زندگی رو تغییر میده
و بهمون یاد میده با کسی که هستیم کنار بیایم و خودمونو دوست داشته باشیم.
یاد میده که اصلا غصه اتفاقات و فرصت‌های از دست رفته رو نخوریم چون اصلا معلوم نیست سرانجام همشون چی میشده اصلا معلوم نیست
اون اتفاقات خوب بودن یا حتی ما اونارو دوست داشتیم!
بهمون یاد میده که تو زندگیمون مهربون تر باشیم و زندگی رو آسون بگیریم و به همه عشق بورزیم و کدورتارو بذاریم کنار...
خیلی خیلی قشنگ بود واقعا دلم میخواست من هم میتونستم برم کتابخونه نیمه شب تا قدر زندگی خودمو بیشتر بدونم...
البته الان بعد خوندن این کتاب بیشتر قدر زندگیمو میدونم و به چیزایی که کتاب گفته بود خیلی فکر میکنم...
در کل عالیه و وقتی که از همه جا نا امیدید و از دست خودتون ناراحتید بهتون کمک میکنه..
ترجمه کتاب هم خوب بود ممنونم از کتابره
Sadaf Akhlaghi
۱۴۰۱/۰۲/۳۱
بی نظیر بود، سبک سورئال داستان عالی بود عنوان کتاب هوشمندانه انتخاب شده بود و کتاب گروه سنی نوجوان تا بزرگسال در برمیگرفت.
خیلی ظریف و زیبا یک مشکل اجتماعی بنام افسردگی و خودکشی را نشان داده بود و پشیمونی حاصل از آن را به نمایش کشیده بود.
نقطه اوج کتاب لحظه‌ای بود که شوق زندگی در نورا زنده شد.
هدف نویسنده بجز بیان کردن ارزش زندگی، این بود که بیان کنه زندگی الان تو بهترین ورژن زندگیته به شرطی که بهترین خودت باشی، تلاش و امید رو فراموش نکنی، گاهی تنها چیزی که لازم خوب دیدن و خوب شنیدن برای ایجاد یک تغییر کوچیک.
در کتاب خیلی زیبا بیان شده که هر انتخاب نتایجی دارد هرچند انتخاب‌ها کوچک باشه باز هم نتایج قابل توجهی دارد. شما در هر صورت حسرت‌هایی دارید اما اگه با دقت و مشورت و بر اساس خواسته خودتون انتخاب کنید کمترین حسرت خواهید داشت.
گاهی حسرت مسیر‌های نرفته و کار‌های نکرده‌ای میخوریم که ازاول بی راهه بودن و فقط چون اون زندگی رو نزیسته ایم بیهوده حسرت میخوریم و قدر دان چیزی که داریم نیستیم.
نکته بعدی انتخاب کردن مسیر و سبک زندگی طبق علایق و اولویت‌های شخصی هر فرد بود اینکه نفر اول زندگیتون خودتون و خواسته خودتون اولویت‌است یک زندگی داری به سبک خودت زندگی کن.
طبق گفته کتاب نقش اول زندگیت خودتی، مهمترین وظیفه زندگی کردنه و به همین دلیل که مربی، مادر، پدر، دکتر و.... می‌شویم وگرنه این‌ها به تنهایی هدف نیستن فقط وسیله و راه‌هایی‌اند که بهترین خودمون باشیم.
این نقد من از کتاب بود و توصیه میکنم بخونیدش.
محمد نوری
۱۴۰۱/۰۲/۱۰
شخصیت اصلی داستان زنی به‌اسم نورا سید (Nora Seed) است. زندگی نورا پر از حسرت و پشیمانی است و تمام این‌ها نورا را تبدیل به زنی غمگین و افسرده کرده است. یک‌روز نورا، ناگهان از کار بی‌کار می‌شود. وقتی نورا از رئییسش دلیل اخراجش را می‌پرسد او جواب می‌دهد: “اوضاع بده و دیگه نمی‌تونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتری‌ها رو با قیافه افسرده‌ات فراری بدی! ”
درحالی که انگار زندگی بدتر از این نمی‌توانست بشود در همان روز گربه عزیز نورا یعنی ولتر (Voltaire) می‌میرد. نورا برای مدتی طولانی‌ به صورت آرام گربه‌اش که دیگر تکان نمی‌خورد زل می‌زند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس می‌کند؛ حسادت! حسادت به رهایی‌ و آرامشی که در صورت گربه‌اش ولتر وجود دارد. آن شب نورا اوردوز می‌کند ولی به‌جای این‌که بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمی‌آورد. نورا در آن‌جا با یک کتاب‌دار بسیار دانا آشنا می‌شود. کتاب‌دار به نورا می‌گوید که یک انسان در طول زندگی‌ میلیون‌ها تصمیم می‌گیرد و تمام تصمیم‌ها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بالکل تغییر دهند. در ادامه داستان کتاب‌دار به نورا درباره ماهیت کتاب‌ها می‌گوید و نورا می‌فهمد تمام کتاب‌ها در واقع درهایی به زندگی‌های دیگر خود او هستند. زندگی‌هایی که نورا می‌تواست داشته باشد اگر تصمیم‌های متفاوتی می‌گرفت.
کتاب‌دار در ادامه توضیحاتش می‌گوید تنها یک کتاب است که با سایر کتاب‌ها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیش‌تر از چند خط آن می‌تواند برای نورا بسیار خطرناک باشد. کتاب حسرت‌ها!
مصطفی بای
۱۴۰۳/۰۷/۱۴
سفری عمیق به دنیای وجود انسان و انتخاب های او، داستان حول محور نوری می چرخد که در آستانه ناامیدی، به کتابخانه ای جادویی می رسد. این مکان به او اجازه می دهد زندگی های جایگزینی را تجربه کند که می توانست داشته باشد. نویسنده با قلمی روان و داستان گویی جذاب، به وضوح چالش های روحی و روانی شخصیت ها را توصیف می کند. این کتاب با استفاده از نمادهایی از انتخاب و پشیمانی، ما را به تفکر در مورد تأثیر تصمیمات مان بر زندگی دعوت می کند. هر فصل به گونه ای طراحی شده که حس همدلی و تفکر عمیق را در خواننده ایجاد می نماید. از نقاط قوت این اثر، بررسی سلامت روان و افسردگی است؛ مت هیگ به طور الهام بخش و امیدبخش توانسته به اهمیت مراقبت از خود پرداخته و فاصله ای بین درد و امید ایجاد کند. با این حال، ممکن است برخی خوانندگان احساس کنند که داستان در برخی نقاط به سرعت از زندگی ای به زندگی دیگر می پردازد و به عمق شخصیت ها نپرداخته است. در نهایت، "کتابخانه نیمه شب" شاهکاری تأثیرگذار در ژانر داستان های روان شناختی است که به ما یادآوری می کند انتخاب هایمان قدرت تغییر زندگی را دارند. اگر از این کتاب لذت بردید، "مردی به نام اوه" اثر فردریک باخمان هم پیشنهاد می شود. این کتاب نیز به بررسی زندگی و روابط انسانی می پردازد و داستانی دلنواز را روایت می کند. سپاس از تخفیف ۱۰۰درصدی آخر هفته با کتابراه
بهاره
۱۴۰۳/۰۱/۱۳
یکی از بهترین کتاب‌هایی که خوندم همین بود، نمیدونم چجوری میشه برای این اثر ارزشمند حتی نقدی نوشت، نه زیاده گویی انجام شد نه داستان پراکندگی داشت و نه موضوع دم دستی و تکراری بود، چه چیزی زیباتر از پرداختن به حسرت‌های زندگی آدمی و چه چیزی غم انگیزتر از دیدن نتیجه اینهمه سال حسرت را در یک شب... چقدر با تک تک کلمات این کتاب همزادپنداری کردم... با مردی که میخواست باهاش ازدواج کنه و نکرد.. رویایی که از زندگی خودش با اون مرد دید سراسر صورتمو پر از اشک کرده بود هی با خودم میگفتم منم اگه باهاش بودم یعنی الان زندگیم چجوری بود؟ کاش واقعا همچین موهبتی تو زندگی تک تک ما وجود داشت که بتونیم با سرزدن به یه کتابخونه برای لحظاتی هرچند کوتاه در فضای داستان‌های زیست نشده زندگی هامون پرسه بزنیم، این کتاب به نوعی جواب تمام سوالاتی با مضمون (چرا نشد؟ اگه میشد چی میشد؟) هست. خوندنشو به تمام اونایی که هرروز و هرثانیه از زندگی در حال بها دادن به حسرت‌های گذشته زندگیشون هستن پیشنهاد میکنم. نمیدونم این تظر نقد محسوب میشه یا نه ولی صرفا خواستم احساساتمو از مطالعه این کتاب با دیگر دوستان به اشتراک بذارم، ممنون از کتابراه برای فراهم سازی بستری به منظور مطالعه این اثر
سپهر موتاب
۱۴۰۳/۰۱/۰۹
بیشتر ماها همیشه تو زندگیمون حسرت میخوریم چرا اینطور رفتار کردیم اصلا چرا اینطوری شد... کاش این کارو قبول میکردم...... نورا تونست جای همه ما زندگیهایی رو تجربه کنه که هیچ حسرتی توش نباشه و حتی زندگیهایی رو زندگی کرد که خیلی خیلی بهتر هم بود.. درسته نمیتونیم هیچکدوم از این کار هارو انجام نه بدیم. تو داستان رفتن نه زندگی دیگه رو تجربه کردن نه دیدن آدمای عزیز گذشته زندگیمون و... ولی... ولی میتونی خودت کتاب حسرت هات رو بنویسی میتونی توش زندگی کنی حتی میتونی تغییرش بدی بدون اینکه لازم به کسی باشه اینو بدون قرار نیست حتما چیزیو تجربه کنیم تا برامون درس بشهخیلی دوست دارم بیشتر بگم ولی داستانو همین الانشم انگار دارم لو میدم. خلاصه این کتابو به کتاب دوستان حتما پیشنهاد میکنم. پن از همین حسرت هامون لذت ببریم چون شاید در زندگی‌های دیگه خیلیچیزا با بودنشون تغییر میکرد که خیلی بدتر بود. و یه چیز دیگه اینه که باید دنبال امید باشیم فرقی نداره کجا و تو چه دنیایی باشیم اگه امیدوار و تلاشگر باشیم میتونیم موفق بشیم
م مسعودی
۱۴۰۲/۱۲/۱۰
هر کسی در زندگی لحظه‌های تلخ و شیرینی را تجربه می‌کنه‌. گاهی زندگی آن‌قدر سخت و طاقت فرسا میشه که عبور اّزّش نفس‌گیره و گاه آن‌قدر شیرین که وصف خوشبختیش لذت بخشه ولی آنچه که عمومیت داره اینه که افراد اکثرا حسرت نداشته‌هاشون را می‌خورند
اگر این را داشتم این کارو می‌کردم؛ اگر این نبود بهتر بود: اگر جای اون شخص بودم الان این‌طور بودم و.. ‌..
واقعیت اینه که زندگی برای همه چالش برانگیزه.
نورا قهرمان داستان هم یکی از میلیون‌ها انسانی است که به نا‌امیدی رسیده و نویسنده با برآورده کردن آرزوهاش بارها و بارها جایگاهش در زندگی را به گونه‌ای که خودش مایل است تغییر می‌دهد.
در هر زندگی او با چالش‌های جدیدی رو‌به‌رو می‌شود‌
واقعیت این است که هیچ زیستنی به طور کامل موافق با خواسته‌هایت نیست و همیشه مشکلاتی در زندگی وجود دارد که وقتی در جایگاه تجربه‌اش قرار بگیری قدر زندگی گذشته را می‌ دانی.
داستانی با موضوع جدید و جذاب که خواننده به‌خوبی می‌تواند خودش را با قهرمان داستان همراه کند و زندگی خودش را در موقعیت‌های مختلف بسنجد. با توجه به داشته‌ها و نداشته‌های هر زندگی؛ حسرت زندگی دیگران جایی برای توجیه ندارد و بهترین کار استفاده صحیح از امکانات موجود و تلاش برای ارتقا و بهبود شرایط است.
