معرفی و دانلود کتاب کلاهی که پس معرکه ماند
برای دانلود قانونی کتاب کلاهی که پس معرکه ماند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کلاهی که پس معرکه ماند
کتاب کلاهی که پس معرکه ماند، نوشتهی محمد کشاورز مجموعهای درخشان از نُه داستان کوتاه است که نگاهی نقادانه به مسائل روز دارند. اغلب داستانهای این مجموعه واقعگرایانه هستند و نویسنده در یکی از آنها با استفاده از عناصر وهمآلود، جهانی بدیع خلق میکند. نثری زیبا و اثرگذار، استفاده از اِلِمانهای تمثیلی جذاب این مجموعه را بسیار خواندنی کرده است.
دربارهی کتاب کلاهی که پس معرکه ماند
کتابی که پیش روی شماست، با عنوان کتاب کلاهی که پس معرکه ماند، از نُه داستان کوتاه تشکیل شده است و اسم کتاب نیز برگرفته از یکی از همین داستانهاست. در این مجموعه، داستانها هریک قصه متفاوت خود را دارند و متصل نیستند؛ اما با نگاهی عمیقتر درمییابیم که نویسنده عنصری مشترک را در بین داستانها گماشته است که به درک بهتر هر داستان کمک میکند. درواقع بااینکه هر داستان مستقل است، اما با خواندن تمامی داستانها راحتتر میتوانیم به لایههای زیرین اثر پی ببریم. به گفتهی خود نویسنده این کتاب بر اساس ساختن قهرمان و نابودسازی او شکلگرفته است؛ ایدهای که سرتاسر داستانها دنبال میشود.
کتاب کلاهی که پس معرکه ماند آخرین اثر محمد کشاورز است. این نویسنده با نگاهی نقادانه و سختگیر مفاهیمی چون تنهایی، روزمرگی، جهل، تقدیسسازی از قهرمانان، استبداد، سلطه و از بین رفتن ارزشها را با نثری روان بیان میکند. در داستانِ اول، یعنی «اصطبل تشریفات»، مقام و عزت اسبی تنهامانده از گَلِّهی اسبانِ سوارهنظام را دستمایهی شوخی قرار میدهد. داستانِ کلاهی که پس معرکه ماند که اسم کتاب نیز از آن استخراجشده، ماجرای یک سینما دار و سینمایی قبل از انقلاب در شیراز است؛ سینما مهتاب یا سینما دَمِ کَل (نام خیابانی که سینما در آن قرار دارد) و ماجراهایی که این مکان با خود دارد. کشاورز در این داستان جهل غالب بر مردم، سودجویی فردی و تبدیل یک ضدقهرمان به قهرمان و درنهایت، نابودی او را بیان میکند. طنز این داستان و بهطور کلی، آثار کشاورز لبخندی تلخ را بر چهره نمایان میکند.
داستان بعدی، داستان وقایعنگاری یک ماجرا در دهکدهای ملالانگیز است که ناخودآگاه ما را به یاد دهکدهی پرملال اثر امین فقیری میاندازد. اثر نامبرده ماجرای آدمهای روستایی است که خود را در داستانهای معلم روستا بهطور واضح و مشخص میبینند و تاب این بیپردگی را ندارند. آنها از کارهای خود و واقعیت خود شرمسار نیستند بلکه از افشاگر عصبانی میشوند. داستان دیگر، «شاپریون»، زندگی موجودی بینقص را روایت میکند که در آرمانشهر قرار دارد. کشاورز در این داستان از دست رفتن آن زیبایی جاودانه را بهواسطهی گسترش شهرنشینی و تقابل دنیای صنعتی با طبیعت را به زیبایی بیان میکند.
«اتاق نقاشی»، داستان یک نقاش است که سالهاست برای کشیدن نگاهِ مادرِ ازدسترفتهاش تلاش میکند. نقاش این تصویر را در خاطرهای دور و مبهم به یاد دارد. تلاش نقاش برای جاودانه کردن امری برگشتناپذیر موضوعی است که کشاورز بنمایهی این داستان قرار داده. داستان «بازیِ بعدازظهر»، زنی تنها و مردد در عشقی بین دو مرد را به تصویر میکشد. مثلثی که هر سه ضلعش در حال سوءاستفاده از یکدیگرند.
