معرفی و دانلود کتاب گردان چهار نفره

معرفی کتاب گردان چهار نفره

کتاب گردان چهار نفره نوشته‌ی احمد دهقان، در مورد چهار سرباز ایرانی نوجوان است که در میانه‌ی جنگ وظیفه‌ی سختی به آن‌ها محول می‌شود. پس‌ از اینکه عراقی‌ها به یکی از قرارگاه‌های اطلاعاتی ایران حمله می‌کنند و عملیات ایرانی‌ها لو می‌رود، این چهار نفر وظیفه می‌یابند که برای شناسایی به مواضع دشمن نزدیک شوند و اطلاعات به دست آورند. آن‌ها در این راه با مشکلاتی روبرو می‌شوند و جانشان به خطر می‌افتد.

درباره‌ی کتاب گردان چهار نفره

پیش از شروع عملیات نظامی ایران، عراقی‌ها با هواپیماهای خود به یکی از قرارگاه‌های اطلاعاتی این کشور حمله می‌برند و آنجا را بمباران می‌کنند. نیروهای ایرانی که بیم لو رفتن عملیات را دارند، به این فکر می‌افتند تا قبل از شروع حمله از این موضوع مطمئن شوند. برای این منظور آن‌ها چهار سرباز را در نظر می‌گیرند تا به مواضع دشمن بروند و اطلاعات به دست آورند. سعید، علی، حسن و روای قصه چهار نوجوانی هستند که برای این عملیات خطرناک در نظر گرفته‌شده‌اند. آن‌ها باید به خط عراقی‌ها بروند و وضعیت سنگرها، خاک‌ریزها، خندق‌ها، میدان‌های مین، سیم‌های خاردار و توپخانه‌ی آن‌ها را شناسایی کنند. این چهار جوان سوار جیپ علی می‌شوند و به سمت دشمن به راه می‌افتند. اما اتفاقاتی هولناک در انتظارشان است.

داستان گردان چهار نفره از جمله آثار ژانر دفاع مقدس است که مخصوصاً برای نوجوانان نوشته شده. قصه‌ی کتاب احمد دهقان در مورد چهار نوجوان سرباز است که برای عملیاتی سخت در نظر گرفته‌ شده‌اند. آن‌ها بااینکه سن کمی دارند ولی باید به دل دشمن بزنند و اطلاعاتی در مورد آن‌ها به دست آورند. پیروزی ایران در عملیات پیش رو به نتیجه‌ی کار آن‌ها بستگی دارد. آن‌ها در وضعیتی بغرنج گرفتار می‌شوند ولی بااین‌وجود حاضر نیستند صحنه را ترک کنند و بازگردند. این چهار پسر می‌خواهند به هر نحوی عملیاتی که به آن‌ها محول شده را به انجام برسانند.

احمد دهقان یکی از مهم‌ترین چهره‌های ادبیات جنگ به شمار می‌رود. تقریباً تمامی آثار او در مورد جنگ ایران و عراق هستند و آثار و تبعات آن را نشان می‌دهند. دهقان به نسبت دیگر نویسندگان این ژانر، رویکردی واقع‌گرایانه‌تر دارد و می‌کوشد حقیقت جنگ را نشان دهد. به همین خاطر در داستان‌های او به‌کرات صحنه‌های خشن و هولناک به چشم می‌خورد. او در عین ستایش سربازان ایران و شجاعت آن‌ها، تا حدودی نگاه انتقادی هم دارد. او در رمان گردان چهار نفره هم همان دغدغه‌ها و نگاه همیشگی خود را حفظ کرده است. با این تفاوت که این بار قهرمانانش را از میان نوجوانان انتخاب کرده. قشری که در داستان‌های جنگ عموماً نادیده گرفته‌شده‌اند یا خیلی کلیشه‌ای به آن‌ها پرداخته شده. دهقان اما سعی کرده آن‌ها را همان‌طور که بودند نمایش دهد.

چهار شخصیت اصلی داستان گردان چهار نفره، نوجوانانی عادی هستند که هرکدام خصوصیات اخلاقی خود را دارند. درواقع چندان به هم شبیه نیستند. هر یک انگیزه‌ی خاص خود را دارد و جنگ را از زاویه‌ی دید خود می‌بیند. احمد دهقان در داستانش این بچه‌ها را در وضعیت خطیر و مرگباری قرار می‌دهد. آن‌ها در این مسیر با یکدیگر صمیمی‌تر می‌شوند و به درک بهتری از هم می‌رسند. به هم کمک می‌کنند و در کنار هم عملیات را پیش می‌برند. دهقان به‌خوبی بلوغ این نوجوانان را نشان می‌دهد؛ اینکه چگونه در میان خشونت و قساوت جنگ رشد می‌کنند و اصول زندگی را یاد می‌گیرند.

رمان گردان چهار نفره را انتشارات نیستان به چاپ رسانده است.

کتاب گردان چهار نفره برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان به نوجوانان پیشنهاد می‌شود. همین‌طور اگر به ادبیات جنگ و دفاع مقدس علاقه دارید، این اثر می‌تواند گزینه‌ی خوبی برای مطالعه باشد.

در بخشی از کتاب گردان چهار نفره می‌خوانیم

سپیده زده است. در آن دورها، صدای تیراندای کم شده. از آن وقتی که رسیده‌ایم، در خواب و بیداری هستم؛ نه خوابم نه بیدار. در بد مخمصه‌ای گیر کرده‌ایم. فکرش را هم نمی‌کردم که چنین اتفاقی برایم بیفتد.

مست بوی گل‌ها هستم. گاه یادم می‌رود که در پشت جبهه‌ی دشمن هستیم و نمی‌دانیم یک لحظه‌ی بعد چه اتفاقی خواهد افتاد. این گل‌های رنگارنگ که در روشنایی کم‌رنگ صبح توی چشم می‌زنند، مرا از یاد همه‌ چیز بیرون می‌برند؛ یاد جنگ، محاصره، تیر، ترکش و ناامیدی.

سعید مرتب وول می‌خورد. من هم نمی‌توانم یک‌جا بند شوم. می‌پرسد: «بیداری؟»

به جای این‌که جوابش را بدهم، برمی‌خیزم می‌نشینم. او هم پا می‌شود. اول خوب چشم‌هایش را می‌مالد و سپس قطب‌نما را می‌گذارد روی زمین. خوب دقت می‌کند و می‌گوید: «قبله این‌ طرف است.»

نسیم خنکی می‌وزد. نیم‌خیز می‌شوم تا اطرافم را ببینم. گل‌ها تا سینه‌ام را پوشانده‌اند. چیزی نمی‌بینم. فقط چند منور روی خط دشمن روشن است. انگار تا صبح یک‌سره بیداری کشیده‌اند.

تیمم می‌کنیم و نشسته نمازمان را می‌خوانیم. بعد به صحبت می‌نشینیم. هر دو گیج شده‌ایم. ناخواسته به این‌جا آمده‌ایم و حال نمی‌دانیم که چه باید بکنیم. سعید می‌گوید: «فردا شب، یعنی همین امشب حمله است. شاید با گم شدن ما، فکر کرده‌اند اسیر شده‌ایم. به همین خاطر شاید عملیات لغو شود. باید به هر طریقی که شده، به حاج‌نصرت اطلاع بدهیم که سالم هستیم و راه باز است.»