معرفی و دانلود کتاب پاییز بلند
برای دانلود قانونی کتاب پاییز بلند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پاییز بلند
محمود جوادی در کتاب پاییز بلند داستانی جذاب، پرکشش و متفاوت با دیگر رمانهای عاشقانه خلق کرده است. این کتاب زندگی پر فراز و نشیب زنی 104 ساله را به تصویر میکشد که اکنون با نوهاش رخساره زندگی میکند.
درباره کتاب پاییز بلند:
پروانه زنی است که سرد و گرم روزگار را چشیده و زندگیاش سراسر پستی و بلندی و پررمز و راز بوده است. حالا رخساره نوه جوان و زیبای پروانه از او میخواهد داستان زندگیاش را برایش تعریف کند. زمان بر میگردد به چیزی در حدود یک قرن پیش، آن هنگام که پروانه کودکی خود را در کنار خواهر دو قلویش، افسانه، در روستایی زیبا به همراه خانوادهاش سپری میکرد.
افسانه و پروانه خواهرانی بودند که با هم بزرگ شدند و زیبایی و شباهتشان زبانزد اهالی روستا شد. تا این که در سن هجده سالگیشان و درست در شب عروسی افسانه واقعهای عجیب و هولناک رخ میدهد. ماجرایی که عواقب آن تا امروز گریبانگیر پروانه و حتی نوهاش رخساره است.
کتاب پاییز بلند با روایت جذاب و خیره کنندهای که دارد به خوبی شما را با خود همراه میسازد به گونهای که لحظهای نمیتوانید دست از خواندن آن بکشید. این ویژگی نشان دهنده چیرگی محمود جوادی در خلق این رمان عاشقانه – اجتماعی است و گواه بر این دارد که او میتواند به یکی از نویسندگان موفق ادبیات معاصر ایران بدل گردد.
مهمترین ویژگی این اثر گردش زمانی آن به شمار میرود. وقوع رخدادهای این رمان میان زمان گذشته و حال در چرخش است و هم زمان مفاهیمی چون عشق و نفرت، وابستگی و جدایی، دلتنگی و انتقام، فقر و ثروت و دیگر احساسات متناقض آدمی را به شیوهای هنرمندانه توصیف میکند و در بطن داستان میگنجاند. داستان شخصیتهای متعددی دارد که هرکدام به درستی نقش خود را ایفا میکنند و شخصیت پردازی شدهاند، به این ترتیب هیچ نقطه ابهامی درباره هویتشان و آنچه بر آنها میگذرد، باقی نمیماند.
کتاب پاییز بلند مناسب چه کسانی است؟
مطالعه این رمان هیجانانگیز عاشقانه و اجتماعی را به علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
با محمود جوادی بیشتر آشنا شویم:
او متولد سال 1354 است. از زمانی که تحصیلاتش را در دانشگاه آغاز نمود دغدغه این را داشت که به ادبیات معاصر ایران خدمت کند و برای آن بنویسد. جوادی سرانجام توانست در سال 1397 نخستین رمان خود به نام پاییز بلند را منتشر کند. او در این اثر مسائل و دغدغههای اجتماعی را در روایتی عاشقانه از نظر میگذراند. شیوه روایی، لحن و بیانی که او در این اثر به کار بسته بسیار ساده و روان است و از این نظر باعث درک بهتر و بیشتر خوانندگان کتاب میشود.
در بخشی از کتاب پاییز بلند میخوانیم:
شکل و شمایلش بیشتر به خودم رفته بود، ولی رنگ پوست و موهایش به سهراب شبیه بود. در کل بچه آروم و بیآزاری بود و با کوچکترین اشارهای از خنده ریسه میرفت. با دیدن اون احساس آرامش میکردم. مطمئن بودم در آینده، علاوه بر فرزند بودنش، در این شهر غریب مونس و سنگصبورم خواهد بود. سهراب هم غروبها، به شوق دیدن ما به خونه برمیگشت و تا چشمش به ما میافتاد، خستگی از یادش میرفت و شروع به بازی و سر به سر گذاشتن با ستاره میکرد. نصف بدهیهایش به حاج مرتضیرو صاف کرده و صدتومن دیگه بدهکار بود. بهار هم با همه زیباییها و نشاط تموم شد. ستاره روزبهروز قد میکشید. فصل گرم تابستون از راه رسیده، در شهر آب انباری بود که زمستونها اونو پر از آب میکردند تا یخ ببنده و تابستون از قالبهای یخ اون استفاده کنند. سهراب هم سرظهر یه تیکه یخ میخرید، توی گونی میذاشت و به خونه میآورد.
یخرو توی تنگ میانداختم و تا شب از اون آب گوارا و خنک استفاده میکردیم. در اون اوج گرما و داغی تابستون هیچچیز به اندازه یه لیوان آب تگری به آدم لذت نمیداد.
یک روز صبح که سهراب سرکار رفته بود، طبق عادت، سرمو از پنجره بیرون آورده بودم و داشتم زمین رو تماشا میکردم. با خودم فکر میکردم که هر وقت سهراب قرضهاشو صاف کرد و باز هم پولاشو پسانداز کرد، توی این زمین یه ساختمون دو طبقه میسازیم. یک طبقه خودمون زندگی میکنیم، بعد بابا حیدر و مادر و برادرهامو به شهر میاریم. اونا هم در طبقه دیگه ساکن میشن. هم از اون همه کار و زحمت روستا راحت میشن و به علاوه از دست ستمگری و زورگوییهای جهانگیرخان یک نفس آسوده میکشند. در همین افکار معلق بودم که متوجه شدم مردی قد بلند و هیکلی که کلاه لبهداری به سرش داشت مشغول پرسه زدن در زمین ماست. تعجب کردم که اون مرد غریبه چرا در زمین ما قدم میزنه. حس کردم اون قدوقامت برام آشناست و قبلاً اونو جایی دیدهم. با اونکه پشتش به من بود، احساس خوبی نداشتم.
همونطور کنجکاو اونو میپاییدم که صورتشرو به سمت پنجره چرخوند. از چیزی که دیدم دهنم از حیرت باز موند. و چشمام از وحشت گشاد شد خشکم زده بود و برای نفس کشیدن، مثل ماهی که از آب بیرون افتاده باشه، دایم دهنمو باز و بسته میکردم. اون مرد غریبه جهانگیر خان بود. با لبخندی مضحک و زشت تماشام میکرد و سرشو به علامت سلام تکون داد. خیال کردم که خواب هستم و حتما دارم کابوس میبینم. تکونی خوردم و پامو نیشگون محکمی گرفتم. دردم گرفت. آخ! من بیدار بودم و چیزی که به چشم میدیدم توهم و خیال نبود. کاخ آرزوهامو ویرون دیدم و در نظرم، هر آنچه رشته بودم، پنبه شد. به هر جون کندنی بود، از پنجره کنار کشیدم و روی زمین لیز خوردم. دستمو روی سرم گذاشتم و سرمو روی زانوهام گذاشتم. چرا هر جا که فرار میکردم بازم جلوم سبز میشد و از شرش خلاصی نداشتم؟ یعنی منو از کجا پیدا کرده بود؟ آیا کسی جاسوسی مارو کرده بود؟ آیا اون زمان که پدرومادرم برای دیدن ما به شهر اومدن، خان به اونا شک کرده و از افرادش دنبالشون فرستاده و جای ما را پیدا کرده بود؟! بهقدری افکار مخرب و فکر و خیالهای جورواجور به ذهنم خطور کرده بود که داشتم دیوونه میشدم فکر کردم که شاید هم اتفاقی اونجا اومده و برای کار دیگهای به شهر سفر کرده بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پاییز بلند |
نویسنده | محمود جوادی |
ناشر چاپی | نشر البرز |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 570 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-9876-07-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |