نظر امیرحسین فراهانی برای کتاب کتابخانهی نیمه شب

کتابخانهی نیمه شب
امیرحسین فراهانی
۱۴۰۱/۰۸/۲۰
51
شاید زمانیکه این کتاب رو خوندم، حس کردم اونقدرها که ازش تعریف و تمجید کردن یک اثر فوق العاده نبود.... میتونستم حدس بزنم قراره چی بشه، چون بارها بصورت فطری، از خودم پرسیدم نسخهی دیگری از من در یک جهان متفاوت از حالا چه میکرد... و هربار خیلی منطقی به این نتیجه رسیدم که آن من، بهترین ورژن از خودمه که میتونم به پاش بایستم و ازش لذت ببرم... این کتاب از ابتدا مشخص بود چه نتیجهای میخواد بگیره. پس من رو شگفت زده نکرد... منتها گامهای رسیدنش به اون مقصود معین، کاملا هنرمندانه چیده شده بود. درک بالای نویسنده از عواطف مختلف... از نقشهای گوناگون... این منو شگفت زده کرد. " فقط قدرت نویسندگی نویسنده "، نه خود کتاب و نه موضوعش که تکراری بود و نه حتی شیوهی روایت داستان که گپ خیلی بزرگی توش بود... و اما اون گپ بزرگ (خطر اسپویل): اینکه نورا با احساسات و عواطف و منویات درونی خودش وارد هر زندگی میشد، نه با احساسات اون نورای درون اون زندگی... مشخص بود از اون زندگی حس رضایتی نخواهد داشت. کسی که چهل سال بدون ازدواج و فرزند یا هر چیز دیگری عمرشو سپری کرده، به یکباره قرار بگیره دراین زندگی پر واضحه که خوشش نخواهد آمد! هر نقشی، هر حسی یک تاریخچه در عقبهاش داره. نویسنده باید این مورد رو در نظر میگرفت که اگر با حس همون نورای اون زندگی بخصوص، اجازهی تجربهی همون کتاب زندگی بهش داده میشد، باز هم دلش میخواست اون زندگی رو ترک کنه یا نه...؟! باز هم دوست داشت برگرده به زندگی خاموش خودش...؟ در نهایت کتاب انگیزشی و نسبتا خوبی بود، از اونهایی که در آخرش با خوندن کلمات انتهایی حس میکنی تحت تاثیرقرار گرفتی!
Maryam Maslahat joo
۱۴۰۱/۱۲/۰۳
نظرتون خیلی جالب بود و منم کاملا با شما موافقم (خطر اسپویل: در مورد اینکه کاش با احساسات همون زندگی وارد هر زندگی میشد)