معرفی و دانلود کتاب هرس
برای دانلود قانونی کتاب هرس و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب هرس
کتاب هرس به قلم نسیم مرعشی، حکایت غمگین مردی را روایت میکند که پس از پایانِ جنگ به دنبال همسر گمشدهاش میگردد و او را در مکانی عجیب پیدا میکند.
همسر او زنی است که در گذشته پی آن بوده که بتواند پسر به دنیا بیاورد و به همین دلیل دست به کارهای عجیب و غریب میزند. این کتاب با استفاده از فضاهای متعدد و در دورههای زمانی طولانی به روایت سرگذشت این خانواده میپردازد. در واقع کتاب هرس که برآمده از دل تاریخ جنگ طولانی ایران و عراق است به روایت وجدانهای ناآرام میپردازد.
این کتاب صدای مردمیست که سالها زیر آوار جنگ و مصیبت مانده و صدایشان به گوش کسی نرسیده است. صدایی که هنوز از سینههایشان بیرون نمیآید. در واقع روایتگر رنج تمام نشدنی سه نسلی است که دیگر امیدی برای باقی عمر نداشته و تنها گذر عمر میکردند. نسلی که نه تنها فرصت فریاد بلکه فرصت گریه نیز نداشتند.
هرس روایتگر زندگی رسول است مردی که پیش از جنگ مردی بود بلند قامت و کشیده، کت و شلوار به تن، که هر روز حوالی ساعت چهار و نیم جاده اهواز را پشت موتور میراند تا آبادان. اما پس از جنگ تبدیل به مردی با شانههای خمیده، شکم آویزان و پیرهن چرک خاکستری شد و همهی آنچه بر رسول گذشت را بازگو میکند.
در کنار داستان زندگی رسول زندگی زنی به نام نوال روایت میشود زنی که با پیراهنهای رنگی در خانه میچرخید و خانه را کاشانهای گرم میکرد. اما او نیز پس از پایان جنگ پریشان در میان نخلها میگشت و تیمارداریشان میکرد.
نوال در این آشفتگی فرصتی برای سوگواری پیدا نمیکند. همه چیز آنقدر سریع اتفاق میافتد که زندگی رسول و نوال را دود میکند و به آسمان میفرستد. همانطور که نوال در ناباوری مرگ پسرش شرهان است شما نیز در بهت و حیرت خواهید ماند.
نسیم مرعشی نویسنده کتاب محبوب "پاییز فصل آخر سال است" معتقد است کتاب هرس ضد زن نیست و صرفا شخصیتها و فضاهای متفاوتی را آفریده که لزوماً عقاید و رفتارهای شخصیتها مورد تأیید او نیست.
در بخشی از کتاب هرس میخوانیم:
شب دخترها منتظر ماه گرفتگی رفته بودند وسط باغچهی پشتی و چشم دوخته بودند به ماه تا کی بگیرد. باغچهی حیاط جلویی مال رسول بود، باغچهی پشتی مال نوال. رسول گل میکاشت و نوال سبزی. این چند ماهِ حاملگی نرسیده بود به حیاط. تمام ریحانها و جعفریها خشک شده بود. رسول برای نوال و بچههایش توی حیاط ماهی کباب میکرد.
نوال نشسته بود توی راهرو و از همان راهرو رسول را میدید که حواسش به دخترها بود و به اَمَل تشر میزد که موی انیس را نکشد. نوال از خانه بیرون نمیرفت تا صورت پسرش را ماه نگیرد، با این حال از ترس به شکمش دست نمیکشید. شکمش بزرگ شده بود و میخارید و نوال پیچ و تاب میخورد. رسول اولین ماهی را برای نوال و پسرش آورد توی خانه. گفت «امریکاییها هم نتونستن چاهایه خاموش کنن. ما میکنیم. نمیشه خوئی همه بارون سیاه بیاد. برا بچههامون خطرناکه.» کار کولر را که تمام کرده بود گفته بود باید برای خاموش کردن چاههایی که عراق آتش زده برود کویت. نمیدانست چهقدر طول میکشد اما با کِیف تعریف کرده بود که چهطور او را گذاشتهاند توی تیم مهار چاهها. تهِ همهی حرفهایش هم فحشی به صدام داده بود که سگِ هار شده بعد از آتشبس و کویت را زده. نوال فکر کرد این سه ماه آخر حاملگی را بدون رسول چه کند. رسول گفته بود «اندازهی یه سالِ اینجا درمیآرم تو کویت.» نوال میدانست که ذوق رسول برای پول نیست. دروغ میگفت. میشناختش. خوشحالیاش برای افتخار بود. برای کارش. اولینبار بود بعد از انصراف از دانشگاه که میدید رسول از چیزی غیرِ پسرش ذوق میکند. گفته بود «خو برو، چه عیب داره.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب هرس |
نویسنده | نسیم مرعشی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 185 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-229-826-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی |