نظر پارسا برای کتاب کتابخانه‌ی نیمه شب

کتابخانه‌ی نیمه شب
مت هیگ، مینا صفری
۱۷۵۵ رای
پارسا
۱۴۰۱/۰۲/۰۵
شخصیت اصلی داستان زنی به‌اسم نورا سید (Nora Seed)  است. زندگی نورا پر از حسرت و پشیمانی است و تمام این‌ها نورا را تبدیل به زنی غمگین و افسرده کرده است. یک‌روز نورا، ناگهان از کار بی‌کار می‌شود. وقتی نورا از رئییسش دلیل اخراجش را می‌پرسد او جواب می‌دهد: “اوضاع بده و دیگه نمی‌تونم بهت حقوق بدم و بذارم مشتری‌ها رو با قیافه افسرده‌ات فراری بدی! ”
درحالی که انگار زندگی بدتر از این نمی‌توانست بشود در همان روز گربه عزیز نورا یعنی ولتر (Voltaire)  می‌میرد. نورا برای مدتی طولانی‌ به صورت آرام گربه‌اش که دیگر تکان نمی‌خورد زل می‌زند و با تمام وجود تنها یک چیز را احساس می‌کند؛ حسادت! حسادت به رهایی‌ و آرامشی که در صورت گربه‌اش ولتر وجود دارد. آن شب نورا اوردوز می‌کند ولی به‌جای این‌که بمیرد ناگهان سر از یک کتابخانه درمی‌آورد. نورا در آن‌جا با یک کتاب‌دار بسیار دانا آشنا می‌شود. کتاب‌دار به نورا می‌گوید که یک انسان در طول زندگی‌ میلیون‌ها تصمیم می‌گیرد و تمام تصمیم‌ها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را بالکل تغییر دهند. در ادامه داستان کتاب‌دار به نورا درباره ماهیت کتاب‌ها می‌گوید و نورا می‌فهمد تمام کتاب‌ها در واقع درهایی به زندگی‌های دیگر خود او هستند. زندگی‌هایی که نورا می‌تواست داشته باشد اگر تصمیم‌های متفاوتی می‌گرفت.
کتاب‌دار در ادامه توضیحاتش می‌گوید تنها یک کتاب است که با سایر کتاب‌ها متفاوت است. این کتاب جلدی بسیار سنگین دارد و خواندن بیش‌تر از چند خط آن می‌تواند برای نورا بسیار خطرناک باشد.  کتاب حسرت‌ها!
در ابتدا نورا علاقه‌ای به امتحان کردن زندگی‌های دیگر ندارد و احتمالاً زندگی دقیقاً همان چیزی است که نورا از آن یکی دیگر نمی‌خواهد. بقیه داستان رو خودتون بخونید😉
هیچ پاسخی ثبت نشده است.
👋 سوالی دارید؟