معرفی و دانلود کتاب گودال

معرفی کتاب گودال

کتاب گودال برنده‌ی جایزه جروود اثر کنان جونز داستان دو مرد است، یکی نماد حیات و دیگری نماد زوال؛ یکی کشاورزی است که کارش به دنیا آوردن بره‌هاست و دیگری مرد بی‌نامی‌ست که گورکن‌ها را شکار می‌کند و از بین می‌برد.

درباره‌ی کتاب گودال:

حفر گودال برای شکار گورکن، کاری سخت و زمان‌بر محسوب می‌شود و کنان جونز (Cynan Jones) در رمان گودال (The Dig)، زبان و روایت را دقیقاً به همین شیوه به کار می‌برد و کار مطالعه را به فرایندی پیچیده و طولانی تبدیل می‌کند تا شما که این کتاب را انتخاب کرده‌اید، مانند شکارچی گورکن درگیر شوید.

در این رمان دو مرد وجود دارند که یکی بره‌ها را به دنیا می‌آورد و دیگری گورکن‌ها را می‌کشد. زبان روایت هم مثل شخصیت‌هایش دو سبک گوناگون دارد؛ به طوریکه هر آنچه در فکر و دنیای مرد کشاورز هست جنبه‌ای شاعرانه دارد و هر آنچه در اطراف مرد دیگر می‌گذرد سرشار از خشونت است؛ اما جونز دنیای داستانش را سیاه و سفید رها نمی‌کند.

او زندگی خشن شکارچی را با ارتباط خاصش با سگ‌ها لطافت بخشیده و حس شاعرانگی و لطیف زندگی کشاورز را با گذشته و مشقت نگهداری از گوسفندان خنثی کرده است. در شروع هر بخش از کتاب شما باید بکوشید تا بفهمید این قسمت از رمان سرگذشت کدام نفر از آن‌هاست تا کم‌کم بتوانید مسیر زندگی‌شان را در ذهنتان تصور کنید و با پستی و بلندی‌های‌‌شان آشنا شوید.

تصویری که جونز از یک روستا در ولز شرح می‌دهد هم از ویژگی‌های بسیار کلیدی محسوب می‌شود که در زبان روایت داستان، خود را بروز می‌دهد. او به کمک نام‌آواها و اشاره به صداهای روستا در شب، وحشت‌ها، شادی‌ها و زیبایی‌های شب، روستا را برایتان به تصویر می‌کشد و شما را با خود تا عمق روستا می‌کشاند.

اشاره تاکیدی به شب و کارهای شبانه، حالت رویایی و ابهام ویژه‌ای به کلمات، تصاویر و در کل زبان داستان بخشیده است و شما به امید پرتویی از نور روایت را در پی می‌گیرید تا به جایی برسید که بتوانید حتی اگر امکانش باشد برای یک لحظه، این سرزمین تیره و تار را در انعکاس آن نور ببینید. اما جرقه آخر مانند پرتوی نور چراغ قوه‌ای در دل تاریکی می‌ماند که شما را میخکوب می‌کند، بطوریکه هیچ‌گونه حرکت واکنشی نمی‌توانید انجام دهید.

افتخارات کتاب گودال:

- برنده جایزه جروود سال 2014
- نامزد جایزه وارویک سال 2015
- نامزد جایزه ادبیات اروپا 2016

نکوداشت‌های کتاب گودال:

- جونز می‌تواند صدای روزمره را پر از کتاب مقدس سازد."کرکوس ، بازبینی ستاره دار"
- رمان کاملاً جذاب جونز هر کسی را که به دنبال هیجانات زیادی باشد، جذب خواهد کرد. "کتابخانه ژورنال"
- لحظاتی در رمان کوتاه بی‌عیب و نقص جونز وجود دارد که به معنای واقعی کلمه مرا نفس نفس می‌اندازد. "استار تریبون"
- این رمان بسیار فراتر از اندازه آن است... گودال نوعی داستان خلاصه درباره خشونت، از دست دادن و راه‌های مختلفی است که می‌توان به دام انداخت. "نیویورک تایمزبوک ریویو"

کتاب گودال برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه این رمان جذاب به طرفداران داستان‌هایی هیجان‌انگیز با درون‌مایه‌ی روانشناسی پیشنهاد می‌شود.

کنان جونز را بیشتر بشناسیم:

او در سال 1975 در حوالی آبراران ولز چشم به جهان گشود. جونز نویسنده‌ی سه رمان خستگی (2007)، هر چه در ساحل یافتم (2011) و گودال (2014) است که برایش جوایز و افتخارات متعددی را به همراه داشت. او همچنین پرنده، خون، برف (2012) را نیز نوشته است؛ روایتی دیگر از افسانهٔ قرون‌ وسطایی ولزی.

در بخشی از کتاب گودال می‌خوانیم:

به گورکن لگدی زد تا بدنش را نرم کند. سرش را جدا کرد تا روی جاده دیده شود. لب بالایی‌اش گوریده بود به ‌هم و چهرۀ‌ اغراق‌آمیزی به خود گرفته بود. چندتا از دندان‌های فک پایینی‌اش با بیل خرد شده و از جایشان آویزان مانده بودند؛ آن‌ها را با بیل خرد کرده بودند که سگ‌ها هم فرصتی نصیبشان شود.

چون جای کندن گودال نداشتند، گورکن را بسته بودند به درخت و سگ‌های شکاری را انداخته بودند به جانش. برای ‌همین، پوست پاهای گورکن پاره و با سیم بریده شده بود.

با خودش فکر کرد، ممکن است رد سیم مشکل‌ساز شود. ممکن است همه‌چیز لو برود. اما غیر از آن، همه‌چیز ردیف بود‌؛ بقیهٔ جراحت‌ها را می‌شد پنهان کرد.

پیش‌ از آنکه کار گورکن را با بیل تمام کند، سگ‌های تریِر را انداخته بودند به جانش، برای‌ همین پایین شکمش پاره شده و آویزان بود.

با خودش فکر کرد، مِسی امشب خیلی خوب بود؛ حرف‌گوش‌کن و سمج.

پستان‌های گورکن باد کرده و بیرون زده بودند، معلوم بود شیر می‌داد. چندتا از پستان‌ها از جایشان کنده شده و پوستشان با آمیخته‌ای از خون و شیر لیز شده بود.

با خودش فکر کرد، حیف که نتوانستیم توله‌هایش را بگیریم.

پیش خودش گفت شاید بهتر باشد پایش را جدا کند.

فکر کرد، چه چندش‌آور! این کار را نمی‌کنم. پایش را جدا نمی‌کنم. ناگهان از فکر لمس کردن دوبارۀ‌ گورکن دلش به‌ هم خورد؛ از فکر به هر کاری که حرمتش را نگه دارد.

ناگهان از اینکه باید کارش را پنهان کند، احساس عصبانیت و خستگی کرد. تمام شب را بیدار بود؛ کلی راه رفته و به‌سختی زمین را کنده بود. آدرنالینی که ترشح شده بود، خسته‌اش کرده بود؛ خستگی به‌صورت خشمی خروشان در او بروز کرد.

فهرست مطالب کتاب

یادداشت مترجم
یادداشت ناشر
بخش یک: اسب
بخش دو: گودال
بخش سه: پارچه
بخش چهار: دریا
بخش پنج: خرده‌ریزها
سخن آخر
درباره نویسنده
سپاسگزاری