داستان هشتم، «پولبازی»، صدای اعتراض نویسنده است (در داستان هم بهطور ضمنی به نام نویسنده اشاره میشود) در این آشفتهبازار دنیای سرمایهداری، آنچه عدهای برای سود بیشتر انجام میدهند فقط موجب بیچارگی تهیدستان میشود. «نقطهی سرخ» تنها داستان این مجموعه است که از واقعگراییای که تا به اینجا سبک نوشتههای کشاورز بود به جهانی فراواقعی و وهمآلود پا میگذارد. سه برادر که به شکار کبک میروند، اما هنگام بازگشتن از کوه همانهایی نیستند که بودند. داستانِ آخر این مجموعه، «مردی که همهچیز داشت»، شرح یک زندانی است که دینی متفاوت دارد. او نمیتواند حتی به شکل زبانی از کیش خود برگردد. درنتیجه، باید همهچیز را از دست بدهد.
کتاب کلاهی که پس معرکه ماند برای چه کسانی مناسب است؟
به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی و داستان کوتاه مجموعه کتاب کلاهی که پس معرکه ماند پیشنهاد میشود. قلم گیرای کشاورز شما را تا انتهای کتاب درگیر میکند.
با محمد کشاورز بیشتر آشنا شویم
محمد کشاورز (زادهی 1337 در شیراز)، نویسندهی معاصر ایرانی است. وی از سال 1385 تا 1386سردبیر مجلهی عصر پنجشنبه بود. او نویسندهای وسواسی و سختگیر است که در سالهای فعالیتش آثار کمی منتشر کرد. به عقیدهی عباس معروفی، او معمار داستان کوتاه ایران است. همچنین ابوتراب خسروی جزئینگری کشاورز را برگ برندهی او میداند. از کشاورز مجموعههای «پایکوبی»، «روباهشنی» و «بلبل حلبی» منتشر شده است که هرکدام با استقبال مخاطبان مواجه و همچنین نائل به دریافت جوایزی شدهاند.
در بخشی از کتاب کلاهی که پس معرکه ماند میخوانیم
باز شب شد، وقتِ داستان گفتن. تا نمیگفت مرتضی آراموقرار نمیگرفت. هر شب باید داستان همان روز را میگفت، داستان روزی که پشت فرمانِ تاکسی به شب رسانده بود. مسافربهمسافر، خیابانبهخیابان، ایستگاهبهایستگاه، کلمهبهکلمه. حواسش بود جوری داستان را شروع کند، جوری پیش ببرد که جذابیتش تا ته خط حفظ شود. شبهای اول ناشیانه داستانش را میگفت مثل تاکسی راندنش. ورود ممنوع میرفت، چراغقرمز را رد میکرد. اگر مردی پا میگذاشت به صحنهی داستان و او کمی خوشبرورو توصیفش میکرد، مرتضی رنگبهرنگ میشد و نق میزد، «چرا هی میگی جوونِ خوشقدوبالا؟ تاکسی میرونی یا قدوبالای مردها رو گز میکنی؟»
اینطور وقتها پریسا به دل میگرفت، داستان را نصفهنیمه رها میکرد و رو میگرداند. مرتضی پشیمان بغل باز میکرد، دست در گردن پریسا میانداخت، سر میگذاشت روی شانهاش، سر پیش میبرد و گردنش را میبوسید. «میترسم پری. میترسم تو رو از دست بدم. مثل همین پاها، مثل زندگیم.»
پریسا دست میکشید روی موهای او، دلداریاش میداد، گونهاش را میبوسید و دلخور داستان را پیش میبرد. بعد از چند ماه، کمکم قلق کار دستش آمد. فهمید چهجور داستان را بیدستانداز و دلخوری پیش ببرد. نقطههای التهاب را از داستانهای شبانهاش حذف کرد. سعی کرد بعضی موردهای حساس را دور بزند و چراغقرمزها و ورود ممنوعها را رعایت کند. باید جوری فضاسازی میکرد که مرتضی بتواند خودش را جای او پشت فرمان ببیند. حتی خسته شود از راهبندان و دستاندازهای خیابان و سروکله زدن با مسافران خسیس و بداخلاق آنقدر خسته که داستان به آخر نرسیده خوابش ببرد.
فهرست مطالب کتاب
اصطبل تشریفات
وقایع نگاری یک ماجرا در دهکده ای ملال انگیز
شاپریون
کلاهی که پس معرکه ماند
نقطه ی سرخ
بازی بعدازظهر
پول بازی
مردی که همه چیز داشت
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کلاهی که پس معرکه ماند |
نویسنده | محمد کشاورز |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 159 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-0853-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |