معرفی و دانلود کتاب ملک بهمن

معرفی کتاب ملک بهمن

شهرت بوزینه‌ی خواجه عبدالحمید در شهر پیچیده است. همه می‌خواهند این میمون را که همچون اشراف‌زادگان رفتار می‌کند و آداب و ادب می‌داند، ملاقات کنند؛ اما هیچ‌کس نمی‌داند این بوزینه همان ملک بهمن است که طلسم شده و به این شکل درآمده. کتاب ملک بهمن داستانی کهن و افسانه‌ای نوشته‌ی ابن فریدون شاه ختایى است که ما را همراه با ملک بهمن در جنگل و شهری طلسم شده و پر از سحر و جادو رها می‌کند تا خود جنگ میان این شاهزاده و دیوها و جادوگران را نظاره‌گر باشیم.

درباره‌ی کتاب ملک بهمن

ملک بهمن به اطراف خود می‌نگرد. نمی‌تواند آن‌چه را که می‌بیند باور کند. او در دل جنگلی هولناک اسیر شده و نمی‌داند راه فرار از کدام سو است. آرزو می‌کند که کاش زمان به عقب برمی‌گشت و هیچ‌گاه به‌دنبال آن آهوی طلسم شده نمی‌دوید. او لحظه‌ای قبل با چشمان خود دید که به‌ناگاه از دل زمین آتشی بیرون جست و به‌یک‌باره آن آهو را در شعله‌های سوزان خود فرو برد. کتاب ملک بهمن زندگی این شاهزاده‌ی افسانه‌ای و چگونگی خلاصی او از بند جادوگران، طلسم‌ها و آن جنگل افسون شده را برای ما بازگو می‌کند. این داستان منثور کهن که در آن از ابیات شاعرانی همچون مولانا، سعدی و... بهره گرفته شده، منتسب به ابن فریدون شاه ختایی است. از این نویسنده اطلاعات چندانی در دسترس نیست و نمی‌توانیم با قطعیت درباره‌ی دیگر آثار و سبک نگارش او سخن گوییم.

کتاب ملک بهمن مانند بسیاری از داستان‌های نسبتاً کهن عامیانه، از موتیف (کنش تکراری شخصیت‌ها و الگوی یکسان در داستان) قهرمانانه و عاشقانه برخوردار است؛ در این داستان نیز مانند بسیاری از دیگر قصه‌های کهن، ملک بهمن هنگامی که در جنگل افسون‌شده اسیر می‌شود، دختری سفیدروی، سیاه‌موی، با قامتی به بلندای سرو و دندان‌هایی چون مروارید را ملاقات می‌کند. این دختر شاهزاده‌‌ای چینی است و به طلسمی اهریمنی گرفتار شده. قابل‌ پیش‌بینی است که ملک بهمن دل به مهر و عشق این دختر می‌بازد و با کمک نیروی افسانه‌ای و تیغ تیز شمشیرش، این شاهزاده‌ی همچون حور و پری را از چنگال عفریته‌ای که در آن جنگل حضور دارد، نجات می‌دهد. بعد از این حرکت قهرمانانه، ابن فریدون شاه ختایی ما را با شاهزاده‌ی زیبارو و ملک بهمن همراه می‌کند تا این جنگل و شهر افسون‌شده را بهتر بشناسیم.

کتاب ملک بهمن ما را به‌سراغ گروهی از مردم می‌برد که می‌خواهند پسری جوان را اعدام کنند، اما همان‌موقع که محکوم را به شاخه‌ی درخت می‌آویزند، موجی سیاه از دل زمین بالا می‌گیرد و همه‌چیز را می‌بلعد و چند دقیقه بعد محو می‌شود. ملک بهمن که شاهد این صحنه است توقع دارد حدأقل به درختان آسیب رسیده باشد، اما گرد و خاک سیاه فروکش می‌کند و او می‌بیند که همه‌چیز سالم و دست نخورده باقی‌مانده و پسر محکوم به مرگ، به‌کلی ناپدید شده. تنها اثری که از او به‌جای مانده قل و زنجیری است که بر دست و پایش بسته بودند تا نتواند بگریزد! شهر افسون‌شده‌ای که ملک بهمن در آن گرفتار شده چنین جای هولناکی است و ابن فریدون شاه ختایی ما را به نظاره نشانده تا ببینیم این شاهزاده‌ی برومند، چگونه خود و دیگران را از چنگال دیوها و سِحر و طلسم رها خواهد کرد.

