معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش

عکس جلد کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش
قیمت:
رایگان
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش

کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش، نوشته هاروکی موراکامی، داستانی است از روزهای زندگی یک مرد ژاپنی که به ناگه یک روز متوجه اهمیت تمامی آنچه که از دست داده می‌شود.

همه‌چیز با اولین برف سال در خیابان ساپورو در شمال ژاپن که شروع به ریزش کرده بود، شروع شد. وقتی توکیو را از فرودگاه ناریتا با یک 747 ترک کرد، فقط یک تیشرت پوشیده بود. برف باریدن گرفته بود قبل از اینکه نوار نود دقیقه‌ای واک‌من ‌را تمام کرده باشد.

هاروکی موراکامی (Haruki Murakami) امروزه به یک پدیده شگفت‌انگیز تبدیل شده و ذهن بسیاری از ناشران و منتقدان را به خودش مشغول کرده که راز این موفقیت در چیست؟ اول ازدواج کرد، بعد شروع به کار کرد و در آخر موفق شد به نحوی فارغ التحصیل شود. به زبانی دیگر، ترکیبی که هاروکی دنبال می‌کرد، کاملا برعکس آن چه بود که عادی تلقی می‌شد. مخاطبان او از جنس مخاطبان جی‌کی‌رولینگ و تالکین نیستند و موضوعاتی که او درباره‌شان می‌نویسند نیز از آن دست موضوعاتی نیست که برای مخاطبان نوجوان پرجاذبه باشد. از طرف دیگر او معتقد به فرهنگ ژاپن است، یعنی فرهنگی که زبان مهجوری دارد و در رده 10 زبان پویا و زنده دنیا جا ندارد. رمان‌ها و نوشته‌های موراکامی در مقایسه با سینمای ژاپن که در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم به اوج شکوفایی خود رسید و کارگردانان بزرگی از دل آن جریان بیرون آمد، حالا دیگر مخاطبان گسترده‌تری دارد.

در داستان کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش، می‌شنویم که چگونه یکدفعه همه‌ی نظرهایش تغییر کردند و به این واقعیت پی‌برد:

فردا دوباره پانصد کیلومتر از هم دور خواهیم شد. روزهای محدودی دوباره در خیابان‌های مختلف قدم خواهیم زد. احترام تصنعیِ همیشگی را به هم خواهیم گذاشت. کار دشوار عبث‌مان را مثل کارکنانِ پر استرس ادامه خواهیم داد.

فهرست مطالب کتاب صوتی

نمونه
14 دقیقه
داستان شهرش، گوسفندانش

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی شهرش، گوسفندانش
نویسنده
مترجمعلیرضا اجلی
راویمهدی رضایی، علی شمسی، زیبا حاجیان
ناشر صوتی خانه داستان چوک
سال انتشار۱۳۹۶
فرمت کتابMP3
مدت۱۳ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های نمایشنامه اجتماعی خارجی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش

📚الناز محمدی📚
۱۴۰۱/۶/۳۱
🍁 اولین بار بود که با قلم این نویسنده‌ی ژاپنی آشنا میشدم. کتاب جالبی بود.
داستان با یه سری خاطرات در مورد دانشگاه و دوستش شروع می‌شود. و اینکه جداشدنشان از هم به دلیل انتخاب همسرانی در شهرهای جدا بودند، خودشان را به دانه‌هایی در باد تشبیه کرده بود که چگونه از هم جدا شدند! یه سری توصیفایی داشت که
برام جالب بود. مثلا اینکه بخواد به ما بگه که برف، برف اذیت کنی بود، میگه؛ برف غیررمانتیکی توی جاده باریده بود! یا اینکه خندیدن زن توی تلویزیون هتل، توی برنامه تلویزیونی، رو به خندیدن یه یخچال مایوس تشبیه کرده بود! یعنی هم سردی و بی حسی و هم نا امیدی!!
اون خیلی ظریف به مهاجرت پرداخته بود، که زن میخواد توی همون جای کوچیک بمونه و زادگاهشو دوست داره، و تلاش به ساختن اونجا داره، اما نا امیدی و کمبود امکانات شهر هم رهاش نمیکنه! توی تصورات شهر، سگ سفید، ژولیده و خسته از زندگی رو از راوی میشنویم که نماد خستگی مفرط در آن شهر بود. نشستن زن رو به نشستن مثل میز تحریر تشبیه کرده بود! یعنی خیلی خشک و نا امید.
حتی نکته سیای سوپسیتی توسط دولت رو هم توی این داستان کوتاه میشه دید! زن میخواد گسفندانش را با داروی جدید ضدعفونی کنه! و راوی هم باید همین کار را میکرد و از گوسفندانش مراقبت میکرد،
راوی در نهایت با دیدن زن در تلویزیون تصمیم می‌گیره که از شهر او و گوسفندانش دیدن کند! چون هم‌ خودش کمک میخواد از اون زن، و هم زن به کمک احتیاج داره. ولی بعد مردد میشه برای رفتن به شهر او! و میگه، من هم باید مواظب گوسفندان خود باشم در زمستان. این سمبلی از درد مشترک بود. و کمک به هم نکردن هم در نهایت واضح بود. و آخرش هم جالب بود، برف ادامه داشت، صدها سر گوسفند با چشمان بسته فرو رفته در برف! یعنی فقط دیدن مشکل!
نجمه ضیایی
۱۴۰۳/۱/۱۸
من از طرفداران پرو پا قرص موراکامی هستم. اولین کتابی که از ایشون خوندم کافکا در کرانه بود و یکی پس از دیگری آثارشو خریدم و خوندم. هر چند که بهترین اثرش به نظر من همون کافکا در کرانه بود اما سبک نگارش ایشون جوری هست که در عین تخیلی بودن یه سری اتفاقات و حتی شخصیت ها و قابلیتهاشون، اما خواننده احساس میکنه کاملا واقعیه و به طور واضح و روشنی قابل تجسم در ذهن هست. در این داستان نکته ی جالبی که باز هم من رو جذب کرد این بود که موراکامی انسانها رو به اجسام بی جان و اجسام بی جان رو به جانداری که روح داره تشبیه کرده و این جا هم تخیل رو چاشنی داستان کرده. اما با شنیدن این اثر صوتی بسیار متعجب شدم! دوباره و دوباره گوشش دادم و قبل از نوشتن نظر، نسخه ی متنی رو هم پیدا کردم و خوندم. متاسفانه مترجم گرامی، ترجمه ای بسیار ضعیف و پر ایراد ارائه دادن انگار به خودشون کوچکترین زحمتی ندادن که یه مروری به نوشته و اصلاح ایرادات نگارشی داشته باشن! و عجیب تر اینکه نشر چوک با چه انگیزه ای چنین نسخه ی پر ایرادی رو به نسخه ی صوتی تبدیل کردن. و باز بدتر اینکه نسخه صوتی هم اصلا جالب و دلنشین نیست. خوانشگرهای محترم انگار با اجبار و بی حوصلگی روخوانی کردن و تلاشی برای بهبود ایرادات نداشتن... یکنواختی و بی روحی صدای خوانش گرها همراه با ایرادات نگارشی جوری تو ذوقم زد که اگه اولین کتاب صوتی بود که میشنیدم قطعا اولین و آخرین کتاب صوتی بود که به سراغش میرفتم. نسخه و ترجمه ای که نه ارزش خوندن داره نه شنیدن. این به نظر من نه تنها بی احترامی به مخاطب هست، بلکه ارزش اثر و نویسنده رو هم زیر سوال میبره ببخشید که با توپ پر نظرم رو بیان کردم.
سحر اندیشه
۱۴۰۱/۱۱/۶
فکر میکنم چیزی که در من کشش ایجاد میکنه و باعث میشه تا به دنبال آثار این نویسنده باشم و بلافاصله بعد از یک اثر به سراغ اثر دیگه‌ای ازش برم، نوعی غافلگیری خاصه که تقربا در همه‌ی آثارش محسوسه. نویسنده از اتفاق ساده‌ای داستانی عادی با ریتمی ثابت میسازه و درست در زمانی که شما به این ریتم عادت میکنید و میخواهید پایانی منطقی و رئال برای این داستان پیشبینی کنید، به غافلگیرکننده‌ترین شکل ممکن با نتیجه‌ای نه تنها غیرعادی بلکه در عین حال نامربوط مواجه میشید. پایانی که حتی نمیشه بهش گفت پایان آزاد، چون اصلن وجود نداره! در واقع اصلن با پایانی مواجه نمیشید.
این در مورد این داستان کوتاه هم صدق میکنه. زنی در مقابل دوربین تلوزیون قرار میگیره و از سیه روزی شهرش حرف میزنه و در نهایت میگه که قصد تولید داروی ضد عفونی کننده‌ی گوسفندان رو دارند تا اینطوری کاری برای دیگران کرده باشند (نه شهر خودشون). این برنامه‌ی تلوزیونی به ظاهر (یا واقعا) نامربوط به داستان اصلی (که واقعا نمیشه دقیق گفت چی هست!) ناگهان طوری جهت داستان رو عوض میکنه که شخصیت اصلی که در ابتدای داستان به عنوان نویسنده‌ای در توکیو معرفی شده بود ناگهان تصمیم میگیرد به میان شهرش و گوسفندانش برگردد و گوسفندانش را برای زمستان آماده کند!
و در آخر اینکه "صدها سر گوسفند با چشمان بسته فرو رفته بود در تاریکی"!
آنیتا ارزانی
۱۴۰۰/۱۱/۲۷
۱. درسی مهم از کتابراه آموختم‌، اینکه به همه نوع سلیقه‌ای احترام میگذارد
۲. درست استکه در درجه اول باید منافع خود را در نظر داشته باشد، ولی نتیجه کار به نفع خواننده و شنونده هم هست
۳. حالا در این میان، اینهمه سر و صدا برای کاستی ک پیش آمده؟؟؟
۴. من هم کتاب را نپسندیدم، چون در ابتدا راجع به کسب
نویسنده اطلاعات میکنم، میدانستم ک از افکارش چه خواهد تراوید، ضمنا تفکر او غربی است، پس سطح انتظارم را پایین آوردم. توجه خودم را روی نوع ترجمه اثر گذاشتم.
۵. چون صداپیشگی در تاثیر گذاری داستان بسیار موثر است، و در این اثر متاسفانه کار کرد منفی را القا کرد، قوز بالای قوز شد و دیگ خشم بعضی دوستان بجوش آمد.
۶. اگر به پوچ گرایان و داستانهای سطحی علاقه ندارید، توصیه میکنم وقت گران خود را جای دیگر هزینه کنید
اما شاید دلیلی برای شنیدن این اثر موراکامی داشته باشید.
Ayda Azimi
۱۴۰۰/۱۲/۱۰
این داستان طبق گفته‌ی سایت شخصی خود ایشون از مشهورترین و بهترین داستان‌های ایشون هست و براشون شهرت جهانی زیادی به ارمغان آورد. ژانر این داستان هم مثل بقیه داستان هاشون سوررئالی هست و فضای داستان وهم آلود و خیالی هست. ایشون تو این داستان کوتاه دیدگاهی انتقادی به وضع جامعه و مردم داره. جامعه‌ای که بی تفاوت به رای و نظر مردم اداره میشه و مردمی که نسبت به حقایق زندگی بی تفاوت هستن و تمام اوقات زندگی شون رو به روزمرگی طی می‌کنن. در نهایت هم کنایه‌ای رندانه می‌زنه و می‌گه صد‌ها سر گوسفند با چشمان بسته فرو رفته بود در تاریکی...
ممنون از گروه هنری چوک بابت تهیه و تنظیم این داستان زیبا یه صورت کتاب صوتی. گویندگی‌ها انقدر‌ها که انتقاد تند میشه بد نیست یا بهتر بگم اصلا بد نیست اما قطعاً با تلاش و پشتکار تیم خوبتون بهتر هم خواهد شد ⁦ʕっ•ᴥ•ʔっ⁩❤️🌹
Kayvan Hossein
۱۴۰۰/۱۱/۱۳
اینکه در ابتدا شرح حالی از نویسنده داستان ارائه می‌شود بسیار خوب است. ولی آنچه که از همان آغاز تو ذوق می‌زند صدای نا بهنجار گوینده است که تا پایان ادامه می‌یابد و با آمیختن با صدای ناشیانه دو بازیگر دیگر، کارخیلی مسخره می‌شود. البته که ترجمه افتضاح داستان هم به این رسوایی دامن می‌زند انگار همگی مثل قهرمان داستان مست هستند. آوردن کالوکیش‌ها و هم نشین‌هایی مانند "یکدفعه تالاپی " به ذهنم رسید و بسیاری ترکیبات نا مأنوس دیگر به سبک کار لطمه فراوان زده است. اشتباه فاحش هم مثل "پایان قرن نوزدهم" بجای قرن بیستم کم نیست. ولی جملاتی چون سرنوشت آدم‌ها که مانند پراکنده شدن دانه‌ها بوسیله باد است، بسیار ادبی است. اینکه نهایت سیاه مستی این دو دوست ولو شدن در عقب تاکسی است خیلی جالب است، چقدر این ژاپنی‌ها مردم نجیبی هستند!!!
A.asgari
۱۴۰۱/۱۱/۳۰
داستان با مفهومی بود
از کلامت و تشابهای جالبی استفاده کرده بود
داستان در باره‌ی ۲تا دوست صمیمی بود
که چقدر در دبیرستان دوست رفیق و صمیمی بودن
اما دانشگاه و روزگار اونهارا جدا کرده اون نویسنده‌ی تویه توکیو شده و دوسش تویه آژانس هواپیمایی
و دوره دنیارا گشته گف اگه دوستش دانشگا توکیو قبول شده و
بود اون به آزانس هواپیمایی میرفت
شاید سرنوشتشون تقصیر میکرد و جاشون عوض میشد
یه روز که به دیدن دوسش میره
وقتی برمیگرده تویه هتل یه خانمی تویه تلوزیون میبینه که از شهر کوجیکش میگه که میخواد رونقش بده و بزرگش کنه نویسنده از تشابه زیبا استفاده کرده بود و گف خانم پشته میز تحریر نشسته یعنی خیلی خشک و بی روحه
یا گفت لبخندش مثله یخچاله یعنی سرد و خشکه
ممنون از کتابراه بخاطر کتاب‌های رایگانش
Golvazheh Roozbahani
۱۳۹۸/۱/۲۷
سلام
گوینده‌ی اصلی بسیار غیرحرفه‌ای بود در حدی که من معتقدم حتی یک بار هم، قبل از اینکه بخوان داستان رو بخونن، بهش نگاه نکرده بودن. ویرگول‌های نابجا و حتی کسره‌های نابجا در بعضی کلمات مانند "درخت زبانِ گنجشک" بجای زبان گنجشک یا اشتباهاتی از این قبیل تمام لذت گوش دادن به این اثر را از بین برد. اگر و
قرار است کل متن کتابی خوانده شود باید بطور منسجم تمام کلمات کتابی خوانده شود. نه اینکه در یک جمله کفشهام یا کفش هام بخونن بقیه جمله کتابی.
Mozhgan
۱۴۰۲/۸/۹
کتاب شهرش، گوسفندانش بیشتر در مورد مردان دولتی بود که نسبت به شهر بی تفاوت بودند و این امر باعث شده بود شهری بی رونق و مردمانی که فقط گوسفند داشتند و محصول برنج داشتندشهری که به نظرمیرسید معادنی زیاد داشت‌ولی به علت بی کفایتی دولت این معادن از بین میرفت یا شاید دولت صاحب میشد. شش ماه در سال برف و و سرما بود ومردم فقط درگیر یونجه سوخت و گرفتن درزهای درها بودند. و نقطه امید زنی بودرندانه که درخواست کمک میکرد ولی در میخواست به مردم کمک کند. و درآخر نویسنده با قلمی‌رندانه مردم شهر را به گوسفندان تشبیه کرده بود که با چشمان بسته فرو رفته در تاریکی
یاشار ح.
۱۳۹۸/۷/۲۶
در نظرات بعضی دوستان دیدم که نوشتن داستان زندگی، و چندجا صفات عالی و بسیار خوب نثار این داستان کردن! خب حداقل بگید چرا عالی؟ بفرمایید چه داستانی از زندگی؟! از کتابراه خواهش میکنم نظرات با اشتباهات املایی و نظرات بسیار کوتاه‌رو منتشر نکنه
و اما این داستان،
آخه خداییش این داستان چه حرفی برا گفتن من
داشت؟! مجموعه داستان نفر هفتم‌رو از موراکامی خوندم. ۸داستان که ۷تاش نمرهٔ صفر و یکیش (نفرهفتم) نمرهٔ ۷از ۲۰، تا شاید با تک‌ماده قبول شه!!!
بهروز داوطلب📚
۱۴۰۲/۱/۷
کتاب کوتاه ومفیدی بود
خوشم اومد
پیشنهادمیکنم توی این ایام عیدنوروزی وتعطیلات بعدچندساعت رانندگی توی جاده ویا سفر باوسیله دیگه خیلی مناسبه بعنوان کمی استراحت اینوگوش کنید.
کتاب درباره جوانی است که توی ژاپن بزرگ شده ودوران خیلی خوبی در دبیرستان ودانشگاه بادوستانش گذرونده وایام خیلی خوبی بادوستانش
داشته
تااینکه بعددانشگاه ازهم جداشدن وهرکدام به یک شهری مهاجرت کردن و مشغول یک کاری بودن خودش نویسنده ودوستش توی اژانس مسافرتی کارمیکند
این جوان درتوکیوباهم کلاسی خودش ازدواج کرده
مهسامحمدی
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
اولین بار بود که از این نویسنده میخونم،
تمثیل هاش برام خیلی جالب بود مثلا جایی که لبخند زن رو به یخچال مایوس تشبیه میکنه
و تو یک داستان کوتاه کلی نکات اجتماعی مفید رو میگه. اینکه شرایط مکانی میتونه کل وجود ما رو متفاوت کنه، انتخاب همسر، مهاجرت، اطرافیان تاثیر در سرنوشت ما دارن، و فکر می‌کنم ترس
از تغییر رو هم میگه اینکه مرد دوست داره به شهر زن بره ولی نگران گوسفندان خودشه و تغییر می‌ترسه و ترجیح میده روتین زندگی خودش رو داشته باشه هر چند کسالت بار...
هدیه نازنین
۱۴۰۲/۵/۱۹
واقعاً آدم گاهی به این احساس می‌رسه که باید کاری کنه ولی به قول نویسنده تاثیر آب جو و هوای برفی رو باید در نظر گرفت و به زندگی ربات گونه برگشت و بی حوصله ادامه داد کاشکی همون موقع حسمون رو با یه قلم و کاغذ ثبت کنیم و آخر هفته به اون رجوع کنیم ببینیم حالا چی الآن که آب جو نخوردم الآن که برف نمی‌یاد بازم دلم میخواد برم به اون شهر یا نه و نکته خاصی که من از این کتاب شنیدم مردمان ژاپن از حکومت شکایت داشتند من تصور میکردم اونجا هیچ کم کاری پای دولت حساب نمیشه
مجتبی روده کار
۱۳۹۸/۱۱/۹
ضمن احترام به نظرات دوستان. از مجموعه بچه‌های چوک و عوامل کتابراه تشکر میکنم. درسته یکم اجرا خوب نبود ولی میشد یه چیزایی فهمید.
به نظر ترجمه اثر یکم ضعیف بود. میشد از عبارات بهتری برا ترجمه استفاده کرد. مثلا بجای ابجو میشد گفت نوشیدنی...
ولی یه چیزی برام خیلی جالب بود معرفی یک شهر کوچیک و ترغیب و
مردم برای سفر به اونجا بصورت غیر مستقیم.
کاری که نویسنده‌های ما هم می‌تونن از این شیوه حتی بهتر از اون برای معرفی شهرها و جاذبه‌های گردشگری مون استفاده کنن.
Ylda Hm
۱۴۰۲/۴/۳
اثر جالبی رو شنیدم... روند عادی و روزمره زندگی شخص با چالش‌هایی در حد خودش و زندگیش... دیدن اخبار توسط شخص و شنیدن حرفهای دختر در اخبار و چالشهای زندگیش و مقاومت دختر برای حفاظت از شهر و گوسفندانش نظر او را جلب کرد در حدی که دلش میخواست در چالش زندگیِ دختر با او شریک شه و به شهر بره و از شهر بازدید کنه... "احساس میکردم لباسهای قرضیم را پوشیدم که خیلی اندازه‌مم نیست... احساس راحتی نداشتم"... و با این روند او به چالشهای خودش فکر کرد...
مشاهده همه نظرات 220

راهنمای مطالعه کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش

برای دریافت کتاب صوتی شهرش، گوسفندانش و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.