معرفی و دانلود کتاب مه لقا

معرفی کتاب مه لقا

کتاب مه لقا نوشته‌ی شهرام خلج رمان‌نویس جوان ایرانی است. این اثر با دغدغه‌ها و درون‌مایه‌های اجتماعی و اقلیمی بر آن است روایت‌گر شخصیت زنی با نام مه لقا باشد که از همان روزهایی که چشم به جهان گشوده با مهیب‌ترین بلاها و مصائب مواجه شده است. این رمان که با ایده‌ها و مضامینِ ضدسنت به نگارش درآمده، داستانی را ترسیم می‌کند که در آن تعصب و دخالت‌های دیگران می‌تواند زندگی یک شخص را ویران سازد.

درباره‌ی کتاب مه لقا

کتاب مه لقا اثری از شهرام خلج نویسنده‌ی ایرانی است. این کتاب تصمیم دارد به ما نشان دهد که یک فرد از زمان تولد تا بزرگسالی با چه مصائبی ممکن است روبه‌رو شود. این رمان دراماتیک که از درون‌مایه‌های اجتماعی بهره می‌برد، تلاش دارد تا به آسیب‌شناسی دیدگاه سنتی در خانواده‌های ایرانی بپردازد. این کتاب داستانی از همان ابتدا روایت را با تیره‌روزی و رخدادهای سوزناک آغاز می‌کند. روایت شخصیتی به نام مه لقا که عنوان رمان نیز برگرفته از اسم اوست. این شخصیت زنی است که به عنوان یک کودک نارس به دنیا می‌آید و در تمام سال‌های زندگی‌اش با فجیع‌ترین و تراژیک‌ترین رویدادها مواجه می‌شود. البته این زیست تاریک تنها به دلیل بداقبالی شخصیت مه‌ لقا نیست، بلکه بخش عظیمی از این رنج توسط ساکنین محل زندگی‌اش بر او تحمیل گشته است.

کتاب مه لقا از آن دسته رمان‌هایی است که هنگام خواندن آن با مجموعه‌ای از رویدادهای داستانی در راستای تشدید القای نظرگاه نویسنده همراه هستیم. به عنوان مثال، نویسنده برای آنکه به ما نشان دهد با چه زندگی دشوار و شخصیت تراژیکی مواجه‌ایم، از همان ابتدا تصمیم می‌گیرد به ما بگوید که شخصیت با تولدش باعث مرگ مادرش شده است. یا زمانی که شخصیت کمی احساس آرامش می‌کند، نویسنده از تمهیدات داستانی و روایی بهره می‌برد تا این احساس آرامش را از شخصیت زن اصلی سلب کند و بار دیگر او را متحمل رنج و مصیبت سازد. در واقع می‌توان گفت دغدغه‌ی اصلیِ نویسنده شکل دادن احساس هم‌ذات‌پنداری در مخاطب نسبت به شخصیت مه لقا است.

شخصیت مه لقا کودکی نارس است که هنگام تولد مادرش را از دست می‌دهد. او در محلی زندگی می‌کند که تعصب در آن حرف اول را می‌زند. پس تقابل اصلی شخصیت در یافتن جایگاه‌اش به مثابه‌ی فیگوری زنانه در چنین محیطی است. آنچه در طول رمان شاهدیم این واقعیت که مردمان آن محل قصد دارند تا هر تقصیری را بر گردن مه لقا اندازند و با این کار زندگی او را فرسایشی و طاقت‌فرسا کنند. چنین رخدادهای داستانی‌ای باعث می‌شود تا مه لقا به یک قربانی تبدیل شود که مجبور است مسئولیت گناهان و تقصیرهای دیگران را در درون خود دفن کند.

کتاب مه لقا از شهرام خلج، توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

کتاب مه لقا برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این کتاب به کسانی که به رمان‌ها و داستان‌های ایرانی با تم اجتماعی علاقه دارند پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب مه لقا می‌خوانیم

حاج مراد از این کار پسرش به‌شدت عصبانی شد، اما به روی خودش نیاورد. مادربزرگ که مطمئن بود پسرش آرام که شود خودش برمی‌گردد ترجیح داد فعلاً ساکت بماند. اما وقتی روزها و هفته‌ها گذشت و از مهرعلی خبری نشد، مادربزرگ به حرف آمد و از حاج مراد خواست برود و او را برگرداند. حاج مراد چند نوبت به شهر رفت، اما مقاومت غریب و دور از انتظار مهرعلی برای بازگشت به روستا حسابی غافل‌گیرش کرد. لجبازی کودکانه‌ی مهرعلی و اصرار نامعقولش به برنگشتن کم‌کم حاج‌مراد را به تنها پسرش بدبین و در نهایت از او مأیوس کرد تا آن‌جا که یک روز در جواب پرس‌و‌جوهای تمام‌نشدنیِ زنش با عصبانیت داد زد «بهتر است از این پسر بی‌جربزه و بی‌خاصیتت دل بکنی. اصلاً ولش کن، زن.» زمستان آن سال با همه‌ی تلخی‌اش می‌گذشت. دایه که زن ناسازگاری بود به زور و زحمت با شوهر و بچه‌اش تا بهار در خانه‌ی مادربزرگ سر کرد. با این‌که پول خوبی گیرش می‌آمد و شوهرش هم راضی بود، زندگی در خانه‌ی حاج مراد باب میلش نبود. دلش برای آن زندگیِ تحت اختیار خودش و برای زن‌های همسایه که کلی داستان‌های مگو برای هم تعریف می‌کردند تنگ شده بود. از طرف دیگر، هراسی که این‌وآن به‌خصوص خاله الهه از نوه‌ی حاج مراد در دلش می‌انداختند هم بالاخره کار خودش را کرد. درست چند روز مانده به نوروز، دیدوبازدید عید را بهانه کرد و به مادربزرگ گفت قصد دارند به ده خودشان برگردند.