معرفی و دانلود کتاب صوتی داش آکل

معرفی کتاب صوتی داش آکل

کتاب صوتی داش آکل اثر صادق هدایت، از مجموعه داستان سه قطره خون، یکی از برجسته‌ترین و ماندگارترین داستان‌های کوتاه ادبیات فارسی به شمار می‌رود و درباره‌ی مردی جوانمرد و لوطی است که عاشق و دلداده‌ی دختر حاجی صمد شده است.

درباره‌ی کتاب صوتی داش آکل:

کتاب سه قطره خون دربردارنده‌ی 11 داستان کوتاه است که در سال 1311 به چاپ رسید و عنوان یکی از آن‌ها «داش آکل» بود. آن هنگام هدایت فقط 30 سال داشت، اما از همان دروان تا به امروز داستان داش آکل در ذهن نویسندگان و کتاب‌خوان‌های بسیاری خوش درخشید. آقای مسعود کیمیایی از این داستان جذاب و شنیدنی نیز فیلمی سینمایی به همین نام ساخته است.

داش آکل یکی از داستان‌های برجسته و درخشان ادبیات فارسی به شمار می‌رود که تا به امروز هر کسی که شنیده یا خوانده از آن لذت برده و از این قلم توانای صادق هدایت حیرت کرده است. شاید یکی از دلایل محبوبیت این داستان این است که هدایت علاقه‌ی ما به وجود قهرمان‌های اجتماعی را به درستی درک کرده و با بهره‌گیری از شخصیتی لوتی‌منش از زندگی معمول آن زمان صحبت کرده است. «داش آکل» حکایتی ساده نیست، بلکه اثری پیچیده است. در ظاهر، روال منطقی و خطی دارد اما حرف‌های مخفی‌اش را از بین همان روایت خطی مطرح می‌کند.

خلاصه‌ی کتاب صوتی داش آکل:

کتاب صوتی داش آکل، داستان مرد بامروت و لوطی شیرازی است که بسیار محبوب و مشهور است و تمام اهالی شهر شیراز او را با ویژگی‌های جوانمردانه‌اش می‌شناسند. داش‌آکل به مردم ضعیف و بی‌پناه شهر کمک‌های بسیار می‌کرد و همیشه می‌کوشید حق آن‌ها را از زورگویان بگیرد. شخصیت دیگر این کتاب صوتی کاکارستم نام دارد که گردن‌کلفتی ناجوانمرد است و به همین دلیل، بارها با داش آکل درگیر شده و همیشه هم شکست خورده است، او به شدت از داش آکل متنفر است و به دنبال فرصتی می‌باشد تا زهر خود را به او بریزد و از او انتقام بگیرد.

حاجی صمد یکی از اهالی معتبر و بزرگ شیراز است که از دنیا می‌رود و داش آکل را قبل از مرگش وصی خود می‌کند. داش آکل مردی آزادی‌خواه است و دوست ندارد خود را درگیر چنین موضوعاتی کند. او مجبور می‌شود این وظیفه دشوار را به عهده بگیرد. در این حین مرجان، دختر چهارده ساله‌ی حاجی صمد را می‌بیند و عاشقش می‌شود. اما ابراز علاقه به مرجان را خلاف ادب و جوانمردی و عمل به وظیفه‌ی خود و قولی که به حاج صمد داده، می‌داند. در نهایت، این عشق را در دل خود نگه می‌دارد. در عوض، طوطی‌ای می‌خرد و درد‌ دلش را با او در میان می‌گذارد.

از آن پس، داش آکل به مردی سر به زیر و گوشه‌گیر تبدیل می‌شود. درگیری با دیگر لوطی‌ها و اوباش را ترک می‌کند و بیشتر اوقات خود را صرف رسیدگی اموال حاجی و خانواده‌اش می‌کند. هفت سال از عمر داش آکل این‌گونه سپری شد تا این‌که برای مرجان، خواستگار آمد. داش آکل به عنوان آخرین وظیفه‌ی خود، جهیزیه و وسایل ازدواج مرجان را آماده می‌کند و او را به خانه‌ی بخت می‌فرستد.

