معرفی و دانلود کتاب عبور (مجموعه داستان)
برای دانلود قانونی کتاب عبور (مجموعه داستان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب عبور (مجموعه داستان)
کتاب عبور (مجموعه داستان)، شامل داستانها و اشعاری کوتاه و در عین حال زیبا، از محمد قاسمی پور است که به شما کمک میکند ذهن و فکر خود را از هر چه شلوغی و کجیست بشویید.
در بخشی از کتاب عبور میخوانیم:
من سرنوشت زندگیت رو کامل میدونم هر کسی جای خانمت بود از همون سال اولی که کلی مشکل پیدا کردی و همه چیزت رو از دست دادی رهات میکرد و میرفت! چه برسه به اینکه به این وضعیت هم دچار بشی و ده سال توی این بیمارستان بمونی!
دخترت! واقعاً خانمی شده واسه خودش، میخواد روانپزشک بشه من مطمئنم با ارادهای که داره حتماً امسال کنکور قبول میشه، همش هم بخاط شماست! میگه میخوام بابام رو خوب کنم! این همه چیزای خوب برای فکر کردن داری بازم میری سراغ گذشته و مشکلاتت! بابا دیگه دست بردار! قبلاً هم بهت گفتم فقط خودت میتونی به خودت کمک کنی ماها فقط میتونیم راهنماییت کنیم ولی همهچی دست خودته! تو باید از این بحران عبور کنی! عبور! میفهمی! مثل عبور از روی رودخونه ست! اونم از روی پل! تو الان ده ساله وسط اون پل واستادی و همش داری به داخل رودخونه که مطلاطم و خروشانه نگاه میکنی! ذهنت رو از نگاه کردن به رودخونه خشمگین آزاد کن و از روی پل عبور کن!!
چند هفتهای گذشت، احمد توی تختش دراز کشیده بود، یه پیرمردی رو هم تازه آورده بودن توی همون اتاق و خانم دکتر به پرستارایی که اونجا بودن میگفت: پسر این بنده خدا میگه بابام دیوونست! و اصرار داره که بستریش کنیم الانم رفته کارای تشکیل پروندهاش رو انجام بده، ولی بنظر من که این بنده خدا مشکلی نداره! حالا یه چند وقتی باید تحت نظر باشه بعد اگه واقعاً مشکلی نداشت ترخیصش میکنیم.
هنوز داشتن صحبت میکردن که پسرش در زد و وارد اتاق شد، یه سلامی کرد و رفت بالای تخت پدرش واستاد، احمد احساس کرد صدای آشنایی شنیده! با کمک دستهاش خودش را بطرف بالای تخت کشید و سعی کرد کمرش رو صاف کنه و تکیه زد به قسمت پشتی تخت و شروع کرد به نگاه کردن به روبروش! تخت پیرمرده درست روبروی احمد بود، پسرش هم بالای سر پدرش واستاده بود و پشتش به احمد بود، هرزگاهی صورتش بر میگشت و مشخص بود که ریش بلندی داره! موهاش هم بلند بود و از پشت، دم اسبی بسته بود، یه زنجیر طلا هم دور دستش بود و پیراهن مشکی آستین کوتاهی تنش کرده بوده.
احمد نمیدونست چرا! ولی حس عجیبی داشت! قلبش به شدت میزد و استرس گرفته بود! خانم دکتر نزدیک تخت احمد واستاده بود و داشت برگههای پزشکی کنار تخت احمد رو چک میکرد و خلاصه وضعیت امروز احمد رو توش یادداشت میکرد، این کار رو هر روز با دقت و وسواس زیادی انجام میداد.
احمد نگاهش به روبرو بود و به اون مرد که پشتش بطرفش بود خیره شده بود، بالاخره پسر اون پیرمرد برگشت!
فهرست مطالب کتاب
گزیده اشعار
زندگی
لحظه
دیدار
پائیز
زمستان
بهار
مجموعه داستانهای کوتاه
عبور
آرزوی کوچک، دردسر بزرگ...
نگهبان دشت شقایق
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب عبور (مجموعه داستان) |
نویسنده | محمد قاسمی پور |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 112 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-710-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |