معرفی و دانلود کتاب صوتی کافه پاریس

معرفی کتاب صوتی کافه پاریس

کتاب صوتی کافه پاریس نوشته‌ی هومن کوچک پور، داستانی عاشقانه از خاطرات سال‌های دور مردی است که از زبان خودش روایت می‌شود. مرد که در آن سال‌ها عاشق زنی بوده و برای به دست آوردنش از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرده، از خاطرات روزهایی می‌گوید که عشقشان دستخوش تغییر می‌شود...

درباره‌ی کتاب صوتی کافه پاریس

هومن کوچک پور داستان کتاب صوتی کافه پاریس را از زاویه دید مردی بیان می‌کند که در حال زیرورو کردن خاطرات گذشته است. مرد از فضای خانه و خانواده‌اش صحبت می‌کند؛ از سال‌هایی که در خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگش، در کنار عمویش زندگی کرده است. پس از آنکه در کودکی پدر و مادرش را از دست داد، به آن خانه رفت و همراه با آن‌ها بزرگ شد. خاطرات سنین نوجوانیش در عطر قرمه‌سبزی دستپخت مادربزرگ و شنیدن خاطرات شیرین پدربزرگ که سرهنگ صدایش می‌زدند خلاصه شده است. یادش می‌آید که وقتی سن و سالی نداشت و شاهد تخته نرد بازی کردن عمو خسرو با پدربزرگش بود، هیچ آرزویی در این دنیا نداشت جز اینکه بتواند با آن‌ها بازی کند. اما زندگی و آرزوهایی که در دل آدم‌ها می‌گذارد، هیچ‌وقت این‌قدر ساده باقی نمی‌ماند.

سال‌ها بعد که به دانشگاه رفت،‌ با دختری آشنا شد که نامش افرا بود. افرا را چنین توصیف می‌کرد؛ دختری سبزه که بیش از زیبایی، ملاحت چهره و ژرفای کلامش مخاطبان را تحت تأثیر قرار می‌داد. افرا عادت به مطالعه داشت و چنان در بحث با افراد دیگر از دید روان‌شناسی موضوعات را تحلیل می‌کرد که مرد را وامی‌داشت پابه‌به‌پای او کتاب بخواند. افرا سودای مهاجرت در سر داشت؛ مادرش بود که بذر این رویا را در سرش کاشته بود. هرچندوقت یک بار بر سر همین موضوع مشاجره می‌کردند، چون مرد حاضر به پذیرش این خواسته نبود. اما سرانجام بعد از پنج سال ماندن در رابطه‌ای بی‌حاصل، افرا تصمیم گرفته بود تا به زندگی‌اش سروسامانی بدهد...

کتاب صوتی کافه پاریس کاری از نشر صوتی استودیو صداهای همراه و انتشارات یمام است. این کتاب را با صدای خود هومن کوچک پور می‌شنوید.

کتاب صوتی کافه پاریس برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به داستان‌های فارسی با مضمون عاشقانه علاقه دارید، این کتاب برایتان مناسب خواهد بود.

در بخشی از کتاب صوتی کافه پاریس می‌شنویم

ناهار رو زدیم و سفره رو جمع کردیم. عمو رفت و یه آهنگ ملایم پلی کرد و اومد تخته نردش رو پهن کرد. مهره‌ها رو چیدیم و گفت: «خب، شروع کن. تعریف کن ببینم کی زده تو پرت گل‌پسر» منم منتظر، سریع گفتم: «افرا دیگه منو نمی‌خواد.» گفته باشم، تو خونه من هیچ مسئله‌ای رو قایم نمی‌کردم. موضوع افرا رو هم مامانی می‌دونست،‌ هم عمو خسرو. اولش کمی جا خورد و نگاهش رو ازم دزدید، انگار خاطره‌هاش یهو داشت براش تکرار می‌شد، اما این‌بار برای برادرزاده‌اش. گفت: «نگران نباش، زن‌ها یه روزهایی در ماه تو حال خودشون نیستن. به زمین و زمان گیر می‌دن. تو اون چند روز مردها براشون خونی‌ترین دشمن‌ان. سربه‌سرش نذار درست می‌شه.»

فهرست مطالب کتاب صوتی