داش آکل در شب عروسی مرجان، در حالی که بسیار مست است، با کاکارستم بنا به دلایلی گلاویز و با چاقو زخمی می‌شود. داش آکل فردای آن روز در حالی که طوطی زیبایش را به پسر بزرگ حاجی صمد که بر بالینش نشسته بود، می‌سپارد. جان می‌دهد و از دنیا می‌رود.

در همان روز، در حالی که مرجان به قفس طوطی می‌نگریست و در فکر فرو رفته بود، ناگهان طوطی با لحن غمگینی گفت: «مرجان... تو مرا کشتی... به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»

صادق هدایت پیشگام داستان نویسی نوین ایران را بیشتر بشناسیم:

صادق هدایت در 27 بهمن سال 1281 در تهران چشم به جهان گشود. او یکی از نوادگان رضاقلی‌خان هدایت طبرستانی از مردان نامدار دوران ناصری و نویسنده‌ی کتاب‌هایی مانند «اجمل التواریخ» و «مجمع الفصحا» بود.

او در سن شش سالگی به مدرسه‌ی علمیه‌ تهران رفت و در آن‌جا به تحصیل پرداخت، دوره دبیرستان را نیز در مدرسه دارالفنون گذارند. او در سال 1309 تحصیلاتش را در پاریس رها کرد و به تهران برگشت، پس از مدتی در بانک ملی مشغول به کار شد. در همین سال‌ها بود که با نویسندگان درخشانی مانند بزرگ علوی، مسعود فرزاد و مجتبی مینوی ملاقات کرد و با همکاری یکدیگر گروه ربعه را تشکیل دادند.

سرانجام صادق هدایت در سال 1330 در خانه‌ی خود به زندگی‌اش با باز گذاشتن شیر گاز پایان داد، او نخستین نویسنده‌ی برجسته‌ی ایرانی بود که دست به خودکشی زد. از دیگر آثار صادق هدایت عبارت‌اند از: بوف کور، زنده به گور، داش آکل، حاجی آقا، وغ وغ ساهاب و ترجمه‌های کتاب‌های بی‌نظیری مانند گروه محکومین، مسخ، کلاغ پیر، دیوار و ... .

در بخشی از کتاب صوتی داش آکل می‌شنویم:

«از طرف دیگر داش آکل را همه‌ی اهل شیراز دوست داشتند. چه او در همان حال که محله‌ی سردزک را قرق می‌کرد، کاری به کار زن‌ها و بچه‌ها نداشت، بلکه برعکس با مردم به مهربانی رفتار می‌کرد و اگر اجل برگشته‌ای با زنی شوخی می‌کرد یا به کسی زور می‌گفت، دیگر جان سلامت از دست داش آکل بدر نمی‌برد. اغلب دیده می‌شد که داش آکل از مردم دستگیری می‌کرد، بخشش می‌نمود و اگر دنگش می‌گرفت بار مردم را به خانه‌شان می‌رسانید. ولی بالای دست خودش چشم نداشت کس دیگر را ببیند، آن هم کاکا رستم که روزی سه مثقال تریاک می‌کشید و هزار جور بامبول می‌زد. کاکا رستم از این تحقیری که در قهوه‌خانه نسبت به او شد مثل برج زهر مار نشسته بود، سبیلش را می‌جوید و اگر کاردش می‌زدند خونش در نمی‌آمد. بعد از چند دقیقه که شلیک خنده فروکش کرد همه آرام شدند مگر شاگرد قهوه‌چی که با رنگ تاسیده پیرهن یخه حسنی، شبکلاه و شلوار دبیت دستش را روی دلش گذاشته بود و از زور خنده پیچ و تاب می‌خورد و بیشتر سایرین به خنده‌ی او می‌خندیدند.»

فهرست مطالب کتاب صوتی