معرفی و دانلود کتاب ارثیه‌ی مادری

معرفی کتاب ارثیه‌ی مادری

کتاب ارثیه‌ی مادری نوشته‌ی الهه حصاری روایت چهار نسل زن در ایران است؛ زن‌هایی با دغدغه‌ها، عشق‌ها و رنج‌های متفاوت که نخ نامرئی تجربه‌های مشترک به هم پیوندشان می‌دهد. قصه از زبان یک غول زن و مهربان روایت می‌شود که همراه و هم‌راز آن‌هاست. نویسنده در این کتاب، زندگی، امید و مقاومت زن ایرانی را در کنار تلخی‌ها و شیرینی‌هایش به تصویر می‌کشد.

درباره‌ی کتاب ارثیه‌ی مادری

کتاب ارثیه‌ی مادری نوشته‌ی الهه حصاری قصه زن‌هایی‌ست که هر کدام در زمان و دنیای خودشان زندگی می‌کنند، اما همه‌ی آن‌ها یک نقطه مشترک دارندو آن زن بودن در ایران است. قصه از زبان یک غول چراغ جادو تعریف می‌شود؛ غولی که برخلاف داستان‌های بچگی، نه ترسناک است و نه عجیب، بلکه یک زن است؛ زنی که می‌شنود، می‌بیند و همراه می‌شود. او سال‌هاست در دستان زنان مختلف می‌چرخد، با هر کدامشان زندگی می‌کند و رازها و آرزوهایشان را می‌داند.

غول برای یکی همدم است و اهل قضاوت نیست و برای دیگری محرم اسرار است و با او درد دل می‌گوید. در طول داستان، آرام‌آرام می‌فهمیم که این زن‌ها با همه تفاوت‌هایشان، نخ نامرئی‌ای دارند که زندگی‌شان را به هم وصل کرده است.

الهه حصاری در این کتاب از چهار نسل زن حرف می‌زند؛ از مادران و مادربزرگ‌ها تا دختران امروز. هر نسل، دغدغه‌ها و سختی‌های خودش را دارد. بعضی‌ها با عشق‌های نرسیده دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بعضی‌ها با فشارهای اجتماعی و بعضی‌ها با قوانینی که انتخاب را برایشان سخت‌تر می‌کند.

ارثیه‌ی مادری؛ روایتی از رنج، عشق و دوستی

البته نمی‌توان گفت کتاب ارثیه‌ی مادری فقط درباره‌ی رنج است. در این کتاب لحظه‌هایی سرشار از عشق و دوستی هم در کنار غم می‌درخشند. درست مانند زندگی روزمره ما انسان‌های عادی. شاید درست‌ترین توصیف را باید از زبان خود نویسنده بدانیم؛ جایی که می‌گوید شما حداقل به یکی از شخصیت‌های این داستان شبیه و با یکی از آن‌ها آشنا هستید. ارثیه‌ی ما تنها دارایی‌های مادی یا یادگاری‌های خانوادگی نیست، بلکه مجموعه‌ای از تجربه‌ها، امیدها و مقاومت‌هایی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.

اگر در زندگی‌تان زنی را می‌شناسید که برای حقش جنگیده، اگر خودتان روزی مقابل ناعدالتی ایستاده‌اید یا حتی اگر فقط یک بار با خودتان گفته‌اید «ای‌کاش می‌شد طور دیگری زندگی کرد»، احتمالاً در این کتاب یک نفر را پیدا می‌کنید که شبیه شماست.

کتاب ارثیه‌ی مادری نوشته‌ی الهه حصاری که انتشارات ناهونته آن را منتشر کرده، داستانی است که گاهی لبخند به لبتان می‌آورد و گاهی گره‌ای در گلویتان می‌اندازد. کتابی که یادآوری می‌کند زنان، با همه تفاوت‌هایشان، سرگذشت‌هایی دارند که بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم به هم شبیه است.

کتاب ارثیه‌ی مادری برای شما مناسب است اگر

• به روایت زندگی زنان علاقه دارید و می‌خواهید با گوشه‌هایی واقعی از تجربه زن بودن در ایران آشنا شوید.
• به داستان‌هایی با چاشنی فانتزی و روایت خلاقانه (غول چراغ جادو) علاقه‌مند هستید.
• دوست دارید شخصیت‌هایی پیدا کنید که بخشی از خودتان را در آن‌ها ببینید.

در بخشی از کتاب ارثیه‌ی مادری می‌خوانیم

چند روزی از دعوای جنجالی فخری و ‌تاج‌سلطان گذشته بود. همه چیز در سکوت بود و هیچ‌کس به کسی کاری نداشت‌. به نظر ‌می‌اومد یه آتش بس موقت اعلام شده تا زمانی که طلعت برگرده‌. تقریبا یک هفته از رفتن طلعت ‌می‌گذشت‌، دلم براش تنگ شده بود. شب‌ها تو اتاقش مینشستم و به وسایلش نگاه می‌کرد‌م‌. وسایلی که قبلا برای سه نفر بود الان برای دو نفر‌. لباسها و وسایل شخصی منصور رو جمع کرده بودن همه چیز یه جوری بود که انگار اصلا منصوری وجود نداشته. اون زمان مثل الان هم نبود که عکسی چیزی باشه. یعنی عکاسخونه بود اما برای مردم عادی باب نشده بود. منصور هم از اونایی بود که هیچ عکسی نداشت. یه شب که تو اتاق طلعت تو تاریکی نشسته بودم از پشت در سِدای پچ پچ چند نفر رو شنیدم، گوش تیز کردم اما نفهمیدم چی میگن. یهو سِدای جیغ فخری تمام خونه رو لرزوند. فخری جیغ می‌زد: ولم کن کثافت.

سِدای گلین ‌می‌اومد که: حالا بگو بابات بیاد نجاتت بده دختره‌ی بدکاره! معلوم نبود با اون چوپونه تو صحرا چی‌کار کرده بودی من دلم سوخت آوردمت اینجا حالا منت نون باباتو سر من می‌ذاری؟ بکش صفدر ببرش تو حیاط.

از پشت در اتاق طلعت رد شدن و رفتن تو حیاط. رفتم پشت پنجره و دیدم صفدر پاهای فخری رو گرفته داره می‌کشه روی زمین گلین هم دنبالش. توی حیاط ‌تاج‌سلطان روی تخت نشسته بود و قلیان ‌می‌کشید. با ابهت همیشگیش.

گفت: صفدر ببند پاهاشو