معرفی و دانلود کتاب چهره‌های خاکستری

معرفی کتاب چهره‌های خاکستری

کتاب چهره‌های خاکستری نوشته‌ی کتی اوتن، روایت‌هایی خواندنی از اسارت و مقاومت زنان ایزدی در برابر داعش بر پایه‌ی بیش از صد مصاحبه است که در سال 2017 در فهرست بهترین کتاب‌های حقوق بشری قرار گرفت و موفق به دریافت جایزه شد.

ایزدی‌ها نسل‌هاست که از کشتار و ظلم رنج برده‌اند؛ ولی حمله‌ی داعش در اواخر تابستان 2014 با دیگر وقایع متفاوت بود. چهره‌های خاکستری (With ash on their faces) روایتی است بر پایه‌ی مصاحبات مستندی درباره‌ی حمله‌ی داعش در آگوست 2014 و اتفاقات بعد از آن، به خصوص تأثیرش بر زنان ایزدی که اسیر داعش شده بودند.

کتی اوتن (Cathy Otten) روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی انگلیسی، بین سال‌های 2013 تا 2017 در کردستان عراق سکونت داشته است. او برای نشریات مختلفی از جمله ایندپندنت، نیوزویک، تایم و گاردین می‌نویسد. اوتن با نوشتن این کتاب به دلیل پوشش خبری جنگ داعش و همچنین فرمان منع سفر ترامپ برای ساکنان چند کشور مسلمان نشین، برنده‌ی جایزه «صدای جدید» شد.

نویسنده‌ی این اثر، خود عنوان کرده با وجود آنکه از کشوری آمده که پیشینه‌ای استعماری داشته اما سعی نموده است مطلبی برخلاف این نگاه به نگارش درآورد. او در کتابش می‌گوید هدفش این نبوده که تنها زنان را قربانی یا قهرمان به نمایش بگذارد بلکه برایش اهمیت داشته است تا روایتی از این نسل‌کشی‌ها و شیوه‌های مورد استفاده در آن‌ها و واکنش جامعه‌ی زنان ایزدی عراق را نشان دهد.

کتاب به شیوه‌‌ی ژورنالیسم تحقیقی نوشته شده است و علاوه بر روایت شیوه‌های مقاومت زنان ایزدی در طول نسل‌کشی تاریخی و از جمله آخرین آن توسط داعش، اطلاعات خوبی در مورد آیین ایزدی، سیستم برده‌داری داعش، چگونگی سقوط سنجار به دست داعش، مناسبات قدرت و مناقشات گروه‌های سیاسی در مناطق ایزدی‌نشین به شما می‌دهد.

با وجود آنکه در بسیاری از روایت‌های تاریخی می‌خوانید که زنان به دنبال چنین اتفاقاتی که برایشان پیش می‌آید یا خودکشی می‌کنند یا از طرف خانواده کشته می‌شوند، در این اثر شاهد خواهید بود که این مسئله در قوم ایزدی حل شده و زنان با خواست‌های دینی ایزدی توانسته‌اند با وجود چنین اتفاقاتی به آغوش خانواده بازگردند، هر چند که بسیاری از آنان بر این باورند که زندگی آنان مثل سابق نخواهد شد.

به گفته‌ی فاینشنال تایمز این اثر کتابی هوشمندانه درباره‌ی یکی از بزرگ‌ترین تراژدی‌های عصر حاضر است که در عین حال داستانی الهام‌بخش از مقاومت، ایستادگی و بقا روایت می‌کند. لس آنجلس ریویو آو بوک نیز در نقد کتاب گفته است: بهترین شیوه‌ی روزنامه‌نگاری انسان‌گرا؛ شفاف، صریح و بی‌نهایت واقع‌گرایانه.

در بخشی از کتاب چهره‌های خاکستری می‌خوانیم:

لیلا به من گفت: «بعد از ماه رمضان، او مرا تنها به خانه‌ای برد و در را رویم قفل کرد. هر چند روز یک‌بار، آن‌ها دو یا سه زن و دختر ایزدی را به آن‌جا می‌آوردند.» شاکر آن زن‌ها را برای رابطه‌ی جنسی با مردان آن منطقه قاچاق می‌کرد. آن‌ها بعد از تجربه‌های زجرآور و دردناکشان پیش لیلا برمی‌گشتند و گریه می‌کردند از اینکه کتک‌شان زده و به آن‌ها تجاوز کرده بودند.

لیلا گفت: «فکر می‌کردم شاید او عاشقم است.» چون با اینکه مدام به لیلا تجاوز می‌کرد ولی هیچ وقت او را نفروخته بود؛ هر چند که لیلا بارها از او خواسته بود که این کار را بکند. او لیلا را مثل دیگر زنان اجاره هم نمی‌داد.

خانه‌ای که شاکر لیلا را در آن نگه داشته بود، دقیقاً زیر یک دکل بزرگ برق بود و قبلاً یک پزشک آن‌جا زندگی می‌کرد. شاکر مرتب به دیدن لیلا می‌آمد ولی همیشه حواسش بود که وقتی از خانه می‌رود در را از بیرون قفل کند. هر چند روز یک‌بار، شاکر یا برادرش برایشان غذا می‌آورد. شاکر او را مجبور می‌کرد در تخت بزرگ دو نفره‌ای مثل تخت عروسی بخوابند.

وقتی در یک عملیات به پیروزی نظامی می‌رسیدند، داعشی‌ها شهروندان مناطق زیر کنترل‌ را مجبور می‌کردند به خیابان‌ بروند و جشن بگیرند. در یکی از این جشن‌ها که ماشین‌های نظامی در خیابان‌ها در رفت و‌ آمد بودند و بوق می‌زدند، لیلا متوجه شد که انگار مردم از شاکر می‌ترسند «تلاش کردم که توجه شهروندان غیر نظامی را به خودم جلب کنم تا شاید آن‌ها به من کمک کنند، ولی آن‌ها مرا نادیده می‌گرفتند.»

یک شب که شاکر کنارش خوابیده بود، لیلا تلاش کرد تا تفنگش را بردارد. تفنگ درست کنار تخت بود و لیلا با خودش فکر کرد که شاید بتواند به شاکر شلیک کند و کلیدهای خانه را بدزدد، فرار کند و به سنجار برگردد. ولی به محض اینکه به سمت تفنگ خیز برداشت، شاکر دست دراز شده‌ی لیلا را گرفت.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
پیش درآمد
سقوط سنجار
فصل یک: تحت حمایت ما هستید
فصل دو: شش ساعت جنگیدیم و کسی نیامد
فصل سه: مردانمان را در دره می‌کشتند
فصل چهار: زندگی وجود نداشت ولی مردم در حرکت بودند
زنان کوجو
فصل پنج: او از عشق و ازدواج گفت
فصل شش: خواهش کردیم نابودش کند
فصل هفت: او را زنده زنده می‌سوزانم
فصل هشت: همه‌ی داعشی‌ها بدند
فصل نه: زندان بوکا مدرسه‌ی داعش بود
فصل ده: کسی نمی‌تواند مرده را برگرداند
هم‌دست
فصل یازده: شکارچی کوهستان سنجار بودم
فصل دوازده: اگر او نبود نمی‌توانستم این کار را بکنم
فصل سیزده: آن‌ها در خواب‌هایم مرا می‌فروشند
فصل چهارده: من داعشی‌ام و خانواده‌ام کافرند
سخن آخر