مطالعه در زمینه‌های مختلف راه‌گشا و راهنمای خوبی برای برنامه ریزی وهدفمند بودن در زندگی است و کمک می‌کند به داشتن دید وسیع‌تر و بهترین انتخاب‌ها در مواجهه با چالش‌های زندگی.
محی
۱۴۰۲/۰۵/۳۱
نویسنده قصد داشته طی این کتاب توضیح بده که فرصت‌های از دست رفته زندگی دلیلی بر افسردگی نیستن و همیشه امید و انگیزه برای آینده‌ای بهتر وجود داره؛ من با این ایده موافقم ولی به نظرم نویسنده به صورت نادرستی ترسیمش کرده. به این علت که هربار کارکتر اصلی داستان به زندگی‌های قبلی برمیگرده میبینه که فقط ایده‌ کلی اون زندگی در ذهنش زیبا بوده ولی در واقعیت با زندگی بدون موفقیت خودش فرقی نداره. تو تمام زندگی‌ها، هرچقدر هم موفقیت کسب کنه و به آرزوهاش برسه باز هم شدیدا افسرده‌ست. و به نظرم این دقیقا همون محتوای کتاب‌های زرده که میگه شما همین الانش هم کامل و عالی هستید و به چیز دیگه‌ای نیاز ندارید چون حتی اگر به رویاهایی که همیشه میخواستید برسید بازم اوضاع خرابه و حتی احتمالا خراب‌تر از چیزی میشه که الان هست. نویسنده در بعضی جاها درست قضاوت می‌کرد ولی در اکثر جاها به صورت مخفیانه با فلسفه خودپرستی قرن بیست و یکم جلو رفت و این برای من جالب نبود.
پونه
۱۴۰۱/۰۴/۱۴
خیلی دوسش دارم، اروم می‌کنه؛ هر چند شاید دو روز دیگه یادم میره، ولی موقتا احساس زندگی و زنده بودن رو بهم برگردوند، حسرت‌ها چیزی که باید براشون به یه درک برسیم تا ما رو نشکنن، زندگی همینه، میریم جلو، یاد می‌گیریم و ادامه میدیم، یه بازیه، اشتباه می‌کنیم، که کاملا عادیه، با اون اشتباه نجنگیم، درسی که ازش می‌گیریم باارزش‌تره، و شاید پیروزی ما همون اشتباهه که به چشم ما اشتباه میاد.
دنیاهای موازی چیز عجیبیه، خوشایند نیست، نورا دختر شیرینی بود که همه چیزش رو از دست داد و بعد همه چیز رو به دست اورد، یه اشتباه کوچیکه، تو دوباره داری میری جلو، جلو‌ و جلوتر، خودت نباز، هر چند با ادامه دادن کم کم شکننده میشی، اما بذار به اونجا برسه، وقتی ازش عبور کردی، با قدرت ادامه بده، چیزی نیست، دووم بیار (به نظرم یکم بی رحمانه ست) هعی‌، نمی‌دانم چقدر محتویات کتاب رو دوست دارم مزخرف و چرت و پرت بدونم چون این کار بهم حس غالب شدن میده، اما جداً یه کتاب خوبه، و داستان قوی داره، یکی از کتابهای قوی و تاثیرگذار که زیاد بهش نیاز دارم، اگه دوس
ت دارید بخونید، دوست ندارید نخونید، در هر حالت پشیمون نمیشد، چون تا یه کتاب رو نخونید نمی‌فهمی چقدر ارزشمنده، و وقتی ارزش چیزی رو نمی‌دونی از دست دادن یا ندادنش، به دست اوردن یا نیاوردنش، داشتن با نداشتنش برات تفاوتی نمی‌کنه.
پارسا
۱۴۰۱/۰۲/۰۵
شخصیت اصلی داستان زنی به‌اسم نورا سید (Nora Seed)  است. زندگی نورا پر از حسرت و پشیمانی است و تمام این‌ها نورا را تبدیل به زنی غمگین و افسرده کرده است. یک‌روز نورا، ناگهان از کار بی‌کار می‌شود. وقتی نورا از رئییسش دلیل اخراجش را می‌پرسد او جواب می‌دهد: “اوضاع بده و دیگه نمی‌تونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتری‌ها رو با قیافه افسرده‌ات فراری بدی! ”
درحالی که انگار زندگی بدتر از این نمی‌توانست بشود در همان روز گربه عزیز نورا یعنی ولتر (Voltaire)  می‌میرد. نورا برای مدتی طولانی‌ به صورت آرام گربه‌اش که دیگر تکان نمی‌خورد زل می‌زند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس می‌کند؛ حسادت! حسادت به رهایی‌ و آرامشی که در صورت گربه‌اش ولتر وجود دارد. آن شب نورا اوردوز می‌کند ولی به‌جای این‌که بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمی‌آورد. نورا در آن‌جا با یک کتاب‌دار بسیار دانا آشنا می‌شود. کتاب‌دار به نورا می‌گوید که یک انسان در طول زندگی‌ میلیون‌ها تصمیم می‌گیرد و تمام تصمیم‌ها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بالکل تغییر دهند. در ادامه داستان کتاب‌دار به نورا درباره ماهیت کتاب‌ها می‌گوید و نورا می‌فهمد تمام کتاب‌ها در واقع درهایی به زندگی‌های دیگر خود او هستند. زندگی‌هایی که نورا می‌تواست داشته باشد اگر تصمیم‌های متفاوتی می‌گرفت.
کتاب‌دار در ادامه توضیحاتش می‌گوید تنها یک کتاب است که با سایر کتاب‌ها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیش‌تر از چند خط آن می‌تواند برای نورا بسیار خطرناک باشد.  کتاب حسرت‌ها!
در ابتدا نورا علاقه‌ای به امتحان کردن زندگی‌های دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمی‌خواهد. بقیه داستان رو خودتون بخونید😉
هانیه ع
۱۴۰۱/۰۱/۲۶
شاید خیلی وقت‌ها به تصمیمات مختلف و شرایط متفاوت زندگیمون فکر کنیم و به این نتیجه برسیم که فلان موقع تصمیمم اشتباه بوده یا اگه فلان کار رو انجام میدادم الان وضع بهتری داشتم...
خلاصه که حسرت‌های زیادی با خودمون داریم و همیشه فکر میکنیم یه زندگی خیلی قشنگ تر، بهتر و کامل تر در انتظارمون بوده اما یا ما به اندازه کافی خوب عمل نکردیم یا شرایط طوری که میخواستیم پیش نرفته...
شخصیت اصلی این کتاب هم دقیقا چنین حسرت‌هایی با خودش داره و مدام به راه‌های نرفته و کارهای نکرده‌اش فکر میکنه... تا اینکه بهش فرصتی داده میشه که تمام زندگی‌هایی که میتونسته داشته باشه رو زندگی کنه...
و در نهایت به دید جالب و منطقی‌تری نسبت به زندگی میرسه...
.
این کتاب میتونه در قالب داستان بهتون انگیزه بده... و برعکس خیلی از کتاب‌های انگیزشی موجود که آدم رو دعوت میکنن به مثبت اندیشی افراطی و بی حد و مرز؛ میخواد با پذیرش غم به این موضوع برسید و بفهمید که هیچ زندگی آرمانی‌ و کاملی وجود نداره که همیشه شاد و خوشحال باشید؛ همون طور که توی بخشی از کتاب نوشته شده: 《اگه می‌فهمیدیم هیچ روش زندگی‌ای وجود نداره که بتونه ما رو دربرابر غم و اندوه مصون کنه، قضایا خیلی راحت‌تر می‌شدن. 》
narges moradi
۱۴۰۱/۰۱/۲۴
کاش حافظه‌ام برای یک هفته پاک بشه، تابتونم حس خوندن این کتاب را دوباره، برای بار اول تجربه کنم…
وقتی شروع به خوندن این کتاب میکنی، چقدر بیشتر قدر زندگیتو ‌میدونی و و‌چقدر کمتر حسرت میخور‌ی …رمانی روان وجذاب و گیرا که پراز امید و حس خوبه😇😍
کتاب در مورد دختری به نام نورا است که در اوج ناامیدی واستیصال خودکشی میکند، درست بین مرگ و زندگی در کتابخانه‌ای مملو از کتاب قرار میگیرد که همه اون کتابها زندگی‌ها مختلف خودش، حسرتها وانتخابهایش هستند، نورا زندگی‌ها مختلفی از خودش را تجربه میکند و …
بخشی از کتاب
"آدم‌ها مثل شهر هستند. نمی‌شود به‌خاطر چند بخش کمتر جذابشان، به‌کل آن‌ها را کنار گذاشت. شاید جاهایی داشته باشند که آدم خیلی از آن خوشش نیاید مثل حومه شهر و کوچه‌های فرعی تاریک و خطرناک، اما بخش‌های خوبی هم دارند که حضور در آن‌ها را ارزشمند می‌کند. ”
الهه صفری
۱۴۰۳/۰۱/۱۶
کتاب بسیار جذابی بود و زمانی اونو خوندم که انگار واقعا بهش احتیاج داشتم. خیلی از ما‌ها که ۳۰ سالگی رو رد میکنیم با کلی حسرت خودمون رو سرزنش میکنیم که اگه اون کار رو میکردم اینطوری میشد اگه بهتر انتخاب رشته میکردم اینطوری میشد اگه اون کار رو شروع میکردم الان اینطوری بود و اگه‌های بسیار.... ولی حقیقت اینه که ما اکنون نتیجه انتخاب‌های خودمون هستیم و در هر تصمیمی از زندگی تجربه میکنیم یاد میگیریم و قرار نیست همه اون چیزهایی که تو ذهنمون هست رو بدست بیاریم به نظر من چیزی که یک گمشده هست در زندگی ما آدمها زندگی در اکنون و لحظه حال و لذت بردن از اون هست ما در حسرت‌های گذشته گیر میکنیم و به آینده‌ای که نیومده فکر می‌کنیم ولی از لذت بردن از طراوت گلدون پشت پنجره خونه مون و بخار چایی تازه دم با عطر گلاب کنار اون یا خنده‌های بچه مون غافلیم و نمیدونیم که زندگی همین چیزهای به ظاهر کوچیکه....
Melina Momeni
۱۴۰۲/۰۱/۲۵
کتاب رو دقیقا همین الان تموم کردم و واقعا از خوندنش لذت بردم. اول از همه از مترجم بابت ترجمه‌ی روانی که کردند تشکر می‌کنم، خسته نباشید.
در ادامه باید بگم روند داستان به طوری بود که به راحتی با شخصیت اصلی داستان «نورا» همراه شدم و در طول داستان دائما از خودم می‌پرسیدم من اگه جای نورا بودم، چیکار می‌کردم؟
یکی از نقاط قوت داستان به نظرم این بود که نویسنده سعی نکرده بود این باور رو به خواننده تحمیل کنه که زندگی زیباست و خیلی گل و بلبل هست و فقط جلوه‌های قشنگ زندگی رو بیان نکرده بود و این باعث شده بود خیلی قابل لمس تر باشه.
به نظرم این کتاب تلنگر خیلی خوبی می‌تونه برای کسانی باشه که توی گذشته و حسرت‌هاشون اسیر شدند.
در کل همان طور که در ابتدا گفتم از کتاب بسیار لذت بردم و خوندنش رو به همه‌ی دوستان پیشنهاد می‌کنم.
با تشکر از کتابراه عزیز.
ali mahroghi
۱۴۰۲/۰۲/۲۳
سلام به همه کتاب دوستای خوب و قشنگم. کتابخانه نیمه شب همون قدر که معروفه زیباست. همونقدر که جا داره اعجاب انگیز باشه وصف ناشدنیه.
یه فانتزی امید بخش که در نهایت به انسان می‌قبولونه برای هیچ چیز هیچ وقت دیر نیست. هر روز یه صبح تازه برای یه شروع قدرتمنده و تا زمان داریم نباید حسرت چیزی رو که نداریم و یا شاید می‌تونستیم بشیم رو بخوریم.
مت هیگ می‌خواد با یه نثر زیبا و خوندنی به ما بگه هر زندگی از میلیاردها انتخاب کوچیک و بزرگ به وجود اومده که بعضی از اونها حتی قادر به عوض کردن همه جهان پیرامون ما هم هستن. بعضی از چیزها هیچ وقت قابل تغییر نیستن اما هر لحظه فرصتی برای تغییر متغیرهاست که می‌تونن رو تمام کائنات تاثیر بذارن. پس با دقت انتخاب کنید.
در آخر به هر کس با هر علاقه و اعتقادی پیشنهاد می‌کنم کتاب خانه نیمه شب رو بخونه.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۳/۰۱/۰۶
کتابی که اگر در شرایط خاص فکری و رشد خویش بخوانیدش، خیلی بهتر کارایی دارد. اما این کتاب در تمام فصول و احوال شما نیز آموزنده است و فکر شما را حسابی قلقلک می‌دهد. کتاب کتابخانه نیمه شب اثر مت هیگ، با ترجمه مینا صفری، کمی ترجمه پیچیده و سختی برای برگرداندن به پارسی برگزیده است. ترجمه فریده فتوحی روان تر بود؛ در حالی که ناشر خوبی دارد.
کتاب بسیار روان و ساده نوشته‌ شده است. برای قابل درک بودن تمام اقشار مت هیگ این قلم شیوا را برگزیده است. کتابخانه نیمه شب، خواننده را مجبور به واکنش یا عمل نمی‌کند و به شخصیت خواننده احترام می‌گذارد و در این زمینه پرهیز از این نکته دارد که قضاوت و تفکر را هر خواننده‌اش به تنهایی و شخصی سازی شده برای خویشتن انجام دهد؛ این یعنی احترام به مخاطب هوشمند.
حمیده
۱۴۰۲/۰۱/۰۴
عالی، چقدر به خوندن این کتاب نیاز داشتم. یه زن ۳۵ساله پر از حسرت، پر از‌ای کاش، پر از حس گناه، نا امید از زندگیش و جایی که تو زندگی داره، تو ناامیدی مطلق این شانس بهش داده میشه که تمام زندگی‌هایی که میتونسته با تصمیم‌ها و انتخاب‌های متفاوت داشته باشه رو تجربه کنه، با وارد شدن به هر زندگی یه سری از حسرتاش از بین میره، تو این تجربه‌ها میفهمه که چقدر احساس گناه هاش بی اساسه، میفهمه تصمیمات و انتخاب‌های متفاوت الزاما اون نتیجه‌ای که ما میخوایم رو به وجود نمیاره، و جالب اینکه چیزایی که حسرتشو میخوریم وقتی بهشون میرسیم ممکنه حس خوشبختی و خوشحالی رو برامون نیارن، و اینکه بهرحال هر زندگی که داشته باشی رنج و شادی در کنار همه، برای من واقعا ضروری بود خوندن این کتاب، ممنونم ازتون ❤
افسون خ
۱۴۰۲/۰۱/۰۶
کتابی که خوندنش به کسانی توصیه میشه که فکر میکنن اگر زندگیشون جور دیگه‌ای رقم میخورد یا در زندگی تصمیمات متفاوت تری میگرفتن خیلی خوشبخت تر بودن. شخصیت اصلی داستان که همین طرز تفکر رو داره در یک موقعیت فانتزی گیر میکنه که میتونه تمام این ماجراها رو زندگی کنه و تفاوت اونها رو با زندگی اصلی خودش ببینه و بعد تصمیم بگیره که کدوم زندگی و کدوم تصمیمات براش بهتر بوده. گرچه که از اول داستان به راحتی میشه پایانش رو حدس زد اما باز هم خواننده تمایل زیادی برای دنبال کردن داستان و قهرمان کتاب داره و احساس همزادپنداری شدیدی با قهرمان میکنه. موقعیت فانتزی کتاب به شدت ذهن خواننده رو درگیر میکنه و قدم به قدم اون رو همراه با قهرمان داستان برای رسیدن به نتیجه جلو میبره.
فرزانه فرزانه
۱۴۰۱/۰۱/۱۲
یه کتاب پر از آموختنی ها... زندگی‌ای که الان داریم مثل کتابیه به نویسندگی خودمون... تا حالا صفحاتی از اون رو نوشتیم و صفحات زیادی منتظرن تا به دست ما نوشته بشن. خود خودت هستی که کتاب زندگیتو مینویسی شاید در گذشته اشتباهاتی داشتی و شاید همین اشتباهات زمینه‌ی فرصت‌های بهتری در زندگی برات شده، پس برای کاری که نکردی حسرت نکش و دنبال یه در جدید برای ورود شکوهمندت باش... ارزش خودت در زندگیت رو بدون، این چیزیه که خودت با تمام وجودت نوشتی و قراره ادامه‌اش رو هم با تموم وجودت بنویسی... برای زندگیت ارزش قائل باش و سعی کن زیبایی‌های اون رو از زیر آوارهای بی توجهی هات بیرون بکشی و با لذت به تماشاش بنشینی
کوثر
۱۴۰۲/۰۸/۳۰
کتاب خوبی بود و چون تعریف شو زیاد شنیده بودم خوندم جالب بود و به مسائل جالبی اشاره می‌کرد که قدر تک تک لحظه هامون رو بدونیم و اینکه کوچک‌ترین تصمیم‌ها میتونه یه تغییر بزرگ توی آینده و زندگی مون ایجاد کنه و می‌خواست این منظور رو برسونه که در لحظه لذت ببریم و مراقب تصمیم هامون باشیم و بعد از اینکه تصمیمی گرفتیم دیگه حسرتش رو نخوریم ولی به نظر من نویسنده دو تا مفهوم رو داشت بی ارزش می‌کرد اول اینکه موفقیت رو یه جور‌هایی بی معنی کرد و تلاش برای موفقیت رو همیت طور و دوم اینکه همین حسرت‌ها باعث میشن در آینده حواسمون به تصمیمات مون باشه و آگاهانه تر تصمیم بگیریم و اگر حسرتی نباشه یه جورهایی ممکنه یه اشتباه رو بارها و بارها تکرار کنیم
فاطمه تاجیک
۱۴۰۲/۰۱/۰۹
کتاب خیلی خیلی خوبیه برای کسایی که تو زندگی حسرت فرصتهای از دست رفته رو میخورن و میگن اگر در گذشته این فرصت رو از دست نداده بودم شاید الان زندگی بهتری داشتم، داستان دختری که در سن ۳۵ سالگی تصمیم به خودکشی میگیره و میره به عالمی شبیه عالم برزخ که شبیه به کتابخونه اس و هر کتابی که انتخاب میکنه یکی ازون حسرتای زندگیشه و میره زندگی میکنه اون حسرت رو و میبینه همون بهتر ک اون فرصت رو از دست داده و میبینه چقد فرصتای بهتری پیش رو داره که با انتخاب اونا میتونه زندگی خیلی خوبی داشته باشه، و در‌ی قسمت از داستان میگه که یک سری اتفاقا دست ما نیست همون تقدیره انگار مثل زمان مرگ عزیزان که ما نمیتونیم تغییرشون بدیم و باید بپذیریم، حتما بخونید
فائزه ابراهیمی
۱۴۰۱/۱۱/۱۰
با سلام
علیرغم اینکه از آغاز رغبتی برای مطالعه کتاب نداشتم (چون شنیده بودم ترسناکه) ولی با شروع مطالعه، کتاب بسیار برام جذاب بود و حتی در بعضی جاها در زندگیم اتفاقاتی بوده که وقتی به اونها نگاه می‌کنم، حکمت انجام نشدنش را در آن‌ها می‌دیدم و نتیجه‌ای که در نهایت در داستان برای نورا اتفاق افتاد و زندگی در زمان حال، را تجربه کرد که بهترین انتخاب بود و همه ما احتمالا در اخر به همین نتیجه یا رسیدیم و یا خواهیم رسید. باید با حسرت هامون کنار بیایم و خودمون را اذیت نکنیم، که چه با حسرت و چه با عشق به زندگی، عاقبت کتابخانه زندگی ما نیز فرو خواهد ریخت.
پیشنهاد مطالعه کتاب را به دیگران هم میکنم.
روزگارتان خوش باد.
حسینی
۱۴۰۱/۱۰/۰۸
کتاب خیلی خوبی بود. منم اکثر اوقات حسرت گذشته و انتخاب‌هایی که میتونستم بکنم و نکردم رو میخورم. اینکه یه رشته تحصیلی دیگه رو میخوندم. اینگه فرد مناسبتری رو برای ازدواج انتخاب میکردم. اینکه درسمو ادامه میدادم. اینکه آموزشگاه خیاطی میزدم و خیلی حسرت‌ها و انتخاب‌های دیگه. اما من از این کتاب یاد گرفتم که هروقت که بخوام میتونم یکی از همون زندگی‌های که حسرتشو میخورم داشته باشم به شرط اینکه درست انتخاب کنم و نا امید نباشم. من یاد گرفتم که میتونم بهترین نسخه از خودم باشم تو همین زندگی و فرصتی که بهم داده شده. انتخاب‌ها و تصمیم گیری‌های کوچیک میتونه نتایج بزرگی تو زندگیمون ایجاد کنه. ممنون از کتابره عزیز.
حسین امینی
۱۴۰۳/۰۱/۱۳
سلام و دورد خدمت دوستان عزیز این کتاب یکی از جالب ترین رمان هایی بود که خوندم اولین نکته ای که بخوام درموردش بهتون بگم این هست که اوایل کتاب احتمال زیاد اصلا وایب خوبی نمیگیرین و فکر میکنین یه رمان افسرده کنندست ولی اگه شما هم با خودتون کلنجار برید به خوندن ادامه بدین متوجه جذابیت داستان میشین این کتاب که تلفیقی از حقیقت و تخیل نویسنده است با خلاقیتی جدید زندگی رو به شما نشون میده متوجه میشین که شاید بسیار از حسرت های زندگی واقعا پوچ باشه یا شاید خیلی از موفقیت هایی که سالها واسشون تلاش کردیم اگر وقت ندارین بهتون پیشنهاد میکنم که ورژن صوتی رو دانلود کنین و از این رمان جذاب لذت ببرین
MZH
۱۴۰۳/۰۱/۱۳
بعد از معروف شدن این کتاب نظرات مختلفی دربارش شنیده بودم بعضی نظرات میگفتن بهترین کتابیه که تا حالا خوندن و بعضیا اصلا از کتاب خوششون نیومده بود. من فضای کتاب و ایده اصلی که نویسنده سراغش رفته بود رو دوست داشتم و فکر میکنم همه‌ی ما به این فکر کردیم که کاش به عقب برمیگشتم و جور دیگه‌ای زندگی میکردم یا اگر انتخاب‌های دیگه‌ای کرده بودم الان زندگیم چطور میشد و دیدن اینکه شخصیت اصلی داستان این فرصت رو پیدا کرده تا زندگی‌های دیگه‌ی خودش رو ببینه جذاب بود ولی فکر میکنم جزئیات داستان میتونست بهتر باشه و جملات کلیشه‌ای نباشه. اما در کل به نظر من کتاب نه خیلی فوق العاده بود و نه اونقدر بد که نشه خوند.
Yasaman Ahmadi
۱۴۰۲/۱۱/۰۱
یکی از بهترین کتابهاییه که خوندم. و خوندنش رو به همه‌ پیشنهاد می‌کنم. مخصوصاً به نوجوونها. یه داستان مسحور کننده و جذاب؛ از اونا که دوستداری زودتر بفهمی آخرش چی میشه. بعد از خوندنش دیگه حسرت چیزی رو تو زندگی نمیخوری و برای تک تک شکست‌هات ارزش قائل میشی و حتی دوسشون داری! چون دیدت رو به زندگی عوض میکنه و درسهای خوبی رو بهت میده.
نقدی که میتونم بکنم اینه که از اواسط کتاب، داستان یه مقدار خسته کننده میشه، شاید هم عمد از سمت خود نویسنده بوده، با توجه به شکل داستان و روندی که میگیره... اما در کل ایراد زیادی نمیشه ازش گرفت.
پیشنهاد می‌کنم این کتابو به آدمهای مهم زندگیتون هدیه بدید:) ✨
MoonRiver
۱۴۰۱/۱۲/۱۴
برخلاف تعریف‌های خیلی زیادی که از این کتاب شده، من با کمی سختی تموم‌ش کردم، به قدری جذاب نیست که انسان رو میخکوب کنه و البته آنقدر سست نیست که پیش نره ولی خب خوشحالم که تا انتها خوندم چون پایان بندی خوبی داشت. موضوع کتاب جدیده و با مفاهیم فلسفی و روان شناسی، سعی می‌کنه نظر اکثریت رو جلب کنه که ظاهرا در این کار موفق بوده. در کل ارزش خوندن داره ولی انتظار داشتم کتاب، سطح بالاتری داشته باشه و البته انتقاداتی هم وارده که باید در جایگاه خودش بررسی بشه. به هر حال لحظات خوبی رو کنار هم سپری کردیم و همراه با نورا سید هم به مرز ناامیدی رسیدم و هم نور امید رو در وجودم حس کردم.
نگین پرتو
۱۴۰۱/۰۱/۰۳
پیام کتاب بیشتر شبیه کتاب‌های انگیزشی بود. بطور کلی به این نکته اشاره می‌کنه که اگه زندگی‌های دیگه هم داشتیم بازم مشکلاتی بود و راضی نبودیم؛ انسان در هر موقعیتی که قرار بگیرد آرامش مطلق ندارد و اینکه احساس آرامش زمانی وجود داره که زندگی خودمون همانطور که هست بپذیریم و تلاش کنیم روابط خود رو بهبود بخشیده و مشکلات را رفع کنیم.
زهرا
۱۴۰۳/۰۳/۱۷
اگه کتابو دوست داشتین و نظر منفیم ناراحتتون کرده ببخشید ولی خب.
من آدمی نیستم که زیاد غصه‌ی گذشته رو بخورم راستش، برای همین اصلا نتونستم با شخصیت نورا ارتباط بگیرم. حالا قبلا یه کاری کردی تموم شده رفته، بشینی به خاطرش ناراحت باشی چیزی عوض نمیشه که.
گند زدی به زندگیت؟ اشکال نداره مهم اینه که پشیمونی. از الان سعی کن بهتر زندگی کنی.
مفهومی که داستان میخواست برسونه رو متوجه شدم ولی فکر نمی‌کنم چیزی بهم اضافه کرده باشه. هرکسی باید کتاب خودشو پیدا کنه به هرحال.
اگه مثل من باشین احتمالش هست شما هم خوشتون نیاد.
اصلا کارای نورا رو میدیدم همش اینجوری بودم که "وا: /".
سارا حقیقت
۱۴۰۱/۰۹/۲۰
این کتاب در جدیدی به روی من باز کرد و خوندنش برایم واقعا جالب بود مهم‌ترین چیزی که فهمیدم در مورد حسرت‌ها بود و حسرت‌هایی که نورا به عنوان شخصیت اصلی داستان با خودش به دوش می‌کشید کم کم در طی داستان محو شد و اون با حقیقتی آشنا شد که توانایی دوباره زندگی کردن رو بهش بخشید‌. نویسنده خیلی خوب جزئیات رو بیان کرده بود طوری نبود که زیاد و خسته کننده باشه هر فصل از داستان آدم رو به سمت خودش می‌کشید و ماجراجویی جدیدی رو رقم میزد و پایان هم واقعا عالی بود. تونست انتظار منو برآورده کنه. اینقدر به این کتاب علاقه مند شدم که نسخه چاپی رو تهیه کردم. امیدوارم شما هم لذت ببرید از خوندنش😇
Elaheh Ebrahimian
۱۴۰۱/۰۸/۱۴
کتابخانه نیمه شب دنیای فانتزی یک دختر ناکام و حق انتخاب هوایی که داشت رو برسی می‌کنه طی روند داستان دختر توانایی تغییر انتخاب‌های گذشته رو داره و نتیجه اون‌ها رو هم میبینه پی رنگ داستان جذاب هست ولی در پرداخت و جزییات زیاد قوی نبود کتاب خیلی خشک بود و من تا آخر نتونستم با کاراکتر‌های داستان ارتباط برقرار بکنم یا همزاد پنداری بکنم میشد مثل کتاب شب عید کریسمس چارلز دیکنز کمی روایت داستان شیرین و روان باشه تا مخاطب حس نکنه داره یک مقاله میخونه و خودش درون کاراکتر پیدا کنه و همراه داستان جلو بره صرفا چون وسواس دارم کتاب‌های که شروع کردم تموم کنم تا آخر خوندم وگرنه حتما کتاب نیمه کاره ول میکردم
یلدا gheiratmand
۱۴۰۱/۰۵/۱۲
کتاب بسیار هیجان انگیزی هست و باعث میشه آدم به همه احتمالاتی که ممکن هست فکر کنه اینکه در زمان حال میتونست کجا باشه و چکار‌هایی میتونست بکنه، مثلا همین حالا توی یک دنیای دیگه در حال انجام کارهایی هست آرزوشون رو داره. یا توی دنیای دیگه‌ای در حال انجام کارهایی هست ازشون میترسه ولی قدرت رویارویی با اون هارو داره. و این باعث میشه فکر کنه توی دنیای خودش چکارهایی هست که میتونه انجام بده، چه لذت‌هایی رو میتونه تجربه کنه و چه چیزهایی که دلش میخواد رو میتونه عملی کنه و این به آدم امید میده که زندگی کنه و ازش لذت ببره.
Shirin Norouzi
۱۴۰۱/۰۱/۰۵
احساس پوچی میکنین؟
حس میکنین به معنای واقعی هیچ کس در این دنیا به شما نیاز نداره؟
احساس میکنین که ترد شدین؟
فکر میکنید که رویا هاتون با خاک یکسان شده؟
همیشه خودتون رو مقصر و گناه کار تصور میکنین؟
مطمئنید از اینکه همیشه بقیه رو ناامید میکنین؟
همیشه افسوس یک عالمه فرصت بر باد رفته رو میخورین؟
من درک میکنم! نورا، شخصیت اصلی این ماجرا هم درک میکنه!
بهتون پیشنهاد میدم این کتاب رو بخونید تا بفهمید مدت‌های زیادیه که خودتون رو بابت هیچ و پوچ ازار میدید.
شایداین کتاب یه فرصت عالی برای اشتی با خودمونه!
یا علی
Night devil
۱۴۰۳/۰۱/۱۱
به نظرم کتاب قشنگه برداشتی که ازش کردم اینه که ما فکر میکنیم اگه انتخاب دیگه‌ای میکردیم شاید بهتر میشد و همه چی عالی می‌بود ولی اینطور نیست اون زندگی یا هر زندگیه دیگه‌ای که باشه توش مشکلاتی وجود داره قرار نیست چون همه چی به کام ما نیست تسلیم بشیم و اینکه درسته که انتخاب‌های ما زندگیمون رو تشکلیل میده اما اگر انتخابی کردیم نسبت به شرایط اون لحظمون بهترین انتخابمون بوده اگر چه ممکنه اشتباه باشه یا بعدا ازش پشیمون بشیم اما چیزی از دست ندادیم و در واقع یه چیزیو تجربه کردیم و تجربه هر چیز حتی به اشباه میتونه باعث رشدمون بشه اگه ازش درس بگیریم.
فیروزه بیات
۱۴۰۱/۱۱/۲۹
کتاب خیلی خوبی بود. متفاوت با اکثر کتاب‌هایی که تا به حال خوندم. به نظرم بیشتر برای افراد ۳۰ سال به بالا مناسبه چون از این سن به بعد تاسف‌ها و حسرت‌ها شروع می‌شن‌. اکثر ما این حالت رو تجربه کردیم، اگر فلان حرف رو نمی‌زدم؟ اگر فلان کاررو قبول می‌کردم و... و تصور می‌کنیم که در اون صورت زندگی ما کاملا متفاوت می‌بود. این کتاب نقطه‌ی پایانیِ به تمام این اما و اگرها پس اگر توی زندگیتون زیاد به گذشته فکر می‌کنید، اگر زیاد حسرت گذشته رو می‌خورین، اگر به خاطر انتخاب‌هایی که داشتین یا نداشتین!! تاسف می‌خورین این کتاب رو به شما اکیدا توصیه می‌کنم.
fatemeh astian
۱۴۰۱/۰۱/۱۰
عالی بود این کتاب...
نورا به جای هممون حسرت‌های زندگیش رو به واقعیت تبدیل کرد و فهمید و به ما فهموند که هر چقدر هم خوشبخت زندگی کنی باز هم وقتهایی هست که باخودت فکر میکنی اگر فلان راهو میرفتم الان خوشبخت تر بودم، الان پولدارتر بودم یا شادتر بودم ولی درواقع بی نهایت احتمال و بی نهایت راه واس زندگی کردن هست... اون موهبتی که تو این لحظه حال بهت داده شده رو غنیمت بدون و همون رو به سرانجام برسون... خیلی پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو... برای من منبع الهام‌بخشی بود واس کنار گذاشتن حسرت‌ها و غنیمت شمردن هرچه که در لحظه به من عطا شده...
Leila .....
۱۴۰۱/۰۱/۰۶
کتاب خیلی خوبی بود حس خوبی بهم‌داد و داستان برام جذاب بود اینکه حسرت گذشته هارو نخوریم اصلا شاید اون حسرت اگ بهش میرسیدی سرنوشت خوبی نداشتی یا اگ هم به اون حسرت میرسیدی شاید اتفاق خوبی هم برات می‌افتاد ولی نکته اینه متعلق به گذاشته است، از نو شروع کن چرا باید خودت رو بند گذشته کنی رو به جلو حرکت کن خداروشکر میکنم مثل شخصیت این داستان توی دهه سوم زندگیم نیستم و فرصت‌ها دارم تا به اون چیزی ک میخوام برسم هرچند برای خانم داستان هم دیر نیست و برای خیلی‌های دیگه مهم اینه طرز فکرت رو درست کنی و چقدر زیبا بود اگ بتونم از بند حسرت‌ها جدا بشیم
بهار بهاران
۱۴۰۱/۰۸/۱۸
چقدر خوب میشد اگه حسرت انجام ندادنها رو زندگی میکردیم اما تو زندگی واقعی کتابخونه و کتاب حسرتی نیست و هر روز باید دوراهی‌های زیادی رو رد بشیم و فقط یک حق انتخاب داریم. گاهی وقتها انتخاب سخته و دونستن اینکه کدوم بهترین انتخاب هست مشکله. کتاب عالی بود چون در آخر شخصیت اصلی داستان متوجه شد حتی اگه بهترین زندگی رو از کتاب حسرت انتخاب کنه بازم اون زندگی واقعیش نیست و زندگی واقعیش با تمام نداشته‌ها و حسرتها پر از موقعیتها و استعدادهای ناشناخته عالی هست که بهتره اونها رو زندگی کنه به جای اینکه بین حسرتها و آرزوها سرگردان باشه.
Moonchild 💜
۱۴۰۱/۰۸/۱۴
جز معدود کتابی‌های که دلم میخواد دوباره بخونم از اون کتابی‌هایی که داستانش هیچ یادت نمیره روند اوایل داستان شاید کمی کسل کننده باشه ولی بعد چند صفحه داستان روند خوبی میگیره و آرام آرام به مخاطب درباره حسرت هاش یاد میده افسوس نداشته‌ها را نخوره و دیده ما به مسائل که باعث ایجاد حسرت در ما میشه و باید یاد بگیریم ارزش هر چیزی در زندگی رو بدونیم شاید حسرت اون چیزی که از ته دل میخوریم اگه اتفاق می‌افتاد اون جوری میخواستیم نبود🙂 شایدیکی جمله تاثیر گذار داستان برا من اینه⬅️
چیزی که نگاه می‌کنی مهم نیست آنچه که می‌بینی مهمه💜💜
1 2 3 4 5 6 >>