معرفی و دانلود کتاب عروسکی در باغ

معرفی کتاب عروسکی در باغ

کتاب عروسکی در باغ اثر مری داونینگ هان داستانی هیجان‌انگیز و اسرارآمیز درباره‌ی پیوند میان گذشته و حال است. این رمان کودکانه با ترکیب ماجراهای پررمز و راز و پیام‌هایی درباره‌ی دوستی، بخشش و غم، خوانندگان را در دنیایی جادویی و دلنشین غرق می‌کند. این رمانِ برنده‌ی جایزه‌ی مارک تواین مناسب کودکان شیفته‌ی داستان‌های ارواح و معماست.

درباره‌ی کتاب عروسکی در باغ

کتاب عروسکی در باغ (The Doll in the Garden) نوشته‌ی مری داونینگ هان (Mary Downing Hahn) اثری جذاب و ماندگار از استاد داستان‌های ارواح است که نخستین بار در سال 1989 منتشر شد. این رمان کودکانه داستانی اسرارآمیز و پرهیجان را روایت می‌کند که مخاطب را به سفری میان گذشته و حال می‌برد.

داستان کتاب عروسکی در باغ درباره‌ی اشلی ده ساله است؛ دختری که به‌دلیل مرگ پدرش غمگین و دلگیر است و همراه مادرش به طبقه‌ی بالای خانه‌ای اجاره‌ای نقل مکان می‌کند. مالک این خانه، خانم کوپر، زنی سخت‌گیر و بداخلاق است که از بچه‌ها خوشش نمی‌آید. با وجود هشدارهای خانم کوپر برای دوری از باغ متروکه و پر از علف‌های هرز پشت خانه، اشلی به کاوش در آنجا می‌پردازد و با کریستی، دختر همسایه، دوست می‌شود. این دو در باغ صندوقچه‌ای دفن‌شده پیدا می‌کنند که عروسکی قدیمی به نام «آنا ماریا» و نامه‌ای از دختری به نام «کری» خطاب به «لوئیزا» در آن است. رازهایی در این نامه و عروسک نهفته است که اشلی و کریستی را به دنبال پاسخ می‌کشاند.

مری داونینگ هان با خلق فضایی معمایی و رازآلود در کتاب عروسکی در باغ توانسته داستانی بنویسد که علاوه بر هیجان و تعلیق، موضوعات عمیقی مانند دوستی، بخشش و پذیرش را به شیوه‌ای دلنشین و قابل‌درک برای کودکان بیان کند. فضای داستان با عناصر ماورایی و حضور ارواح حس کنجکاوی را برمی‌انگیزد و خواننده را به دنبال کشف حقایق نهان می‌کشاند.

یکی از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب توصیف‌های شاعرانه و ملموس از محیط و شخصیت‌ها است که به جذابیت و گیرایی اثر می‌افزاید. باغ متروکه‌ای که مرکز داستان است با تمام جزئیاتش همچون موجودی زنده و اسرارآمیز در ذهن خواننده نقش می‌بندد و حس حضور در مکانی جادویی را منتقل می‌کند.

داستان عروسکی در باغ نوشته‌ی مری داونینگ هان همچنین به موضوعات روانشناختی مانند غم، فقدان و روند بهبود آن می‌پردازد بدون اینکه فضای داستان را سنگین یا تلخ کند. این کتاب به‌نوعی راهنمایی ظریف برای کودکان است تا بتوانند با احساسات پیچیده خود کنار بیایند و به درک عمیق‌تری از زندگی برسند.

کتاب عروسکی در باغ توسط مینا وکیلی نژاد به فارسی ترجمه شده است و نشر کتاب دوک آن را روانه بازار کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب عروسکی در باغ

• برنده‌ی جایزه‌ی کودکان اوکلاهما سکویا (Children's Sequoyah Award)
• برنده‌ی جایزه‌ی مارک تواین (Mark Twain Award)
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودک ویلیام آلن وایت (William Allen White Children's Book Award)

نکوداشت‌های کتاب عروسکی در باغ

• مری داونینگ هان با نگارش داستانی رازآلود و ترسناک تعامل میان انسان‌های امروز را به تصویر می‌کشد. (Kirkus Reviews)
• این داستان فانتزی جذاب به اندوه، دوستی و گذر زمان توجه ویژه‌ای نشان می‌دهد. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب عروسکی در باغ برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب عروسکی در باغ مناسب کودکان 8 تا 12 ساله و حتی نوجوانانی است که به داستان‌های ماجراجویانه، اسرارآمیز و ترسناک با مضامین عمیق درباره‌ی دوستی و پذیرش علاقه‌مندند.

در بخشی از کتاب عروسکی در باغ می‌خوانیم

عروسک را گرفتم و لوییزا عروسک دیگر را از توی کالسکه برداشت. گفت: «این مارگریته. قدیمی‌ترین عروسکمه، برای همینه که خیلی ضعیف و ناخوشه. وقتی کوچیک‌تر بودم، بهش چای و مربا دادم و روی صورت و لباسش لک افتاد.»

لوییزا دوباره به سرفه افتاد. روی نیمکت ولو شد، اما من همان‌جایی که بودم ایستادم و عروسک را در آغوش گرفتم. ازش پرسیدم: «دکتر رفتی؟ دارو می‌خوری؟»

لوییزا گفت: «البته، اما می‌دونم که سِل دارم. مامان و بابا هم براثر همین بیماری مردن و من هم براثر همین خواهم مرد. عمه ویولا وانمود می‌کنه که به‌زودی خوب و قوی می‌شم، اما روز‌به‌روز حالم بدتر می‌شه، نه بهتر. برای همینه که کری دیگه نمی‌آد باهام بازی کنه. اون می‌ترسه.»

الفریدا را محکم‌تر در آغوشم فشار دادم. گفتم: «اما این روزها هیچ‌کس بر اثر سل نمی‌میره.»

لوییزا بهم خیره شد. گفت: «تو حتماً از اون دخترا هستی که از همه‌جا بی‌خبرن. باید بیشتر از این‌ها اطلاعات داشته باشی.»

لبم را گاز گرفتم و قلبم تندتر و محکم‌تر به دنده‌هایم می‌کوبید. زیرلب گفتم: «حتماً کاری هست که بتونی انجام بدی. یه پزشک دیگه، بیمارستان یا داروی دیگه‌ای.»

لوییزا گفت: «نه. شنیدم که دکتر یه روز توی اتاق پذیرایی با عمه ویولا صحبت می‌کرد. بهش گفت ریه‌هام اون‌قدر ضعیف شده که قبل از پاییز می‌میرم.»

همان‌طور که سعی می‌کردم چیزی برای گفتن پیدا کنم، لوییزا سرش را روی مارگریت خم کرد و آرام او را تکان داد و برایش لالایی خواند.

«نمی‌ترسی؟» تمام شهامتم را جمع کردم تا سؤال کنم و بعد از آنچه گفته بودم، وحشت کردم و عقب‌عقب رفتم.

«از مردن؟» لوییزا بهم نگاه کرد. «کمی، اما این‌جوری می‌رم پیش مامان و بابا، اشلی.» بعد بهم لبخند زد. «مثل کری فرار نکن. کمی پیشم بمون.»

فهرست مطالب کتاب

فصل 1: متنفر از گربه
فصل 2: کریستی
فصل 3: گربه سفید
فصل 4: توی دردسر
فصل 5: راز باغ
فصل 6: اسنوبال
فصل 7: ماجراجویی نیمه‌شب
فصل 8: رازها
فصل 9: لوییزا
فصل 10: انتقام کریستی
فصل 11: تقاضای دوشیزه کوپر
فصل 12: آنا ماریا گم می‌شود
فصل 13: کریستی هم می‌آید
فصل 14: لطفاً او را پس بده
فصل 15: چگونه می‌توانیم لوییزا را نجات بدهیم؟
فصل 16: صحبت با دوشیزه کوپر
فصل 17: لوییزا و کری
فصل 18: بازدید از درختستان سرو
فصل 19: گل برای لوییزا
فصل 20: در آرامش