کتاب ملک بهمن تنها داستانی تخیلی نیست؛ با وجود اینکه شرح وقایع خیالی آن مکان دقیقی ندارند و هیچ مدرک تاریخی مبنی بر وجود شاهزاده‌ای به‌نام بهمن که برادرش سهراب باشد و پدری تاج‌دار به‌نام فریدون داشته باشد، در دسترس ما نیست، اما با این حال، در داستان حاضر، به محل زندگی چنین شاهزاده‌ای اشاراتی شده است. ملک بهمن شاهزاده‌ی «ختا» (منطقه‌ای مسلمان‌نشین در شمال کشور چین) و از اویغورهاست. دختری هم که ملک بهمن برای نجات او، طلسم عفریته را از بین می‌برد، شاهزاده‌ی چین است؛ با این وجود می‌توانیم به این نشانه‌های تاریخی اعتماد کنیم و مطمئن باشیم که ایرانیان منطقه‌ی چین را محلی اسطوره‌ای و مهد موجودات افسانه‌ای همچون اژدها و دیو می‌دانستند. داستان کهن ملک بهمن علاوه‌بر ماجراهای خیالی و افسانه‌ای، ما را با فرهنگ، خرافات و باورهای مردم دوران پیشین آسیا آشنا می‌کند.

کتاب ملک بهمن در انتشارت ققنوس منتشر شده است.

کتاب ملک بهمن برای چه کسانی مناسب است؟

اساطیر و افسانه‌ها در تمام فرهنگ‌های کهن و قدیمی وجود دارند و در تار و پود فرهنگ ملل دیده می‌شوند؛ به‌همین دلیل نمی‌توانیم ادعا کنیم که تمام آن‌چه درباره‌ی افسانه‌ها و اسطوره‌ها به‌دست ما رسیده‌اند زاده‌ی ذهن بشر هستند. کتاب ملک بهمن ماجراهایی خیالی، موجودات افسانه‌ای، جادو و افسون‌های گوناگون را به ما معرفی می‌کند و برای افرادی که به داستان‌های کهن و خیالی علاقه دارند، جالب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب ملک بهمن می‌خوانیم

ملک‌بهمن احوالات خود را از اول تا به آخر همه را نقل کرد و گفت: «مادر جان، من توقع دارم که در راه مادر و فرزندى طلسم هفت‌بند را بردارى تا به آسانى ملک‌اقبال‌شاه و پسرش را از بند ارهنگ حرامزاده نجات بدهم.»

بدره گفت: «فرزند، به دیده منت دارم، ولى من شش بند را مى‌توانم طلسمش را باطل کنم. در بند هفتم که مسکن سحاب جادو خواهر شهاب جادوست، آن را نمى‌توانم به جهت آن که آن پتیاره بدن خودش را طلسم‌بند کرده و بجز شمشیر سحرگشاى پروانه جادو چیز دیگر علاجش را نمى‌کند. الحمدلله که آن شمشیر در دست تو است و به آسانى کارش ساخته مى‌شود، اما اگر شهاب جادو از کشتن سحاب خواهرش خبردار شود بسا فتنه‌ها بر پاى خواهد کرد. ولیکن بخت شما در ترقى است، چون آن حرامزاده چند وقت است که از فراق شوهر خود گوشه‌گیرى اختیار کرده و در جزیره کافور به سر مى‌برد. اما اى شاهزاده، برداشتن طلسم هفت‌بند پانزده روز طول دارد. شما این مدت در همان قلعه در عیش باشید تا من بیایم.» این را گفت و سفارش زیادى به جادوان کرد و خود به صورت عقابى شده بر هوا بلند شد و از پى کار خود رفت. ملک‌بهمن و یاران در سد بلور مشغول کامرانى و عیش شدند تا پانزده روز از این مقدمه گذشت. روز شانزدهم ملک‌بهمن دید که عقابى نمودار شد و بر زمین نشست. پانصد عقاب دیگر هم از عقب سرش رسیدند. آن عقاب چرخى خورده به صورت اصلى شد. چشم ملک‌بهمن به بدره جادو افتاد. شاد شد. از جا جست در برابرش تعظیم کرد و گفت: «اى مادر مهربان، بسیار مشتاق دیدار بودم. در این چند روز کجا بودى؟»
بدره گفت: «در خدمتگزارى تو بودم. الحمدلله طلسم شش دربند را باطل کردم و جادوان را به خدمت آوردم.»

ملک‌بهمن بر او آفرین کرد و جادوان به خدمت شاهزاده رسیدند. ملک‌بهمن بزرگان آن‌ها را خلعت داده مرخص نمود. هر کدام به مکان خود رفتند. بدره گفت: «دیگر جاى توقف نیست. برخیز تا برویم.»