معرفی و دانلود کتاب هنوز زمستان است

معرفی کتاب هنوز زمستان است

کتاب هنوز زمستان است، داستانی واقع‌گرا نوشته‌ی مژده اسفندیاری‌راد است. شخصیت اصلی این رمان زنی دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی است که در تلاش است تا برای نوشتن تز دکتری‌اش به اطلاعات میدانی مناسبی دست پیدا کند. موضوع رساله‌ی دکتری او، به مسائل اجتماعی زنان مربوط است.

درباره‌ی کتاب هنوز زمستان است

مژده اسفندیاری‌راد نویسنده‌ی کتاب هنوز زمستان است، در این داستان قصه‌ی زنی به نام سایه را روایت می‌کند که دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی است و در حال نوشتن رساله‌ی دکتری‌اش در مورد تأثیر اراده‌ی مردانه بر سیر زندگی زنان در جامعه است. او چندی است که در زندگی شخصی‌اش نیز با همسرش دچار چالش‌هایی شده است و برای مدتی در خانه‌ی پدرش سکنا گزیده. خانواده‌اش نگران رابطه‌ی او با همسرش هستند و خود او نیز در این‌باره در حیرت به سر می‌برد. سایه می‌خواهد بیشتر بر روی پژوهشش تمرکز کند، اما مشکلات شخصی‌اش بازده کاری‌اش را نیز کاهش داده است. در این میان، او با مورد مطالعه‌ای به نام سارا برخورد می‌کند و می‌خواهد گزارشی از این نمونه‌ی مطالعاتی تهیه کند و از آن در پژوهشش استفاده کند.

نویسنده در کتاب هنوز زمستان است، تلاش می‌کند تا دشواری‌های زنان را در جامعه در قالب پژوهش‌های سایه مطرح کند. دشواری‌هایی از جمله تحت تسلط خانواده یا همسر قرار گرفتن، نداشتن استقلال روحی و عملی، خشونت‌های رفتاری و... . این بخش از رمان که به پژوهش‌های سایه مرتبط است، مسائل زنان را از بیرون مورد بررسی قرار می‌دهد. اما روایت موازی زندگی شخصی سایه و مشکلاتش با همسرش، مسائل نظری و نگاه بیرونی را به درون زندگی می‌برد و جنبه‌ای دیگر از مسائل زنان را به گونه‌ای ملموس به خواننده ارائه می‌کند.

رابطه‌ی سایه با پدر و برادرانش در این داستان بسیار خوب و مثبت است. خود او نیز بارها به این موضوع تصریح می‌کند. همین رابطه‌ی خوب و سازنده با خانواده است که از او زنی مستقل و موفق ساخته. این مطلب تضادی را بین زندگی سایه و نمونه‌های مطالعاتی‌اش به رخ می‌کشد که موجب می‌شود خواننده در لایه‌های پنهان داستان نیز با مسائل زنان درگیر باشد. از طرفی رابطه‌ی نامطلوب او با همسرش تلنگری است به ذهن مخاطب: پژوهشگری که تلاش می‌کند تا زندگی اجتماعی زنان را بهبود بخشد، خود در زندگی شخصی‌اش دچار مشکل شده و نمی‌داند چه باید بکند.

روایت کتاب هنوز زمستان است، ساده و بدون پیچیدگی است. رمان از زبان خود سایه روایت می‌شود تا خواننده بیشتر بتواند فضای ذهنی راوی را درک کند و کلیت رمان را از دریچه‌ی ذهن سایه بفهمد. زبان رمان نیز ساده و امروزی است. مژده اسفندیاری‌راد از عناصر زندگی روزمره استفاده کرده و با توصیفاتی جزئی و واقع‌گرایانه داستانی جذاب و باورپذیر ساخته است. او همچنین با جملاتی کوتاه به داستان تحرک بخشیده. در این داستان از جملات بلند ملال‌انگیز خبری نیست. این تحرک روایی، با موضوع داستان که تلاش برای حل مسائل زنان است، تناسب کامل دارد.

رمان هنوز زمستان است، مسئله‌ی دوست داشتن را برای خوانندگان بازتعریف می‌کند. راوی داستان در تلاش است عشق را طوری رواج دهد و به جامعه بشناساند که موجب پیشرفت باشد. عشقی که در آن طرفین، قدر یکدیگر را بدانند و موجب موفقیت یکدیگر شوند.

کتاب هنوز زمستان است، نوشته‌ی مژده اسفندیاری‌راد به همت انتشارات طلایه به چاپ رسیده است.

کتاب هنوز زمستان است برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان برای کسانی که به رمان‌های واقع‌گرایانه و داستان‌هایی با موضوع مسائل زنان علاقه‌مندند، مناسب است.

در بخشی از کتاب هنوز زمستان است می‌خوانیم

دستبند را باز می‌کند. اصلاً نمی‌توانم چیزی بپرسم، حتی به صورت سیاوش نگاه هم نکردم. پاهایم توان حرکت ندارد و مثله این‌که دو وزنه‌ی چند صد کیلویی به پاهایم وصل شده است. آهسته داخل می‌شوم و سلام می‌گویم. به دور و بر اتاق نگاهی می‌اندازم، اتاق مربع شکلی است. دو پنجره‌ی کوچک روی دیوار است که با کاغذهای مات پوشیده شده‌اند. سمت چپ میز و صندلی بازپرس قرار دارد و کنارش میز دیگری است پر از پوشه و کاغذ و پرونده‌های قطور. اتاق پر نور است و روشن. مامور خانمی که همراهم است گوشه‌ی اتاق می‌ایستد و بازپرس اشاره می‌کند روی صندلی که تقریباً روبه‌روی میزش قرار دارد بنشینم. مامور زن پوشه‌ای را روی میز بازپرس می‌گذارد. او هم بدون حرف کاغذی را بیرون می‌آورد و جلوی خودش قرار می‌دهد. سکوت زجرآوری در اتاق حکم فرماست. حواسم به پرونده‌ی روی میز است که صدای بازپرس را می‌شنوم، جدی، مصمم و بداخلاق.

- هر سؤالی که می‌پرسم را با دقت درست و بدون دروغ جواب بدهید.

چند لحظه به بازپرس خیره می‌شوم و پیش خود می‌گویم چه دروغی؟ من چیزی برای پنهان کردن ندارم. مگر چه جرمی مرتکب شده‌ام می‌خواهم جوابش را بدانم که حس می‌کنم صدایم از گلو خارج نمی‌شود. می‌ترسم اصلاً نتوانم حرفی بزنم یا چیزی بگویم، بازپرس حواسش به کاغذهاست انگار او هم‌ منتظر جواب من نیست و تنها حرفش را برای تفهیم من گفته است. بررسی‌های کاغذها که تمام شد، بازم بی‌آن‌که مرا نگاه کند می‌گوید:

- شما خانم سارا عزیزی و شوهرش محمود رستمی را می‌شناسید؟